کتاب اسب سفیدی که به ساز تبدیل می شود
معرفی کتاب اسب سفیدی که به ساز تبدیل می شود
کتاب اسب سفیدی که به ساز تبدیل می شود نوشتهٔ دوآن لیکسین و ترجمهٔ سمیه نورورزی در انتشارات ققنوس به چاپ رسیده است. سوهو شخصیت اصلی داستان اسب سفید زیبایی پیدا میکند و روزگارش با اسب سفید و عزیزش به خوبی میگذرد تا اینکه تصمیم میگیرد با اسبش در مسابقهٔ سوارکاریای که ارباب ترتیب داده بود شرکت کند، ارباب از اسب او خوشش میآید و این آغاز اتفاقات ناگوار بعدی است.
درباره اسب سفیدی که به ساز تبدیل می شود
یکی از آرزوهای بچه ها این است که وقتی دست به وسایلشان می زنند، تبدیل شود به چیزی که آرزو دارند؛ مثل هفت برادرخواهر فناناپذیر که وقتی تصمیم می گیرند از مسیر دریا به خانه بروند، دست به هرچی می زنند تبدیل می شود به وسیله های که بتوانند با آن روی دریا راه بروند. یکی کدویش را تبدیل به قایق میکند و دیگری سوار شمشیرش می شود تا با آن از روی آب رد شود. یکی دیگر از رویاهای بچه ها یا حتی بزرگترها این است که هیچ وقت نمیریم؛ مثلا تبدیل شویم به خدای پریان و تا ابد بتوانیم زندگی کنیم؛ مثل قصۀ زن زیبایی که به ماه پرواز میکند. چه خوب میشد آدم خوب ها به هر آرزویی که داشتند میرسیدند. مثلا چه می شد اگر کسی آن بالا بالاها نشسته بود و هرچه دلمان میخواست به مان هدیه میداد؟ مثل قصۀ اسب سفیدی که به ساز تبدیل میشود. افسانه ها پر اند از این قصه ها؛ از آدم هایی که مثل ابرمرد مجموعۀ ما آنقدر قدرت دارند که بتوانند آسمان را بالای سرشان نگه دارند؛ از دخترانی که تبدیل میشوند به پرنده که بتوانند با پرنده های دیگر گروه درست کنند و از دریا انتقام بگیرند تا دیگر کسی را غرق نکند؛ از زن هایی که با مهربانی هرچه بلدند به دیگران یاد می دهند و ...
مجموعۀ افسانه های مشهور چین را هم بچه ها دوست دارند. هم بزرگترها.
کتاب اسب سفیدی که به ساز تبدیل می شود را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ نوجوانانی که مایل هستند با یکی از افسانههای مشهور چین آشنا شوند، پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب اسب سفیدی که به ساز تبدیل می شود
در زمان های خیلی خیلی قدیم، علفزاری بی انتها, جنگلی باشکوه و دریاچهی زیبای مون ردیف شده بودند کنار کوه باشکوه و طلائی آلاتنگائولا. خانوادهی فقیری از اهالی مغولستان هم کنار دریاچه زندگی می کرد: مردی شجاع, کاری, جوان, و مادرش.
سوهو هفده ساله بود. او هر روز صبح زود از خواب بیدار می شد تا هم مواظب مادرش باشد هم گله ی بزش را در دشت ها بچراند. سوهو تمام روز کار می کرد بیآنکه خسته شود.
او صدای خیلی خوبی داشت و چوپان های دیگر, که دوستانش بودند، آواز خواندنش را خیلی دوست داشتند.
رؤیای سوهو این بود که اسبی زیبا داشته باشد تا یک روز سوارش شود و از این طرف چراگاه تا آن سوی چراگاه برود, مثل یک اسبسوار مغول واقعی.
اما خب، خانواده اش آن قدر فقیر بودند که او نمی توانست اسبی بخرد. تنها کاری که از دستش برمیآمد این بود که علاقهاش را مثل راز پنهان کند.
حجم
۵٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۲ صفحه
حجم
۵٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۲ صفحه
نظرات کاربران
پر احساس و زیبا درباره دوستی و وفاداری و افسانه ها