کتاب سکته قبلی
معرفی کتاب سکته قبلی
کتاب الکترونیکی «سکته قبلی» نوشتهٔ محمد سهرابی در انتشارات کتاب نیستان چاپ شده است. این کتاب داستان نیمهبلندی است که با رویکردی طنز به مسائلی اجتماعی میپردازد. سهرابی محور اصلی بخشهای مختلف این رمان را مواجههٔ آدمها با موقعیتهای اجتماعی و گاه درونیشان قرار داده است. داستان سکتهٔ قبلی حول محور یک جلسه شعر میچرخد؛ جلسهای که به پیشنهاد دوستان وی تشکیل میشود. سهرابی با در نظر داشتن لحن طنز از نثری روان استفاده کرده و راوی اول شخص را نیز به خدمت گرفته است.
درباره کتاب سکته قبلی
آنچه در سرتاسر داستان کاملا مشهود است، دلخوری راوی است از جوّی ناهنجار در قشری خاص؛ قشری که میتواند یک جمع شاعرانه باشد. راوی یا همان شخصیت اول از جامعهای کوچک انتظار نظمی خاص دارد که بتوان به وسیلهٔ آن به اهدافی که مدّ نظر جمع است نزدیک شد. از طرفی دیگر سخن مهم داستان این است که نیاز در جمعکردن افراد گرد هم، حرف اول و آخر را میزند. نماد این سخن همان عکس دختر و پسری است که در کف نعلبکی موجود در خانهٔ راوی دیده میشود. نویسنده سعی نموده است با آوردن و نشاندادن نمادهای مختلف برای موضوعات متفاوت سخنی را بیان کند.
کتاب سکته قبلی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به مطالعهٔ نقدهای اجتماعی با زبان طنز، پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب سکتهٔ قبلی
درست است که این چیزها را من نوشتهام، درست است که اسم مرا بر پیشانی کتاب خواهند زد، درست است که سی سال پس از گور به گور شدنم این خزعبلات ملی میشود و باز هم به نام من میرود زیر چاپ، ولی شاید راوی خود تو باشی؛ تو، که ممکن است هر شغلی داشته باشی؛ آدمی به درشتی خودش و به ریزنقشی اطرافش، آدمی که شاید امسال و شاید سی سال بعد چاپ هرچندم این نوشتهها را بخواند.
اصلا قرار نیست من همه چیز را بنویسم. اصلاً برای چه باید همه چیز را بنویسم؟ کافی است فقط چیزی را بنویسم که لازم است. غایب شدن خیلی از اتفاقات، خودش از عناصر داستان است؛ داستان، غیبت یک حضور است و حتی حضور، غیبت چیزی است از داستان. من فقط میخواهم واقعیت را بریزم روی کاغذ. من شاید ظالم باشم، اما خائن نیستم. من از عصر یخبندان نمیآیم که به فسیل اجدادم دلخوش باشم؛ عین سگی که به تکه استخوانی. چیزی که من میدانم این است که من نقّال نیستم؛ حتی با بقالهای کوفه هم مرتبط نیستم. من میخواهم بگویم که با خطّ کوفی نمیتوانی بنویسی «وفا».
اگر بهزعم خودتان رفتهاید این چند ورق را به اسم داستان و احیانا رمان خریدهاید، و فروشنده هم به شما گفته که «امیدوارم از کتاب لذت ببرید.»، بهتر است بروید کتاب را پس بدهید و با پول آن یک چیز دیگر بخرید؛ مثل یک عروسک خرسی یا سگی کوچک برای روی داشبورد اتوموبیلتان، یا یک سیدی آهنگهای شاد، و یا یک شورت اسلیپ که بهقدر استطاعتش آبروی شما را هنگام لباس عوض کردن در استخر بخرد تا هنگامه نشود؛ هرچند که خیلی از امور به سوی عادی شدن پیش میروند.
حجم
۱۳۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
حجم
۱۳۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه