دانلود رایگان کتاب من دیوانه من حمیدرضا رضوانی اول
تصویر جلد کتاب من دیوانه من

کتاب من دیوانه من

انتشارات:نشر آرسس
امتیاز:
۳.۹از ۵۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب من دیوانه من

کتاب من دیوانه من نوشتهٔ حمیدرضا رضوانی اول در نشر ارسس چاپ شده است. این کتاب را یک دیوانه نوشته، برای دیوانگان! چه کسی دیوانه نیست؟ همهٔ ما دیوانه هستیم؛ فقط به روی خودمان نمی آوریم. برخی دیوانگی‌شان را رها می‌کنند و برخی پنهان.

درباره کتاب من دیوانه من

 در مقدمه این کتاب می خوانیم:

ما منِ‌دیوانه‌ی من وجودمان را پنهان می‌کنیم!

به او اجازه‌ی اظهار نظر نمی‌دهیم!

گاهی از او خجالت می‌کشیم!

آنهایی که نخستین بار به فکر پرواز افتادند چه نامیده شدند؟

«دیوانه!»

آنهایی که در اندیشه‌ی شکستن رکوردها بودند چه جمله‌ای شنیدند؟

«مگر دیوانه شدی؟»

آنهایی که نظریه‌های علمی را به چالش کشیدند با چه چیزی روبرو شدند؟

«این دیوانگی است!»

آری! «من دیوانه‌ی من» اگر نبود... پیشرفتی هم نبود...!!!

سبک نگارش این کتاب سبکی متفاوت است و این هم دلیل دارد. چون بر اساس دیوانه بازی نوشته شده است. اگر انسان معمولی هستید و در برابر هر چیز جدیدی جبهه گیری می کنید ممکن است خواندن این کتاب کمی شما را گیج و ناراحت کند ولی اگر از تغییر نمی ترسید و دوست دارید درهای دنیاهای جدید به رویتان گشوده شود و خلاقیتتان کمی قلقلک شود پس این کتاب را تا انتها بخوانید. 

کتاب من دیوانه من را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به علاقه‌مندان به داستان‌های ایرانی پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب من دیوانه من

یک باغبان ایتالیایی به نام عبدالحمید ماتارلا توانسته بود با آزمایش‌های گوناگون به درخت‌ها قدرت حرکت بدهد. یعنی طوری ریشه‌های آنها را منعطف و در سطح زمین پرورش می‌داد که درخت پس از مدتی می‌توانست روی پاهایش بایستد و به آهستگی گام بردارد. عبدالحمید این کشف خود را از دید دیگران پنهان کرده بود تا اینکه طی مراسمی باشکوه مزرعه‌ی درختان متحرکش را رونمایی کند.

عبدالحمید اصلیتی مراکشی داشت. مادر او حکیمه شامی، نام داشت و سالها قبل از به دنیا آمدن عبدالحمید به ایتالیا مهاجرت کرده و با سرجیو ماتارلا ازدواج کرده بود. عبدالحمید در خانواده‌ای سنتی متولد شد و پدرش که یک کشاورز بود الگوی عبدالحمید قرار گرفت و سبب شد تا او به کار باغبانی و کشاورزی علاقمند شود.

در حقیقت او با نامش مشکل داشت و دوست داشت اسمش فرانچسکو باشد ولی وقتی به دنیا آمده بود مادرش گفته بود: «الا و بلا باید نام این بچه را عبدالحمید بگذاریم!» سرجیو یک بار به حکیمه گفته بود اگر اسمش را فراچسکو بگذاریم خیلی بهتر است چون در این کشور قرار است زندگی کند اما وقتی با پافشاری حکیمه روبرو شده بود بیلش را سر شانه‌اش گذاشته و به سر کارش رفته بود.

در آن روزگار سرجیو بیشتر از آنکه به فکر نام بچه‌اش باشد به فکر گرازهای وحشی بود که دایم به مزرعه‌اش حمله می‌کردند و برای همین مردی را که سبیلش از بناگوش در رفته بود را به عنوان نگهبان گرازهای وحشی استخدام کرد تا از مزرعه‌اش نگهبانی کند. عبدالحمید به مرور بزرگ و بزرگتر شد و آموزه‌های انسانی را از مادرش می‌آموخت. این پرسش همیشه در ذهن فرانچسکو موج میزد که مگر درختان چه گناهی کرده‌اند...

(یک لحظه!... درست خواندید فرانچسکو، او خودش از همه خواست که از یک سنی به بعد او را بجای عبدالحمید، فرانچسکو صدا بزنند)

...که پایشان در زمین فرو رفته باشد و نتوانند حرکت کنند. البته یک آتش‌سوزی که در سال ۲۰۴۳ میلادی در مزرعه‌ی سرجیو رخ داد نیز در این فکر بی‌تأثیر نبود، چرا که فرانچسکو کوچولو شاهد بود که درختانی که پدرش با هزار زحمت کاشته بود در اثر یک صاعقه آتش گرفت و بعد همگی درختان در آتش سوختند بدون آنکه بتوانند فرار کنند.

Ali Noroozi
۱۴۰۰/۱۱/۱۳

خیلی باحاله فقط دیوانه ها بخونن

کاربر ۴۱۲۷۶۷۶
۱۴۰۰/۱۱/۲۳

جالب بود و بامزه😂❤

نادیا/nadia
۱۴۰۰/۱۱/۲۷

سلام .کتابی جالب و مفهومی هست .بعد از خواندن این کتاب سعی میکنم قدر خرطومی های اطرافم را بدانم و ارزش بیشتری برایشان قائل شوم و گاهی با آن ها همراه شوم تا سرانجام بتوانم بوی خوش گل ها را

- بیشتر
mobina
۱۴۰۱/۰۵/۱۰

خیلی جالب بود، توصیه میکنم بخونین اما کسایی ک خیال پردازی و رویاپردازی رو دوس ندارن ب دردشون نمیخوره، در کل داستانای جذابی داره

Bababk Arvaneh
۱۴۰۰/۱۱/۱۲

با ته مایه‌ای از طنز واقعیت هایی از رفتار اجتماعی را بیان می کند.. خواندن‌ش خالی از لطف نیست به جز دو یا سه مورد غلط املایی!

سمانه گلشادی
۱۴۰۲/۰۶/۳۱

من دیوانه ی من را خواندم وفهمیدم باید برای آرزوهایم زیرپتوتلاش کنم چون یک خرطومی که البته عادت به نبستن دکمه ی پیراهنش دارد تلاشت رامیبیند وبه تومی گوید تونمی توانی .من دیوانه ی من بسیارپرتلاش است فقط نمی داند

- بیشتر
Setash
۱۴۰۲/۰۶/۱۷

بیایید دیوانه باشیم نه دیوانه حرف مردم نه دیوانه دنیا دیوانه حرکات دنیا جوری که بگویند. ببین این همان دیوانه ایست که زیر بارون می‌رقصید تا صبح روی ماشن همسایه دراز کشید و طلوع آفتاب را نگاه کرد بیاید دست

- بیشتر
ریحانه
۱۴۰۱/۰۵/۳۰

خیلی کتاب باحال و جذابی بود با اینکه گوشیم خیلی شارژ نداشت ولی تا اخرشو خوندم پیشنهاد میکنم بخونید

hady abbbassgholiipooor
۱۴۰۰/۱۱/۲۶

تو روح دوودوو😂

yeganeh:)
۱۴۰۲/۰۱/۱۱

به نظر من دیوونه بودن هنره هنری که خیلی ها ازش بی بهره موندن.. اونایی که با توهم عاقل بودن خیلی کارا رو تجربه نکردنو راحت گفتن: مگه دیوونم که فلان کارو بکنم؟! آدمای دیوونه میتونن با یه حرف جدید، یه فکر تازه،

- بیشتر
بخاطر علاقه‌ای که به آدم‌های سفید داشت. نه اینکه پوستشان سفید باشد، بلکه ذاتشان سفید باشد،
;𝗕𝖺𝗁𝗮𝗋𝖾𝗵
ما منِ‌دیوانهٔ من وجودمان را پنهان می‌کنیم! به او اجازهٔ اظهار نظر نمی‌دهیم! گاهی از او خجالت می‌کشیم! آنهایی که نخستین بار به فکر پرواز افتادند چه نامیده شدند؟ «دیوانه!» آنهایی که در اندیشهٔ شکستن رکوردها بودند چه جمله‌ای شنیدند؟ «مگر دیوانه شدی؟» آنهایی که نظریه‌های علمی را به چالش کشیدند با چه چیزی روبرو شدند؟ «این دیوانگی است!» آری! «من دیوانهٔ من» اگر نبود... پیشرفتی هم نبود...!!!
میرفندقی
آنهایی که نخستین بار به فکر پرواز افتادند چه نامیده شدند؟ «دیوانه!» آنهایی که در اندیشهٔ شکستن رکوردها بودند چه جمله‌ای شنیدند؟ «مگر دیوانه شدی؟» آنهایی که نظریه‌های علمی را به چالش کشیدند با چه چیزی روبرو شدند؟ «این دیوانگی است!»
HASTI
آری! «من دیوانهٔ من» اگر نبود... پیشرفتی هم نبود...!!!
یه نفری D=
فیل اما به کارش ادامه می‌داد و آرام و متین با همه برخورد می‌کرد. شاید اگر کتابهای کمی خوانده بود همهٔ آن موجودات را یک مشت احمق فرض می‌کرد، اما فیل، کم کتاب نخوانده بود. او کتابهای بی‌شماری خوانده بود و می‌دانست غریزهٔ هر کدام از آن حیوانات همین است و اوست که متفاوت است و باید تاوان این تفاوت را هم می‌داد.
hope healer
آنهایی که نخستین بار به فکر پرواز افتادند چه نامیده شدند؟ «دیوانه!»
nu_amin_mi
ما منِ‌دیوانهٔ من وجودمان را پنهان می‌کنیم! به او اجازهٔ اظهار نظر نمی‌دهیم! گاهی از او خجالت می‌کشیم! آنهایی که نخستین بار به فکر پرواز افتادند چه نامیده شدند؟ «دیوانه!» آنهایی که در اندیشهٔ شکستن رکوردها بودند چه جمله‌ای شنیدند؟ «مگر دیوانه شدی؟» آنهایی که نظریه‌های علمی را به چالش کشیدند با چه چیزی روبرو شدند؟ «این دیوانگی است!» آری! «من دیوانهٔ من» اگر نبود... پیشرفتی هم نبود...!!!
هارو چان~
رالف بخاطر علاقه‌ای که به آدم‌های سفید داشت. نه اینکه پوستشان سفید باشد، بلکه ذاتشان سفید باشد، همیشه با مهرهٔ سفید بهترین بازی‌هایش را انجام می‌داد و برنده می‌شد اما وقتی قرار بود با مهرهٔ سیاه بازی کند بیشتر اوقات شکست می‌خورد.
ماهی سیاه کوچولو
میمون‌ها معتقد بودند آنها کار اشتباهی نکرده‌اند و طبق غریزهٔ ذاتی‌شان موز خورده‌اند و پوستش را روی زمین ریخته‌اند و این اصلاً کار اشتباهی نیست. کدام میمون پوست موزش را در سطل زباله می‌ریزد؟
Mohi:/
آنهایی که در اندیشهٔ شکستن رکوردها بودند چه جمله‌ای شنیدند؟ «مگر دیوانه شدی؟»
Parnian88

حجم

۴۲٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۵۴ صفحه

حجم

۴۲٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۵۴ صفحه

قیمت:
رایگان