کتاب کوری
معرفی کتاب کوری
کتاب کوری نوشته ژوزه ساراماگو است که با ترجمه فاطمه حقیقی منتشر شده است. این کتاب یکی از مشهورترین رمانهای قرن اخیر است.
درباره کتاب کوری
داستان از ترافیکِ یک چهارراه آغاز میشود. رانندهٔ اتومبیلی بهناگاه دچار کوری میشود. به فاصلهٔ کمی، افراد دیگری که همگی از بیماران یک چشمپزشکاند، دچار کوری میشوند. پزشک با معاینهٔ چشم آنها درمییابد که چشم این افراد بهطور کامل سالم است، اما آنها هیچچیز نمیبینند. جالب آن است که برخلاف بیماری کوری، که همهچیز سیاه است، تمامی این افراد دچار دیدی سفید میشوند.
پزشک میفهمد که این نوع کوری است که به چشم ارتباطی پیدا نمیکند. از طرف دولت، تمامی افراد نابینا جمعآوری و در یک آسایشگاه اسکان داده میشوند. پزشک نیز خود دچار این بیماری میشود. پلیس برای جلوگیری از شیوع بیماری، پزشک را نیز روانهٔ آسایشگاه میکند. همسر پزشک نیز به دروغ میگوید به کوری مبتلا شده تا بتواند در کنار شوهرش باشد. آنها به آسایشگاه برده میشوند. در آن آسایشگاه همه نابینا هستند. نیروهای امنیتی برای افراد غذا تهیه میکنند، اما برای عدم سرایت کوری به آنها، تنها غذاها را تا در ورودی آسایشگاه حمل میکنند. نابینایان برای تقسیم غذا با هم درگیر میشوند. کمکم خوی حیوانیِ افراد در این وضعیت فلاکتبار رشد میکند. عدهای از کورها، تحویل غذا را بهدست میگیرند و غذا را به افراد دیگری میفروشند. درگیری در آسایشگاه بالا میگیرد و آسایشگاه آتش میگیرند، آنها بیرون میآیند و متوجه میشوند که تمامی شهر و کشور نابینا شدهاند. همهجا خالی است، خانهها، شهر و… مردهها و کثافت شهر را فرا گرفته است. باران شدیدی میبارد. گروههای نابینایان برای غارت غذا در شهر پرسه میزنند. همسر پزشک نیز همراه گروهی شده که شامل: مرد اول در ترافیک و همسرش، دختر کوری که عینک آفتابی زده، پیرمردی که چشم بند مشکی بسته، خودِ پزشک، پسربچهای که یک چشمش لوچ است، و یک سگ در شهر شروع به پرسه زدن میکنند. در جستجوی غذا تمامی شهر را میگردند. زن پزشک برای افراد غذا پیدا میکند تا زنده بمانند.
مردم از فرط ناامیدی، به هر چیزی متوسل شدهاند. عدهای برای عدهای دیگر سخنرانی میکنند. همگی به دنبال راه چاره هستند.
خواندن کتاب کوری را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم.
درباره ژوزه ساراماگو
ژوزه دی سوزا ساراماگو ۱۶ نوامبر ۱۹۲۲ در آزیناگا دهکدهای کوچک در شمال لیسبون پایتخت پرتغال به دنیا آمد. او نویسنده پرتغالی برنده جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۹۸ میلادی است. او دو سال بعد از تولدش به همراه خانواده به لیسبون رفت و تحصیلات دبیرستانی خود را برای امرار معاش نیمه تمام گذاشت و به شغلهای مختلفی نظیر آهنگری، مکانیکی و کارگری روزمزدی پرداخت. اولین رمانش با شکست مواجه شد و او تصمیم گرفت رماننوشتن را کنار بگذارد. اما بعدها با انتشار کتاب بالتازار و بلموندا به شهرت رسید. منحصربهفردترین ویژگی آثار ژوزه ساراماگو عدم استفاده از نشانگان سجاوندی به صورت متداول و استفاده از جملات بسیار طولانی است، که گاه در درون آن زمان نیز تغییر میکند. او از میان علائم نگارشی تنها از نقطه و ویرگول استفاده میکند و از سایر علامات که مثلاً جمله سئوالی را مشخص میکند یا آن را در گیومه میگذارد و… مطلقاً میپرهیزد. بسیاری ژوزه ساراماگو را در ردیف نویسندگان پیرو سبک رئالیسم جادویی قرار داده و آثار او را با نویسندگان اسپانیایی زبان آمریکای لاتین مقایسه میکنند اما او خود را ادامه دهنده ادبیات اروپا و تأثیرپذیری خود را بیشتر از گوگول و سروانتس میداند.
ساراماگو گرچه از سال ۱۹۶۹ به حزب کمونیست پرتغال پیوست و همچنان به آرمانهای آن وفادار بودهاست اما هیچگاه ادبیات را به خدمت ایدئولوژی در نیاوردهاست. از کتابهای مشهور ژوزه ساراماگو میتوان به کوری، بینایی، دفتر یادداشت، تکثیر شده و دخمه اشاره کرد. ساراماگو در ۱۸ ژوئن ۲۰۱۰ در تیاس، لاس پالماس چشم از دنیا فروبست.
حجم
۱٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۲۶ صفحه
حجم
۱٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۲۶ صفحه
نظرات کاربران
من این کتابا خوندم خیلی عالی بود حتی فیلمشم دیدم ولی به جذابیت کتابش نبود کتابش بقدری جذابه که حس میکردم خودمم یکی از اشخاص درون کتابم
بالخره تونستم کتابی رو پیدا کنم که از هر لحاظ عالی هست ترجمه فوقالعاده بود به شدت تحت تاثیر قرار گرفتم با خوندنش جوری که نمیتونستم کتاب رو زمین بزارم اگر دنبال نسخه کامل هستید با ترجمه عالی وقت رو از
کتاب خیلی قویی هست و وقتی آدم میخونش حس میکنه واقعا کور شده😅 اما یکم انرژی منفی داره و وقایع یه جاهایی یکم خشن هست ولی از اونجایی که هر چیزی یه نکته مثبت داره برای من باعث شد کلییی
از نظر من کتاب جالبی نبود کل داستان داره یک واقعه رو شرح میده و حدود ۳۰۰ صفحه برای شرح یک واقعه زیاده و اینکه ب نظرم داستان اون کشش لازم برای جذب خواننده رو نداره و از یک جایی