کتاب من با تو مرد شدم
معرفی کتاب من با تو مرد شدم
کتاب الکترونیکی «من با تو مرد شدم» نوشتهٔ میلاد تلسچی امیرخیزی در انتشارات یمام چاپ شده است. این کتاب به مشکلات ترنسها در مدرسه و اجتماع و حتی در بین فامیل و اعضای خانواده میپردازد. داستان با سؤال شخصیت اصلی که راوی داستان هم هست شروع میشود. او دربارهٔ جنسیت خودش میپرسد. میخواهد بداند بالاخره دختر است یا پسر، اما نه خودش جواب قطعیای برای این سؤال دارد نه الناز. او از دار دنیا فقط الناز را دارد و از همهٔ آدمهای دیگر که آزارش می دهند و قضاوتش میکنند فراری است. این کتاب زندگی جزئیات زندگی و مشکلات ترنسها را به خوبیها نشان می دهد.
درباره کتاب من با تو مرد شدم
کافی است یک کم متفاوت باشی تا در این دنیای بیرحم مدام آزار ببینی. این متفاوت بودن هرچیزی میتواند باشد، از زیادی لاغر بودن تا زیادی درسخوان بودن یا عادت خاصی داشتن و...
اما اگر این تفاوت، ترنس بودن باشد، شرایط خیلی سختتر میشود. حالا اگر ترنس باشی و در محلهای فقیر و بنبستی تنگ و دلگیر و خانهای قدیمی هم زندگی کنی، معلوم نیست باید انتظار چه مشکلات و اتفاقاتی را بکشی.
کتاب من با تو مرد شدم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به رمانهای ایرانی پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب من با تو مرد شدم
همونجورکه وقتی این مرتیکه حامدهادی قدم نحسش رو گذاشت تو چهارچوب خونمون و بعد بدون خدافظی گورش و گم کرد، من همه کس الناز بودم. فکر کنم ماشین مدل بالاش به کوچه پس کوچههای تنگ و باریکه محل ما الرژی داشت مرتیکه. فردای خواستگاری دیگه هیچ اثری از وجود نامبارکش پیدا نبود. پر واضح از وضعیت اقتصادیمون فرار کرده بود. البته نه اینکه ما گدا گدوله باشیمها، نه، اما خوب اونا خیلی وضع مالیشون سکه بود. سیفون رو به روی دو سال عشق و عاشقی و دل بردن از خواهر بیاحساس ما کشید. همین، به همین سادگی.
خلاصه من تو یه محلهٔ شرور و پایین شهر زندگی میکنم تو یه کوچهٔ تنگه بن بست مثل همهٔ ارزوهام و تو یه خونهٔ محقر و کلنگی.
پدرم مسافر کشه، البته از اولش مسافرکش نبود، قبل تولد من نمایشگاه ماشین داشت و گویا کار و بارش هم خیلی سکه بوده اما خوب اون روزای طلایی رو من تجربه نکردم و با اومدن من به این زندگی، یکی از رفیقای بابام یه کلاه گشاد سرش میزاره و همه داراییمون رو به تاراج میبره، بعد اون قضیه مادرم افسرده میشه و گوشه گیر. من هیچ وقت چهرهٔ خندون مادرم رو ندیدم، هیچ وقت. فقط هفتهای یه بار وقتی فیلمای قدیممون رو نگاه میکنه ممکنه یه لبخنده کمرنگی کنج لبش بیاد که اونم به ثانیه نکشیده با دو تا اشک بزرگ از روی صورتش محو میشه و میره. بقیه روزهای هفته هم میره از مادرش پرستاری میکنه.
جفتشون روزگارشون رو جوری برنامه ریزی میکردن که با وجود من تو خونه تداخل نداشته باشن.
عیب نداره، این صلح نامه ایه که دو طرفه قرارداد زیرش رو امضا نکرده پایبندیم.
حجم
۲۱۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۱۴ صفحه
حجم
۲۱۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۱۴ صفحه
نظرات کاربران
روون ، ساده و پر از احساس و مفاهیم عمیقی که با کلمات ساده کنار هم یه داستان شیرین رو ساختن ، از اون کتاباس که وقتی تمومش کنین سبک میشین نه سنگین ، انگار یه چیزی از آدم جدا
وای چقدر دوست داشتم این کتاب عالی بود به نظرم داستان خیلی جذابی بود،پیشنهاد میدم به همه
کتابی بی نظیر و روان
این کتاب بسیار تاثیر گذار و عالی بود . ولی تلخ تمام شد که ان هم لطف داستان بود . حرف نداشت . درست مثل کتاب صلاح کار ...همین نویسنده . حتما بخوانید.
کتاب جذّاب و پُرکِشِش، آموزنده، و کمی غم انگیز💔 نکته قابل توجّه، سخت کوشی و خستگی ناپذیری شخصیت اوّل داستان، علی رغم تمام مصائب و ناملایمتی های روزگار💪