کتاب آهو و گرگ
معرفی کتاب آهو و گرگ
کتاب آهو و گرگ نوشته آرمین رزمجو است. این کتاب را انتشارات آئی سا منتشر کرده است.
درباره کتاب آهو و گرگ
داستان درباره زندگی خانواده جهانبخش همایی است که با همسرش پریا و فرزندانش زندگی میکند. او در استانداری مقام بسیار بالایی دارد اما ویژگی متفاوت او با دیگران اخلاق تند و گاهی بد او است. همسر و دختر و پسرانش بهشدت از او میترسند و سعی میکنند با او مخالفت نکنند.
داستان همزمان روایت زندگی سامان را پیش میگیرد، پسر جوانی که حقوق کمی دارد و بهسختی از پس هزینههای زندگیاش برمیآید. او با مردی به نام شاهرخ آشنا میشود و تصمیم میگیرد وارد کسب و کار خرید و فروش و پیدا کردن اجناس عتیقه شود. او وارد یک کسبوکار خطرناک میشود.
خواندن کتاب آهو و گرگ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب آهو و گرگ
چند روزی گذشت و آقای همایی برای دیدن پسرانش و خواهرش به مشهد آمد. شبی، سر میز شام که او سرحال و قبراق بود و خنده از روی لبهای درشتش نمیرفت رو به پیمان کرد و گفت:
- شنیدم کار و بارت خوبه و کاملا روی پای خودت وایستادی. باید بهت آفرین بگم. البته خواهر عزیزم وقتی نبودی کلی تعریفت رو کرد.
بعد نوک دماغ پهنش را خاراند و با تاملی کوتاه گفت:
- راستش رو بخوای با وجودِ داشتن خواهر نازنینی مثل سارا و جربزهای که تو و برادرت دارین خیالم راحته. ولی من هنوزم بعد از این همه سال متوجه نمیشم تو چرا حاضر نمیشی از موقعیتی که من دارم استفاده کنی؟ اینطوری قطعا به شغل بهتر و رتبهٔ بالاتریام میرسی. خودت رو تبدیل به یه کارمند دون رتبه کردی که چی؟! خب بیا کمکت کنم تا بشی یه کارمند بالا رتبه با حقوق و موقعیت شغلی بهتر. زیاد هستن جوونای هم سن و سال تو که آرزوی داشتن پدری مثلِ منو دارن. اونا لَهلَه میزنن که یکی مثلِ من پارتیشون بشه تا یه شغلی برای خودشون دست و پا کنن. اونوقت تو میری شغلهای درجه دو و سه رو پیدا میکنی که چی. میشی کارمند دونرتبهٔ یه ادارهای که من حتی حاضر نمیشم رئیسش رو منشی دم درِ اتاقم کنم.
پیمان دست از غذا خوردن کشید و گفت:
- میدونم که تمام حرفاتون درسته. ولی هر آدمی یه طبیعتی داره. منم دوست دارم مستقل زندگی و کار کنم. اینجوری خودم راحتترم.
- پسر لج نکن و لگد به بخت خودت نزن. از این فرصتها کمتر پیش میآد.
بعد لقمهای را در دهان گذاشت. نگاهی به پیمان انداخت و دومرتبه گفت:
- مگه پیشنهاد من اشکالش چیه که قبول نمیکنی؟
- پیشنهاد شما اشکالی نداره. اتفاقا خوبه. ولی من خودم دوست دارم با این سبک و سیاق زندگی کنم. با توانایی که دارم به جایی برسم تا از منصب پدریم سوءاستفاده کنم و برای خودم شغلی دست پا کنم و بهش ببالم. از اینکه به فکرم هستی ازتون ممنونم. ولی من با کارم مشکلی ندارم.
آقای همایی قُلُپی آب خورد و بدون اینکه خشم و شتاب کردن بر او مسلط شود با خونسردی و لحنی آرام گفت:
- آره پسرم. حرفات منطقیه. من در اینکه تو پسر مستعد و با لیاقتی هستی شکی ندارم و تحسینت میکنم و بهت آفرین میگم. ولی اجازه بده یه چیزی رو برات روشن کنم. من خودمم دوست ندارم به هرکسی که به من معرفی بشه شغلی بدم.
حجم
۳۷۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۸۸ صفحه
حجم
۳۷۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۸۸ صفحه