دانلود و خرید کتاب تاریک، سرد و بی نهایت طولانی وحید قربانی‌نژاد شلمانی
تصویر جلد کتاب تاریک، سرد و بی نهایت طولانی

کتاب تاریک، سرد و بی نهایت طولانی

معرفی کتاب تاریک، سرد و بی نهایت طولانی

کتاب تاریک، سرد و بی نهایت طولانی نوشته وحید قربانی‌نژاد شلمانی است. این کتاب را انتشارات گیوا برای علاقه‌مندان به ادبیات داستانی منتشر کرده است.

درباره کتاب تاریک، سرد و بی نهایت طولانی

این کتاب مجموعه داستان کوتاه جذاب و خواندنی است و داستان‌های کتاب در ژانرهای عاشقانه، جنایی، سورئال، رئال در کنار هم قرار گرفته‌اند و خواننده را شگفت‌زده می‌کنند. داستان‌های این کتاب با نام‌های مارتا (بخش اول)، باغ پاییزی، خنجر، باد می‌وزد، الیزابت، پنجره، شب، رولت روسی، تقاطع، فصل سرد و مارتا ( بخش دوم ) تجربه‌های تازه‌ای برای خواننده می‌سازند. 

نویسنده در کتاب زبان روان و جذابی دارد و در انتخاب کلمات سادگی را رعایت کرده است، داستان‌ها گاه سوم شخص و گاه اول شخص روایت می‌شوند و هرکدام اتفاقت جالبی را روایت می‌کنند. از ویژگی‌های دیگر داستان‌های این کتاب روایت دقیق و جزئی‌نگری است، همین موضوع خواننده را با خود همراه می‌کند و کمک می‌کند دنیایی که نویسنده ترسیم کرده است را بهتر درک کند. 

خواندن کتاب تاریک، سرد و بی نهایت طولانی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم

بخسی از کتاب تاریک، سرد و بی نهایت طولانی

توی سرم احساس گنگی داشتم، چشم‌هایم می‌سوخت و پلکم سنگین بود. حس خواب‌آلودگی داشتم اما دوست نداشتم بخوابم. دوست داشتم چشم‌هایم را ببندم و فکر کنم. روی کاناپه دراز کشیدم و دست‌هایم را پشت سرم گره کردم، چشم‌هایم روی هم رفت. بلند جوری که مارتا توی اتاق بغل بشنود گفتم:

می‌دانی، امروز یک فکر نبوغ‌آمیز به ذهنم رسید. صبح وقتی داشتم می‌رفتم سر کار هوا به طرز دیوانه‌واری خوب بود، آفتاب ملایم و کمی گرم بود از طرفی باد خنکی هم می‌وزید و من همین‌طور که قدم می‌زدم داشتم به مفهوم خوشبختی فکر می‌کردم. داشتم فکر می‌کردم چه می‌توانست ایده‌آل‌تر از چیزی که الان داریم باشد. این‌که آدم جوری خوشحال باشد که هیچ‌چیز نتواند خرابش کند. فکر کردم من و تو توی یه جزیره ناشناس و دور با جنگل‌های انبوه که روی هیچ نقشه‌ای نیست بودیم. یک منظره بی‌نظیر که کسی تا به حال ندیده. روی شن‌های نرم ساحل راه می‌رفتیم، باد موهایت را نوازش می‌کرد، می‌رفتیم لب دریا، خوشمزه‌ترین غذایی که کسی می‌توانست بخورد را می‌خوردیم، بعد روی شن‌ها کنار هم دراز می‌کشیدیم و به صدای دریا گوش می‌دادیم، آن‌قدر که زمان از دست‌مان در برود. آفتاب می‌خورد توی صورت‌مان، اما سوزناک نبود. باد خنک روح‌مان را جلا می‌داد، چشمان‌مان را می‌بستیم و در همین حین به خواب می‌رفتیم، خواب سنگین، عمیق و طولانی. می‌خوابیدیم. آن‌قدر عمیق که دیگر هرگز بیدار نمی‌شدیم.

چشم‌هایم را باز کردم. حتی تصور کردن این همه خوشبختی هم آدم را سرخوش می‌کرد. همیشه فکر این‌که چطور می‌میرم ذهنم را مشغول می‌کرد و امروز صبح که سر کار می‌رفتم هوا جوری بود که توی دلم گفتم دوست دارم توی یک‌چنین هوایی بمیرم.

از روی کاناپه بلند شدم اما انگار به پاهایم وزنه وصل کرده بودند، همه تنم کرخت شده بود و سرم گیج می‌رفت. صدایی از مارتا ن می‌آمد. با قدم‌های سنگین سمت اتاقش رفتم و در زدم اما جوابی نیامد، دوباره در زدم اما باز هم صدایی نیامد، در را باز کردم و آرام داخل شدم. 

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۷۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۱۰ صفحه

حجم

۷۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۱۰ صفحه

قیمت:
۱۹,۹۰۰
تومان