دانلود و خرید کتاب صوتی پنجره
معرفی کتاب صوتی پنجره
کتاب صوتی «پنجره» نوشتهٔ وحید قربانی نژاد را انتشارات گیوا منتشر کرده است. راوی این اثر حسین نصیری و گویندهٔ آن المیرا محمودیان است. تابهحال دانههای برفی را که از آسمان تیره و سرد زمستان میبارد شمردهاید؟ این نخستین وصفی است که از شخصیت اصلی داستان کتاب صوتی پنجره میشنویم.
درباره کتاب صوتی پنجره
شخصیت اصلی داستان کتاب صوتی پنجره زندگی خود را برای ما روایت میکند. او از روزی که از شغلش استعفا داده است در خانهٔ مادرش زندگی میکند و این موقعیت تازه، او را با چالشهای جدیدی روبهرو کرده است. مانند بسیاری از آثار وحید قربانینژاد شلمانی، در شخصیت و رفتار و منش راوی این داستان او نیز رگههایی از جنون هویداست. مادر در حال مراقبتکردن از اوست؛ اما راوی از علت این مراقبت بیخبر است. دست او باندپیچی شده است؛ اما به خاطر نمیآورد که چرا و از چه زمانی این زخم را بر تن خود دارد. معلوم نیست راوی به فراموشی مبتلاست یا نوعی جنون و توهم. با شنیدن این کتاب صوتی پاسخ این سؤال را میگیریم یا شاید هم با پرسشهای دشوار دیگری مواجه شویم.
داستان کوتاه در ادبیات فارسی قدمتی صدساله دارد. این ژانر ادبی در تاریخ ادبیات ایران با انتشار مجموعه داستان یکی بود یکی نبود اثر محمدعلی جمالزاده آغاز شد و بعدتر سکان این کشتی به نویسندگانی همچون ابراهیم گلستان، هوشنگ گلشیری، صادق چوبک، صادق هدایت و... سپرده شد. اکنون و با گذشت بیش از یک سده از متولدشدن نخستین داستان کوتاه فارسی، نویسندگان جوان پا به میدان گذاشتهاند و نامهای تازهای در قفسهٔ داستان کوتاه کتابفروشیها به چشم میخورد. وحید قربانینژاد شلمانی یکی از این نامهاست که با همت انتشارات گیوا داستان کوتاه شنیدنی خود را منتشر کرده است. این کتاب صوتی پنجره را با صدای حسین نصیری و المیرا محمودیان میشنوید.
کتاب صوتی پنجره را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر به داستانهای کوتاه ایرانی علاقهمند هستید، شنیدن این کتاب صوتی را به شما پیشنهاد میکنیم.
درباره وحید قربانینژاد شلمانی
این نویسنده در تیر ماه ۱۳۶۴ چشم به جهان گشود. وحید قربانینژاد شلمانی از سال ۱۳۸۰ و در ۱۶سالگی به وبلاگنویسی روی آورد و در سال ۱۳۹۷ موفق شد نخستین کتاب خود را منتشر کند: مجموعهای از داستانهای کوتاه با عنوان «تاریک، سرد و بینهایت طولانی». «شب قدارههای بلند» نام کتاب دیگر وحید قربانینژاد شلمانی است.
بخشی از کتاب پنجره
«پیرزن با آن قد کوتاه و پای شَلش لنگلنگان راهش را به سمت خانه ادامه میداد، دستش حسابی از خرت و پرتهایی که خریده بود پر بود و چادرش را به دندان گرفته بود. توی هوای داغ تابستان عرق میریخت. به در خانه که رسید در را باز کرد و داخل شد. دخترش آمد جلو، سلامی کرد و وسایل را از دست مادرش گرفت، با هم از حیاط گذشتند و پا به اتاق گذاشتند. زن چادرش را تا کرد و گوشهای گذاشت، نشست، به پشتی تکیه داد، از کنار پشتی بادبزن حصیری را برداشت، چشمانش را بست و مشغول بادزدن شد، دختر برگشت پیش مادرش نشست.»
زمان
۱۰ دقیقه
حجم
۶٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۱۰ دقیقه
حجم
۶٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
قابلیت انتقال
ندارد