دانلود و خرید کتاب هویت بورن رابرت لادلوم ترجمه هادی امینی
تصویر جلد کتاب هویت بورن

کتاب هویت بورن

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب هویت بورن

کتاب هویت بورن نوشته رابرت لادلوم است و با ترجمه هادی امینی در انتشارات رایا کتاب منتشر شده است. این کتاب رمان پرهیجان و جذابی است که فیلم مشهور سینمایی هویت بورن از آن ساخته شده است.

درباره کتاب هویت بورن

کتاب هویت بورن با روایت یک کرجی در بین امواج خشمگین و سیاه دریا گرفتار شده است آغاز می‌شود. مردی روی یک کشتی ایستاده است و کسی به سمت او شلیک می‌کند. او جیسون بورن است. جاسوسی موفق و حرفه‌ای که قرار است تا چند ساعت آینده اتفاق بدی برایش بیفتد. 

جیسون بورن حافظه‌اش را از دست داده است، او یک جاسوس حرفه‌ای است اما حافظه‌اش در این اتفاقات دریایی و تیر خوردن از دست می‌دهد. جیسون بورن کم‌کم به سراغ گذشته‌اش می‌رود اما در این مسیر اتفاقات شومی در انتظارش است. او باید آدم‌های زیادی مبارزه کند. 

فیلم سینمایی هویت بورن فیلمی اکشن و مهیج به کارگردانی داگ لیمان و نویسندگی تونی گیلروی است که با بازی مت دیمون، فرانکا پوتنته، برایان کاکس در سال ۲۰۰۲ ساخته شده است. با استقبال مخاطبان دنباله‌های این فیلم‌ هم با نام‌های برتری بورن (۲۰۰۴)، اولتیماتوم بورن (۲۰۰۷)، میراث بورن (۲۰۱۲) و جیسون بورن (۲۰۱۶) هم ساخته شده است. 

خواندن کتاب هویت بورن را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به داستان‌های جاسوسی و مهیج پیشنهاد می‌کنیم. 

درباره رابرت لودلوم

رابرت لودلوم متولد ۲۵ مه ۱۹۲۷ است و در ۱۲ مارس ۲۰۰۱ از دنیا رفته است. او نویسنده مشهور اهل ایالات متحده آمریکا است. رابرت لودلوم ۲۷ رمان پرهیجان نوشته و به عنوان خالق جیسون بورن در مجموعه سه‌گانه بورن مشهور است. تا به‌حال بین ۲۹۰ میلیون تا ۵۰۰ میلیون نسخه از کتاب‌های او فروش رفته است.  این کتاب‌ها به ۳۳ زبان و در ۴۰ کشور جهان منتشر شده‌اند.

لودلوم کتاب‌هایش را با نام‌های مستعار جاناتان رایدر و مایکل شفرد هم کتاب‌هایش را منتشر کرده است. 

بخشی از کتاب هویت بورن 

موج غلتان هیولاواری برخاست؛ او روی تاج موج بود و کف و تاریکی او را احاطه کرده بودند. هیچ چیز. برگرد! برگرد!

اتفاق افتاد. انفجار مهیبی بود، او می‌توانست صدای آن را از بین امواج کوبنده و باد بشنود، منظره و صدایی که به نحوی برایش دریچه‌ای به سوی آرامش بود. آسمان با تاجی آتشین روشن شد و از میان این تاج، اشیایی با هر شکل و اندازه از دل روشنایی به سمت تاریکی بیرون پرتاب شد.

او پیروز شده بود. هر چیزی که بود، پیروز شده بود.

ناگهان دوباره به سمت پایین رفت؛ دوباره درون پرتگاهی شد. می‌توانست هجوم آب‌های مواج و خروشان روی شانه‌هایش را حس کند که گرمای روی شقیقه‌اش را خنک می‌کرد، سرمای درون شکمش و پاهایش را هم گرم می‌کرد.

سینه‌اش. سینه‌اش درد می‌کرد! او ضربه خورده بود؛ ضربه‌ای کوبنده، ضربه‌ای ناگهانی و تحمل‌ناپذیر. دوباره اتفاق افتاد! ولم کنید. بذارید آروم بگیرم.

او دوباره چنگ انداخت و دوباره دست و پا زد... تا اینکه حس کرد. چیز کلفت و چربی که تنها با حرکات دریا تکان می‌خورد. نمی‌دانست چه چیزی است، ولی آنجا بود و می‌توانست آن را حس کند و می‌توانست آن را بگیرد.

بگیرش! می‌بردت به سمت آرامش. به سکوت تاریکی... و آرامش.

اولین پرتوهای خورشید صبحگاهی آسمان مه‌گرفته شرق را شکافتند و به آب‌های آرام مدیترانه تابیدند. ناخدای کشتی ماهیگیری کوچک، با چشمان قرمز و دستانی پر از آثار سوختگی طناب روی دیواره پشتی کشتی نشسته و با لذت از منظره دریای آرام، یک نخ گولواز می‌کشید. نگاه کوتاهی به اتاقک هدایت بدون دیوار انداخت؛ برادر کوچک‌ترش داشت گاز می‌داد تا زمان کوتاه‌تری در راه باشند و تنها ملوان کشتی هم چند قدم آن‌طرف‌تر مشغول بررسی تور بود. آن‌ها به چیزی می‌خندیدند و این خوب بود؛ چون دیشب چیز خنده‌داری نداشت. توفان از کجا آمده بود؟ گزارش هواشناسی مارسی چیزی نشان نداده بود؛ در این صورت او در پناهگاه ساحلی می‌ماند. می‌خواست تا آغاز روز به منطقه ماهیگیری هشتاد کیلومتری جنوب لسن سور مر۱ برسد، ولی نه به قیمت تعمیرات سنگین و این روزها هم کدام تعمیری گران نبود؟

یا به قیمت جانش و دیشب لحظاتی بود که این نگرانی واقعاً به چشم می‌آمد.

برادرش به او پوزخندی زد و فریاد کشید: «تو ئِه فَتیگه، ها، مون فِر؟ وَ تِ کوشی مِنتِنان. لاز موی فِر.»

برادر پاسخ داد: «دَکوغ.» سیگارش را بیرون انداخت و از روی توری گذشت تا زیر عرشه برود. «یک کمی خواب ضرر نداره.»

خوب بود که یک برادر پشت سکان باشد. روی یک قایق خانوادگی، همیشه باید یکی از اعضای خانواده هدایت را به عهده بگیرد؛ چشم‌ها تیزتر می‌شدند. حتی برادری که با زبان نرم‌تر یک باسواد برخلاف کلمات رکیک خودش صحبت می‌کند. دیوانه! برادرش یک سال را در دانشگاه گذرانده و آرزو داشت یک کمپانی راه بیندازد. با یک قایق که سال‌ها قبل وضعیت خیلی بهتری داشت. دیوانه. آن کتاب‌ها دیشب چه فایده‌ای داشتند؟ وقتی که کمپانی او داشت واژگون می‌شد.

چشمانش را بست و اجازه داد دستش در آب‌های شناور کف قایق خیس شود. نمک دریا برای زخم طناب‌ها خوب بود. زخم‌هایی که زمانی ایجاد شده بودند که وسایل افسارگسیخته اهمیتی نمی‌دادند در توفان سر جایشان بمانند.

«نگاه کن! اونجا رو!»

برادرش بود، ظاهراً خواب با چشمان تیز خانوادگی نادیده گرفته می‌شد.

²³³
۱۴۰۲/۱۲/۰۶

اگر بخوایم از ایرادات نگارشی بسیارش و ترجمه نشدن‌های یه سری جملات غیر فارسی چشم‌پوشی کنیم، کتاب خوب با سیری خوب هست که خسته کننده نیست و مخاطب رو به دنبال خودش می‌کشونه و خب نسبت به سری مجموعه فیلم‌هاش

- بیشتر
شهرام
۱۴۰۲/۰۳/۱۶

نکته خیلی خیلی مهم «هرچی که از فیلمی باهمین اسم دیدید، بریزید دور. لذت این تریلر جاسوسی رو با مقایسه با اقتباس سینمایی خراب نکنید!»

AmirReza Banihashemi
۱۴۰۳/۰۲/۲۷

عالیه واقعا 😍 ایکاش بقیه کتاب هاشم ترجمه می‌شد 🥲

جواد
۱۴۰۱/۰۲/۰۳

فوق العاده پرکشش پرازتعلیق

تو بیچاره نیستی. تو راهت رو پیدا می‌کنی.
²³³
تو بیچاره نیستی. تو راهت رو پیدا می‌کنی.
²³³

حجم

۵۷۲٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۵۴۵ صفحه

حجم

۵۷۲٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۵۴۵ صفحه

قیمت:
۳۴,۰۰۰
تومان