دانلود و خرید کتاب من با تو مرد شدم میلاد تلسچی امیرخیزی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب من با تو مرد شدم

کتاب من با تو مرد شدم

انتشارات:انتشارات یمام
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب من با تو مرد شدم

کتاب الکترونیکی «من با تو مرد شدم» نوشتهٔ میلاد تلسچی امیرخیزی در انتشارات یمام چاپ شده است. این کتاب به مشکلات ترنس‌ها در مدرسه و اجتماع و حتی در بین فامیل و اعضای خانواده می‌پردازد. داستان با سؤال شخصیت اصلی که راوی داستان هم هست شروع می‌شود. او دربارهٔ جنسیت خودش می‌پرسد. می‌خواهد بداند بالاخره دختر است یا پسر، اما نه خودش جواب قطعی‌ای برای این سؤال دارد نه الناز. او از دار دنیا فقط الناز را دارد و از همهٔ آدم‌های دیگر که آزارش می دهند و قضاوتش می‌کنند فراری است. این کتاب زندگی جزئیات زندگی و مشکلات ترنس‌ها را به خوبی‌ها نشان می دهد.

درباره کتاب من با تو مرد شدم

کافی است یک کم متفاوت باشی تا در این دنیای بی‌رحم مدام آزار ببینی. این متفاوت بودن هرچیزی می‌تواند باشد، از زیادی لاغر بودن تا زیادی درسخوان بودن یا عادت خاصی داشتن و...

 اما اگر این تفاوت، ترنس بودن باشد، شرایط خیلی سخت‌تر می‌شود. حالا اگر ترنس باشی و در محله‌ای فقیر و بن‌بستی تنگ و دلگیر و خانه‌ای قدیمی هم زندگی کنی، معلوم نیست باید انتظار چه مشکلات و اتفاقاتی را بکشی.

کتاب من با تو مرد شدم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به علاقه‌مندان به رمان‌های ایرانی پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب من با تو مرد شدم

همون‌جورکه وقتی این مرتیکه حامدهادی قدم نحسش رو گذاشت تو چهارچوب خونمون و بعد بدون خدافظی گورش و گم کرد، من همه کس الناز بودم. فکر کنم ماشین مدل بالاش به کوچه پس کوچه‌های تنگ و باریکه محل ما الرژی داشت مرتیکه. فردای خواستگاری دیگه هیچ اثری از وجود نامبارکش پیدا نبود. پر واضح از وضعیت اقتصادیمون فرار کرده بود. البته نه اینکه ما گدا گدوله باشیم‌ها، نه، اما خوب اونا خیلی وضع مالیشون سکه بود. سیفون رو به روی دو سال عشق و عاشقی و دل بردن از خواهر بی‌احساس ما کشید. همین، به همین سادگی.

خلاصه من تو یه محلهٔ شرور و پایین شهر زندگی می‌کنم تو یه کوچهٔ تنگه بن بست مثل همهٔ ارزوهام و تو یه خونهٔ محقر و کلنگی.

پدرم مسافر کشه، البته از اولش مسافرکش نبود، قبل تولد من نمایشگاه ماشین داشت و گویا کار و بارش هم خیلی سکه بوده اما خوب اون روزای طلایی رو من تجربه نکردم و با اومدن من به این زندگی، یکی از رفیقای بابام یه کلاه گشاد سرش می‌زاره و همه داراییمون رو به تاراج می‌بره، بعد اون قضیه مادرم افسرده می‌شه و گوشه گیر. من هیچ وقت چهرهٔ خندون مادرم رو ندیدم، هیچ وقت. فقط هفته‌ای یه بار وقتی فیلمای قدیممون رو نگاه می‌کنه ممکنه یه لبخنده کمرنگی کنج لبش بیاد که اونم به ثانیه نکشیده با دو تا اشک بزرگ از روی صورتش محو می‌شه و می‌ره. بقیه روزهای هفته هم می‌ره از مادرش پرستاری می‌کنه.

جفتشون روزگارشون رو جوری برنامه ریزی می‌کردن که با وجود من تو خونه تداخل نداشته باشن.

عیب نداره، این صلح نامه ایه که دو طرفه قرارداد زیرش رو امضا نکرده پایبندیم.

شُپَرپَری
۱۴۰۱/۰۳/۱۲

روون ، ساده و پر از احساس و مفاهیم عمیقی که با کلمات ساده کنار هم یه داستان شیرین رو ساختن ، از اون کتاباس که وقتی تمومش کنین سبک میشین نه سنگین ، انگار یه چیزی از آدم جدا

- بیشتر
niknam
۱۴۰۰/۰۸/۲۷

وای چقدر دوست داشتم این کتاب عالی بود به نظرم داستان خیلی جذابی بود،پیشنهاد میدم به همه

sh
۱۴۰۰/۰۸/۱۸

کتابی بی نظیر و روان

الهام پدری
۱۴۰۱/۰۷/۲۵

این کتاب بسیار تاثیر گذار و عالی بود . ولی تلخ تمام شد که ان هم لطف داستان بود . حرف نداشت . درست مثل کتاب صلاح کار ...همین نویسنده . حتما بخوانید.

کاربر ۳۱۳۲۳۳۲
۱۴۰۱/۰۵/۲۹

کتاب جذّاب و پُرکِشِش، آموزنده، و کمی غم انگیز💔 نکته قابل توجّه، سخت کوشی و خستگی ناپذیری شخصیت اوّل داستان، علی رغم تمام مصائب و ناملایمتی های روزگار💪

چند باری الکی می‌رفتم چاقو می‌خریدم می‌ذاشتم تو کمدم که مادرم وقتی می‌خواد اتاقم و تمیز کنه ببینه کیف کنه، در صورتی که من تمایلم این بود که جای چاقو سوهان ناخونام و بزارم تو کمدم، همیشه دوست داشتم کفش پاشنه بلند و برای زمستونا بوت پاشنه دار بپوشم اما خوب برای فیلمم که شده می‌رفتم کفش مردونه می‌خریدم و مثل فیلم سیاه سفیدای قدیمی که بابام کشته مردشونه پاشنه‌هام و می‌خوابوندم. دلم لَه لَه می‌زنه برای جورابای رنگی رنگی
میلاد تلسچی امیرخیزی
معلومه که نه، من هر چی که باشم مامان بابا باید بهم افتخار کنن، الان تو بیست و پنج سالگی تازه یادشون افتاده افتخار کنن؟ فاز این مامان باباها رو نمی‌فهمم بی‌اجازه ما رو بدنیا می‌یارن بعد اگه اون چیزی که اونا بخوان نباشیم ازمون ناراضی می‌شن،
bud
اتفاقاً بعدا خودشون فهمیدن که من و اشتباه اوردن. نه تو مدرسه پسرونه، بلکه تو بدنیا اوردنم. بد مدل هم اشتباه اوردن.
bud
دلم لَه لَه می‌زنه برای جورابای رنگی رنگی که جدیدا همه دخترا می‌پوشن اما خوب من جوراب مشکی ضخیم می‌پوشم. از عمد دیر به دیر می‌شورمشون که بو گندش کل خونه رو زیر و رو کنه. این ادا اطوارا فقط برای دلخوشی بابام ایناست نه خودم، اونا الان دلخوشیشون همین چیزاست دیگه. مثلا جوراب پر بو با یکی در میون سوراخ و اوج مردونگی بچشون می‌دونن
bud
مگه بچم حرومزادست که دو جنسه باشه؟ مگه تو با شیطون همخوابگی کردی بچت بشه دوجنسه؟
bud
می رم تو اتاقم. جلوی آینه خودمو برنداز می‌کنم، من چیم؟ چرا خودم نیستم؟ چند نفر زیر این پوست و استخون دارن زندگی می‌کنن؟ چرا این ظاهر و اینقدر دوست ندارم، چرا این جسم اینقدر با روحیاتم در تضاده؟ از مدل موهای همیشه کوتاهم، از شونه‌های پهن استخونیم و قد و قوارهٔ بلندم حالم به هم می‌خوره.
bud

حجم

۲۱۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۱۴ صفحه

حجم

۲۱۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۱۴ صفحه

قیمت:
۸۲,۵۰۰
تومان