کتاب کاج ها وارونه اند
معرفی کتاب کاج ها وارونه اند
کتاب الکترونیکی «کاج ها وارونه اند» نوشتهٔ سامان نورایی در گروه انتشاراتی ققنوس چاپ شده است. هدف اصلی مجموعه رمان ژانر نوشتن و انتشار رمانهایی متناسب با فرهنگ ایرانی (هرچند در برخی از وجوه تمایز چندانی میان ما و مخاطب جهانی وجود ندارد) و احترام به احساس، شعور و سلیقه فرهیخته نسل جدید مخاطبان است. جمجمه جوان، کاجها وارونهاند، مرداد دیوانه، دیگر عناوین این مجموعهاند. سامان نورایی در این کتاب که اولین اثر چاپ شده از اوست، از امکانات ژانر گوتیک هم استفاده کرده است. او ماجرا را به زمان گذشته (انگلستان درگیر در جنگ جهانی دوم) برده و از سوی دیگر بخش اصلی ماجرای داستانش، مانند همه آثار گوتیک در مکانی غریب و تک افتاده رخ میدهد. این مکان در «کاجها وارونه اند» عمارت آقای ویلارد است.
درباره کتاب کاج ها وارونه اند
سامان نورايی متولد سال ۱۳۶۳ در تهران است. وی رشته گرافیک را در مقطع کارشناسی خوانده است و حرفهاش نیز در همین زمینه است، این طراح گرافیک آزاد، در نخستین رمان خود دست به نوشتن اثری در ژانر تریلر زده است. ژانری که در ایران مغفول مانده است.
رمان کاج ها وارونه اند اولین کار سامان نورایی است که در ژانر تریلر روان شناسانه نگارش شده است. این رمان بیشتر از آن که بر «قاتل کیست؟» تمرکز داشته باشد هدف خود را بر نمایش «چگونگی» و «چرایی» قتل گذاشته است. چگونگی قتل را نویسنده با استفاده از وجه تریلر و از طریق پس و پیش کردن زمان وقایع و ایجاد تعلیق از این طریق به خوبی مدیریت کرده است. اما عمده تمرکز او بر چرایی قتل است.
کتاب کاج ها وارونه اند را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به علاقهمندان به ژانر تریلر و آثار گوتیک پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب کاج ها وارونه اند
خودروی سیاهرنگی بر تپهٔ بلند مشرف به ایستگاه غرشکنان مسیر مارپیچ را میپیمود و کوچک و کوچکتر میشد و هنگامی که عقربههای ساعت بزرگ ایستگاه راهآهن روی پنج و ده دقیقه ایستاد، درست بالای تپه متوقف شده بود. دو افسر پلیس بدون هیچ عجلهای زنی نحیف را از صندلی پشتی پیاده کرده بودند که پیراهنی بلند و ساده بر تن داشت و دستهایش دستبند خورده بود. آن نگاه مات و موهایی که به طرزی آشفته روی صورت و شانههایش ریخته بود سبب میشد که تنها گزارشگر حاضر در صحنه تا آنجا که میتواند با دوربین عکاسیاش عکس بگیرد.
دو مأمور پلیس همراه زن به طرف ورودی ساختمان حرکت کردند. در گوشهٔ دیگر، جمعیت کوچکی از اهالی چشم به مجرم دوخته بودند. نگهبان سرسری و از روی تشریفات برگهٔ ورود را بررسی کرد و سپس با مشت چندین بار بر در آهنی و سرد ساختمان کوفت. چند ثانیه بعد در روی لولای خشکش چرخید و با صدای جیغمانندی کنار رفت. این آخرین صحنهٔ نمایش بود. بسیار کوتاهتر از حد انتظار آن دسته از اهالی که رنج بالا آمدن از تپه را بر خود هموار کرده بودند. با پراکنده شدن جمعیت، راننده دستهایش را در جیب کتش فروبرد و به هیولای سیاهرنگش تکیه داد. از آن بالا مکعب آجری ایستگاه راهآهن چون خانهای اسباببازی به نظر میرسید. دو انگشتش را به سوی لب آورد و پکی عمیق به سیگار دستپیچش زد. به آسمان چشم دوخت و دود را از میان دندانهای زردرنگش بیرون داد. صدای خفهٔ سوت قطار رشتهٔ افکارش را پاره کرد. سوار ماشینش شد. حالا او زیر لب آوازی زمزمه میکرد و بهنرمی به سوی پایین تپه میراند.
حجم
۲۲۲٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۰۳ صفحه
حجم
۲۲۲٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۰۳ صفحه