دانلود و خرید کتاب رنجهور محمد محمودی نورآبادی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب رنجهور اثر محمد محمودی نورآبادی

کتاب رنجهور

انتشارات:به نشر
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب رنجهور

کتاب الکترونیکی «رنجهور» نوشتهٔ محمد محمودی نورآبادی در انتشارات به نشر چاپ شده است. در رمان «رنجهور» قصهٔ عشایری در دامنه‌های قله‌‌ای به نام رنج در فارس روایت می‌شود و نویسنده در دل این روایت به داستان‌هایی از جنگ تحمیلی هم می‌پردازد.

درباره کتاب رنجهور

سال‌ها پیش قتلی در ایل رخ می‌دهد و طبق قانون «خون بس» که تا پیروزی انقلاب اسلامی هم رواج داشت، دختری از خانواده قاتل به عقد خانواده مقتول در می‌آید، بعد از گذشت مدتی پسر مقتول برای گرفتن انتقام از قاتل پدرش راهی جبهه و جنگ می‌شود و نزاع‌هایی بین این دو نفر در منطقه هور صورت می‌گیرد که بسیار جذاب و خواندنی است.

کتاب رنجهور را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به علاقه‌مندان به ادبیات محلی و ادبیات دفاع مقدس پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب رنجهور

«گلّه را گذاشته‌ام به اختیار خودشان تا آرام‌آرام تپه را دور بزنند و بعد پایین‌تر از چشمه، بریزند رو سر برکه و دل سیر، آب بخورند. سپس مست و مغرور، کله بجنبانند و پِریک‌ و پِریک، عطسه کنند. آب از پره‌های دماغشان بیرون بپاشد و گوش به بع‌بع بزغاله‌های منتظر، از مسیر دره وارد قاش۱ شوند و چقدر حس قشنگی است وقتی بزها و بزغاله‌ها با آن‌چنان شوری به استقبال هم می‌روند. مادر و بچه هر کدام خیلی زود یکدیگر را پیدا می‌کنند و نتیجه یک روز انتظارشان را بو می‌کشند و بعد بلندبلند بع‌بع می‌کنند. انگار راستی‌راستی دارند با هم حرف می‌زنند و قربان‌صدقه هم می‌روند. این سال‌ها همیشه آرزو کرده‌ام که‌ ای کاش به قدر این بزها و بزغاله‌ها لذت خوشبختی را درک می‌کردم.

دل‌شکسته و پاورچین به‌طرف آبادی می‌روم. تفنگ را از این دست به آن دست می‌دهم. همین که می‌رسم به ردیف‌های درختان بید، «گُلبس»، هول از پشت تنه درخت اَنجِک۲ پیدا می‌شود. یکه می‌خورم و سر تا پا براندازش می‌کنم.

- یالا زود هزار تومنو رد کن بیاد!

چشم‌دریده نگاهش می‌کنم. چند طره موی سیاه ریخته است روی پیشانی‌اش.

- چی شده گُلبس؟

یک قدم می‌آید نزدیک؛ انگار ساعت‌ها منتظرم بوده.

- منصورخان مُشتلُق بده که گمونم پیداش کرده باشم!

بی‌حس می‌شوم و براق تو صورتش نگاه می‌کنم. می‌پرسم: «پیداش کردی؟ کو؟ کجان؟»

- پیداش کردم، اونم چه پیداکردنی! یه ساعت بیشتره منتظرتم!

و خنده پهنای صورت لاغر و پرچروکش را فتح می‌کند. پشت سرش شاخه‌های سبز بید می‌لرزد. می‌ترسم سرِکارم گذاشته باشد.

می‌گویم: «حوصله داری؟ مگه نمی‌بینی چقد خسته‌ام؟!»

دماغ را بالا می‌کشد. تندتند پلک می‌زند. می‌گوید: «مرد و قولش ... به نظرم خودش باشه. جای پرویز رو پیدا کردم!»

حیرتم بیشتر می‌شود. دستی به سر و رویش می‌کشد. گویی کوه رُنج را جابه‌جا کرده است. نمی‌دانم چه بگویم، فقط نگاهش می‌کنم. برایم باورکردنی نیست که این‌قدر ذوق داشته باشد.

- حالا هزار تومنو رد کن بیاد!

جوری می‌گوید که انگار هزار تومان پول یک نخ سیگار است. پاکتی را از آستین پیراهن بنفش نیم‌دارش بیرون می‌کشد و برایم تکان می‌دهد. می‌خواهم از دستش بگیرم که خودش را عقب می‌کشد. پاکت را هُل می‌دهد توی آستینش. به نظر جدی می‌آید. با همه شیطنت‌هایی که دارد، کمتر پیش آمده که سربه‌سرم بگذارد. اخلاقم را می‌داند و می‌فهمد که زود به هم می‌ریزم.

- دروغ می‌گی!

- به خاک جانقلی دروغ نمی‌گم ... همین ظهری از نامزدش کِش رفتم!»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۰

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۱۲ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۱۲ صفحه