کتاب یک خوشه انگور سرخ
معرفی کتاب یک خوشه انگور سرخ
کتاب یک خوشه انگور سرخ نوشتهٔ فاطمه سلیمانی ازندریانی در انتشارات کتاب نیستان منتشر شده است. کتاب یک خوشه انگور سرخ در جشنواره رضوی عنوان برگزیده را در بخش داستان دریافت کرده است.
درباره کتاب یک خوشه انگور سرخ
این کتاب داستانی درباره امام جواد(ع) است که از لحظه ورود امام به بغدادتا شهادت ایشان را روایت میکند. راوی این داستان امفضل همسر امام و دختر مأمون است که در نهایت با تحریک معتصم خلیفه عباسی، امام را مسموم میکند و به شهادت میرساند.
نویسنده در این رمان امفضل را به عنوان راوی کتاب انتخاب کرده است و سعی کرده با نگاهی تازه به نقش او به عنوان یک شخصیت منفور و در عین حال ترسو و ناتوان در انتخاب میان خیر و شر، روایتی دست اول از زندگی امام هشتم و نهم شیعیان ارائه کند.
او در این کتاب به زیبایی درون کاخ عباسی و ذهن راوی را به تصویر میکشد. این کتاب با استفاده از منابع بسیاری نوشته شده است، منابعی مانند منتهیالامال، الارشاد، تاریخ طبری، تاریخ کامل، عیون الاخبار الرضا (ع)، جغرافیای مدینه.
خواندن کتاب یک خوشه انگور سرخ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به داستانهای دینی و مذهبی پیشنهاد می شود.
بخشی از کتاب یک خوشه انگور سرخ
حتی معتصم هم به اندازهٔ پدر دخیل نیست در این فرجام تلخ. گرچه زمزمههای او آتش به جانم انداخته. اما نه... این شعله مدتهاست سوسو میکند. معتصم فقط هیزم به دل این آتش انداخت و شعلهورترش کرد. معتصم... معتصم... معتصم...
آیا حدیثی که خواند راست بود؟
«قاتلان خودشان را میبخشند و حتی شفاعت میکنند...»
قاتل... قاتل... قاتل... من و قتل؟ من و زهر خوراندن به همسر؟ چرا من؟ اینهمه آدم. اینهمه وزیر و کنیز و غلام! اینهمه سرباز و نگهبان! چرا من؟ معتصم، عباس، ابوالفضل...
آنها خود بیش از من اصرار دارند به نبودن محمد، پس خودشان هم این انگور را به او بخورانند. همین یک خوشه انگور سرخ را. انگور... انگور... همین انگوری که انگار به سرنوشت خاندان ما گره خورده است.
انگور سبز، انگور سیاه، انگور سرخ... اما چرا انگور؟ میوهٔ دیگری روی زمین نیست؟ وای بر من... وای بر من، روزی که آن یک دانه انگور سرخ را از زمین برداشتم. شاید اکنون اینجا نبودم اگر برای برداشتن آن دانهٔ انگور خم نمیشدم؛ همان روزی که پدر با حالی عجیب از شکار برگشته بود.
در قصر ولولهای برپا بود. حضرت خلیفه از شکار برگشته بود؛ دست پر. اما گویی حادثهای رخ داده بود که همه برآشفته بودند و دور نبود که آتش درونشان قصر را به آتش کشد. عمویم، معتصم، غضبناک بود. با شلاق تن و بدن غلامان را نوازش میکرد. ناسزا و دشنام بود که نثارشان میشد. زنان همه به حرم پناه برده بودند و کودکان هرکدام کنجی را برای استتار، تصاحب کرده بودند. من اما کنجکاو بودم بدانم اینهمه خشم معتصم از چیست.
پشت ستونی پنهان شدم و از آنجا عمویم را نظاره کردم. صورتش انار رسیدهٔ در حال ترکی بود که سرخیاش تن و بدن غلامان بختبرگشته را به خون نشانده بود. شلاق را بر تن غلامان فرود میآورد و به کسی دشنام میداد. مخاطبش اما غلامان نبودند. با خود سخن میگفت یا فریاد میزد که صدایش به جایی بیرون از قصر برسد؟ نمیدانستم...
ستونهای قصر هم از فریادش به لرزه افتاده بودند.
- شدهایم ملعبهٔ کودکان. تا بود بزرگانشان بودند، اکنون کودکانشان هم به سخره میگیرندمان. آخر کسی نیست بگوید، بغداد را چه به بنیهاشم؟ بغداد کجا و فرزندان علی کجا؟ مگر نمیدانید تا فرزندان علی هستند، خور و خواب بر فرزندان عباس حرام است؟
فریاد میزد و به بنیهاشم ناسزا میگفت. بنیهاشمی که آن زمان برایم بیگانهای بیش نبود. همانقدر میدانستم که دشمنیمان با آنان دیرینه است. حرف و سخنشان همیشه بود؛ روز و شب، بین همگان، بین بزرگان و وزیران و کنیزکان. همهجا؛ حتی در پستوهای قصر.
همیشه در عجب بودم از قدرت بیپایانشان و ترسی که از آنها بر سر بنیعباس سایه افکنده بود. آنان قدرتمند بودند؛ حتی قدرتمندتر از پدر من. اما مگر ردای خلافت بر تن پدر من دوخته نشده بود؟ مگر بنیعباس سرور اعراب نبود و پدر من سرور بنیعباس؟ او مردی قدرتمند بود که همهٔ سربازان با آن همه زره و نیزه و شمشیر، در برابرش تعظیم میکردند و بیاذن او سر از خاک برنمیداشتند؛ همهٔ سربازان و سپهسالاران، همهٔ بزرگان، وزیران، بزرگزادگان، کارگزاران و اشرافزادگان.
حجم
۱۵۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۷۲ صفحه
حجم
۱۵۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۷۲ صفحه
نظرات کاربران
سردرگمی میان خیر و شر، انتخاب تعادل و انصاف ورزی در زندگی نیست، انتخاب مدیریت خود توسط شیطان است. ام فضل ترجیح داد بانو خیزران،بانو سمانه و عینا را از صحنه تاثیرگذاری خارج کند و فضا را برای مادرش، مامون،
بینظیر هست یک داستان زیبا حول محور امام جواد ، اما اینبار از زبان ام فضل ، همسر و قاتل امام جواد علیه السلام .... بسیارررر زیبا و خواندنی ، متن روان ، جذاب ، تصویر سازی عااالی ، و تنها
دوتا نکته بسیار مثبت، در کتاب پررنگ بود: ۱- پرداختن دقیق به اختناق علویان در زمان حکومتِ دشمنان اهل بیت و ظاهرسازی بسیار نامحسوس بنی عباس. نویسنده، چقدر زیبا این فضا رو به تصویر کشیده و چقدر بجا، قاتلِ امام جواد (ع) رو برای این تصویرسازی
خیلی قشنگ بود هم لذت بردم هم ناراحت شدم💔
یک داستان تاریخی درباره زمانه و زندگی امام جواد علیه السلام اما از یک زاویه دید متفاوت از زبان همسر ایشان، ام فضل دختر مأمون و قاتل امام ... از نظر تاریخی مستند و معتبر بود و از نظر داستانی هم زیبا
از نظر یک داستان عالیه! ولی خب.. متاسفانه یک روایت که بر اساس واقعیت نوشته شده و مطالبش بسیار شبهه اوره .