کتاب سقای دیگر
معرفی کتاب سقای دیگر
کتاب سقای دیگر نوشتۀ صادق عاشورپور است. این کتاب را انتشارات کتاب نیستان منتشر کرده است.
درباره کتاب سقای دیگر
نمایشنامه سقای دیگر از چند منظر اثری قابلتوجه و بااهمیت است. نخست بیان روایتها و داستانهایی از حادثه عاشورا مانند نبرد مارد و حضرت عباس (ع) در قالب داستان که تا پیشازاین در کمتر اثر داستانی و نمایشنامهای موردتوجه و بازنویسی قرار گرفته است.
نکته دوم اما در توانایی نویسنده در تصویرسازی بهواسطه متن نهفته است. عاشورپور در این نمایشنامه توانسته با توانی مثالزدنی و با وجود حفظ ساختار نمایشنامه، به توصیفی زنده و قابلرؤیت از صحنههایی مانند رزمهای تنبهتن در روز عاشورا در متن خود برآید و دیالوگهایی را خلق کند که بهشدت تصویری و حس برانگیز است. فلاشبکهای نویسنده از درون کاخ یزید به صحرای کربلا و بازخوانی برخی از حوادث کربلا از زبان شمر در کاخ یزد نیز از جمله دیگر نقاط قوت این اثر به شمار میروند.
از سوی دیگر عاشور پور در این اثر بهعنوان مؤلف، درام را جایگزین فضای اندوه و تأثرانگیز رایج در توصیف ماجرای کربلا کرده است که حاصل آن ایجاد حس رشک بری در مخاطب نسبت به شخصیت اصلی داستان توأم با ایجاد تأثر از واقعه رخداده است.
از سوی دیگر خلق دقیق و هوشمندانه عاشورپور از جزئیات ایجاد صحنه نمایش و توصیف آن که از اجزاء نمایشنامه به شمار میرود، نیز بسیار کامل، دقیق و هوشمندانه است و بر قوت این متن و اثرگذاری آن بر مخاطب میافزاید.
خواندن کتاب سقای دیگر را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟
علاقهمندان به خواندن نمایشنامه میتوانند از خواندن این کتاب لذت ببرند.
درباره صادق عاشورپور
زندگینامه صادق عاشورپور، استاد دانشگاه، نویسنده، پژوهشگر و کارگردان تئاتر کشورمان در سال ۱۳۳۲ در همدان متولد شد. از دو سال قبل انتشار کتاب دوازدهجلدی «نمایشهای ایرانی» را آغاز کرده و تا کنون هفت جلد از این کتاب منتشر شده است.
بخشهایی از کتاب سقای دیگر
کاخ سبز دمشق، یزید بر تخت مرصع نشسته است؛ با عمامهای سبز به سر، جامه بافته از تاروپود زرین به تن و عبایی تافته و آبیرنگ به دوش، خنجری نیام زرینکوب به کمر، دبوسی جواهرنشان در دست. صورتی دارد سرخفام که آثار چند زخم سالک و آبله در آن پیدا، ریشی باریک و بزی، جثهای کوچک اما قامتی بالنسبه دراز، موهایی مجعد و چشمانی مشکی. در دو سوی تخت یزید، دو غلام سیاه حبشی ملبس به لباسهای ابریشمی راهراه قرمز و سفید، و شمشیر کابلی آویخته به کمر، با یکقدم فاصله از تخت ایستادهاند. سرسرای کاخ با فرشهای گرانبهای ایرانی فرش شده است. اطراف سرسرا تشکهای نسبتاً ضخیم، تقریباً با ارتفاع نیم ذراع در دو سوی سرسرا تا نزدیکهای تخت روی زمین پهن شده که عوامل حکومتی و سران لشگر در روی آنها جای گرفتهاند. بااینهمه، در کاخ و سرسرای آن دغدغه و اضطرابی درونی بر آرامش بیرونیشان حکفرماست. این حالت گاه در سکوت است و گاه غوغا، و گاه در نفرت و گاه رضا؛ نفرت از آنچه روی داده و رضایت و غوغا از تشبیهات بهکاررفته در اشعار اخطل دوست شاعر یزید که خود وی در حال خواندن سرودهای است.
اخطل:
نوشیدیم و نوشیدیم شرابی سرخ نوشیدیم
به سرخی لعل بدخشان تا مرز بیخودی و بیهوشی
آنگونه که عرف بود در عصر جاهلیت، یعنی آن زمان که در شبهجزیره از محمد (ص) و آیین او، نه خبری بود و نه سخنی، زمانی که بر پاهای ما هیچ پابندی از خیال و توهم حاکم نبود.
در همین حیث از انتهای سرسرا هیکل نعمان ابن شبیر نمایان میشود. یزید بهمحض دیدن شبیر، با اشاره دستی اخطل را به سکوت وامیدارد. اخطل ساکت میشود و بهدنبالش سکوت، چون بختکی به گلوی چاپلوسان حاضر و احسنتگو، چنگ میاندازد و چشمهای نگران به نعمان دوخته میشود که همچنان از میان دو ردیف افراد نشسته بر تشکهای سرسرا میگذرد تا بهپای تخت میرسد و تعظیم میکند.
یزید: هان، چه کردید نعمان؟
نعمان: ای امیر معظم، به فرموده شما، جشنی عظیم در شهر برپا گردید و گروه رقاصان و نوازندگان مشغولاند تا مردم را از شکست فتنهجویان، و پیروزی امیر معظم یزید ابن معاویه شادمان سازند.
یزید: شنیدهام که برخی از این پیروزی، ابراز نفرت و انزجار کردهاند ...
نعمان: در خانهها کس مشاهده نشد، فقط تعدادی از کسبه بودند در بازار که کانهای خود را تخته کرده بودند به اعتراض. آنها نیز شناسایی و دستگیر و سپس روانه سیاهچال شدند.
حجم
۶۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۸۲ صفحه
حجم
۶۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۸۲ صفحه