کتاب خواندن درمانی
معرفی کتاب خواندن درمانی
خواندندرمانی به نحوه استفاده از کتابدرمانی برای بهبود وضعیت زندگی میپردازد. ژاکلین استانلی، نویسندهٔ این کتاب، فواید کتاب خواندن را فراتر از کسب اطلاعات میداند. او در این کتاب نشان میدهد که چگونه میتوان با خواندن درمانی، مشکلات روحی را نیز درمان کرد و برای این منظور راهکارهایی را ارائه میدهد. خواندندرمانی با ترجمهٔ مهدی وهابی در انتشارات جیحون؛ آسمان نیلگون به چاپ رسیده است.
درباره خواندندرمانی
کتابدرمانی هم هنر است و هم علم. نگرش این کتاب بر کتابدرمانی به مثابهٔ یک شکل هنری است. با این حال برای دستیابی به درکی جامع از کتابدرمانی، در نظر گرفتن هر دو جنبهٔ آن ضرورت دارد. کتابدرمانی در مقام علم توسط برخی از پزشکان و متخصصان دیگر شاخههای پزشکی به کار گرفته میشود. آنها اول تشخیص بالینی خود را در مورد بیمار انجام میدهند و بعد بر اساس آن تشخیص، کتابهایی را در کنار سایر درمانها برای خواندن توصیه میکنند. کتابدرمانی در درمان همه چیز از افسردگی، شیدایی و اختلال حواس گرفته تا پرخوری روانی کاربرد دارد.
یک روانپزشک در مواجهه با بیماران خاص خود باید یک یا تمام کارهای زیر را انجام دهد:
کتابی را توصیه کند که باعث تقویت رواندرمانی شود.
از مطلبی خواندنی به عنوان زمینهای برای بحث و تحلیل در جلسهٔ رواندرمانی استفاده کند.
به بیمار تکالیفی برای منزل و بر اساس مطالعه ارائه کند.
هنر خواندندرمانی تاکنون در سطح گستردهای مورد استفاده قرار گرفته و پذیرفته شده است. من این هنر را طوری به دیگران آموزش میدهم که آنها بتوانند به کمک آن، مشکلات شخصیشان را حل کنند و در جهت رشد و توسعهٔ عاطفی خود گام بردارند.
کتاب خواندن درمانی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب مناسب کسانی است که با خواندن عجین هستند و از آن به عنوان راهی برای مقابله با احساسات نامطلوب خود استفاده میکنند و همچنین روانشناسان و کسانی که مایل هستند این شیوه را امتحان کنند.
بخشی از کتاب خواندن درمانی
کتاب ها همواره بخش مهمی از زندگی من بوده اند. چه در دوره ی دبیرستان که بیشتر وقت ناهارم را در کتابخانه می گذراندم و راهم را در میان نظام رده بندی دیویی می جستم و چه در سال دوم دانشگاه که با مشغول شدن به ک ار در ک تابخانه ی دانشکده،دبه گام برداشتن در این مسیر ادامه دادم. هر چند ک ار من در آن جا عمر چندانی نداشت و به زودی برای همه معلوم شد که فعالیت من در آن ک تابخانه مثل کار کردن یک معتاد در داروخانه شدنی نیست. من هر روز به جای قرار دادن کتاب ها در جای خود که بابت همین کار هم پول می گرفتم، ساعت ها در گوشه ای از ک تابخانه ناپدید می شدم و خود را در دنیای ک تاب ها غرق میکردم. خوبی آن موقعیت این بود ک ه قبل از اخراج از آن بهشت به وسیل هی ک تابدار بدخلق و یک نه توزش، توانسته بودم آثار ارزشمند گوئن دولین بروکس و ویلیام فاکنر و نمایش نامه های فوق العاده ی آرتور میلر را ک شف کنم. حتی هنوز هم پناه بردن به گوشه ای از ک تابخانه ی محل و حضور در افتتاحی ک کتابفروشی جدید، بهترین و شیرین ترین لحظه های زندگانی من است.
من در مریلند بزرگ شدم و تنها دختر خانواده بودم. سه برادرم در تمام طول روز آن قدر مشغول فوتبال و ک شتی گرفتن با هم بودند ک ه وقتی برای گذراندن با من نداشتند. برای همین، ک مکم درونگرا شدم و نسبت به خودم نامطمئن.
کتاب ها جایگزین دوستانی شدند که من از فرط کم رویی نمی توانستم با آنها رو به رو شوم. کتاب ها همیشه مددرسان بودند، مرا سرگرم میکردند، افق دیدم را مانند سایر انسان ها مرا به قبول خواسته های خود مجبور نمیکردند یا از من نمی خواستند تا کاری بر خلاف میلم انجام دهم. در آن سال ها، آن در کتاب شیروانی سبز و نانسی دروو بهترین دوستان من بودند.
چون خواهری نداشتم تا با او درباره ی رشد و تغییرات جسمانی ام و حتی شیوه ی برخورد با پسرها صحبت کنم، اغلب برای مشورت و فراگرفتن نادانسته هایم به کتاب ها مراجعه میکردم. همزمان با ورود به دنیای نوجوانی، با خواندن «اسارت انسانی » نوشته ی سامرست موام و «دکتر ژیواگو » اثر بوریس باسترناک، عشق بی جواب را کشف کردم و آثار جین آستن پیچیدگی های روابط انسانی و نحوه ی خندیدن به آنها را به من آموخت.
در بزرگسالی «مسیر ناپیموده » نوشته ی اسکات پک الهام بخش من بود و «بازگشت به عشق » اثر ماریان ویلیامسون، حساسیت و حس همدلی بیشتری را نسبت به خانواده در من برانگیخت و به من آموخت به جای آن که والدینم را مسئول هر اتفاق کوچکی که در زندگی ام رخ می داد، بدانم به آنها بیشتر به چشم اشخاصی آسیب پذیر نگاه کنم تا مقصر! بارها با خود کلنجار رفتم تا اصوات کودکی را که بی وقفه در ذهنم می چرخیدند و اشتباهات والدینم را یادآوری میکردند، خاموش کنم. کم کم فراگرفتم که چه طور به حرف های آنها گوش کنم، حقایقشان را بشنوم و به جای آن که تنها برای آنها آرزوی موفقیت کنم، سپاسگزار انسانیتشان باشم. سعی کردم برادرانم را درک کنم و در برابر آنهاموضع نگیرم، چه بسا آنها هم مثل من بسیار آسیب پذیر بودند.
کتاب ها همواره در زندگی من نقشی اساسی داشته اند، ولی تا قبل از آن اتفاق، من به اهمیت نقش آنها چندان واقف نبودم: چند سال پیش وقتی یکی از دوستانم بهمن اطمینان کرد و گفت که پزشک برای او پروزاک تجویز کرده است، با نگرانی از او پرسیدم ک ه چه نیازی به مصرف داروی روانگردان دارد. او در پاسخ گفت: «من هیچ مشکل حادی ندارم، فقط به چیزی احتیاج دارم که کمی از فشار زندگی ام بکاهد. » در واقع او پذیرفته بود که گاه در جاده ی زندگی و در مواجهه با انحرافات به کمک نیاز دارد و از من پرسید که آیا حرف های او را می فهمم و من پاسخ دادم: «مطمئناً! »
من که مدت ها بود با صعود بر بالای تپه ای کوچک شیفته ی این اندیشه شده بودم که بر فراز جهان ایستاده ام و برترین سعادت زندگی یعنی داشتن آرامش ذهنی و همیشگی را از آن خود ساخته ام، چرا باید به خود سخت می گرفتم و به ناتوانی های خود توجه میکردم، در حالی که مجبور نبودم عواطفم را زیر میکروسکوپی ذهنی قرار دهم و هر چیزی را موشکافی کنم تا به عمق آن دست یابم.
پس از آن ماجرا و طی سختی های فراوان دریافتم که اگر نیروی مواجهه با مشکلات را در خود تقویت نکنم، هرگز لذت رسیدن به پاسخ را نخواهم چشید.
در طول زندگی هر بار که وارد کتابخانه ای عمومی می شدم و دستم به گرد و غبار کتاب های قدیمی و باارزشی می خورد که انتظار مرا میکشیدند، بی وقفه نسخه ای برای آرامش روانم تجویز میکردم. ک تاب ها مرا راهنمایی میکردند که چه طور به جای پرهیز از مشکلات و به تعویق انداختن موقتی آنها، به مقابله با آنها برخیزم، آنها را بشناسم و هر مانعی را از سر راه کامیابی خود به کنارنهم. اثر درمانی و رضای تبخش ک تاب ها همیشه بیش از نسخه ی پزشکان در من مؤثر بوده و هست. نمی دانید هر بار ک ه وارد ک تابفروشی ای می شوم و ساعتی را با فروشنده درباره ی پرفرو شترین ک تاب های روز صحبت میکنم یا مشغول بحثی جدی با گروه مطالعاتی، پیرامون اثری کلاسیک در ادبیات غرب می شوم، به درمان روح و رشد قلبی ام چه قدر کمک میکنم. تا روز جمعه، سیو ی کم مارس سال 1995، اصلاً نمی دانستم کاری که انجام می دهم عنوان خاصی هم دارد. آن تاریخ را دقیقاً به خاطر دارم چون از آن روز به بعدئبود که اصطلاح «کتا بدرمانی » به واژ ههای فهرست روزانه ی تقویم من پیوست و من تمام تلاش خود را به کار بستم تا کتاب هایی در این زمینه پیدا کنم. اما متأسفانه هر چه بیشتر گشتم بجز چند عنوان کتاب تخصصی که آن هم به کار درمانگران و روانپزشکان می آمد، چیزی نیافتم. از آن جایی که احساس میکردم با وجود فواید بیشمار ک تا بدرمانی، استفاد هی بسیار اندکی از آن میشود، خودم به پژوهش و تحقیق در این زمینه روی آوردم تا بتوانم تمام فواید آن را در کتابی سودمند گرد آورم.
این مجموعه نمایانگر تمام عشق من به ک تاب و ک تاب خوانی است و من در آن ک وشیده ام چکیده ای از دانسته ها و تجربه های خود را که در طی سال های طولانی اندوخته ام، در اختیار شما قرار دهم. امیدوارم بتوانم اشتیاق به خواندن را به عنوان فعالیتی زندگی بخش و نسخه ای درمانگر، به شمایِ خواننده منتقل کنم.
به باور من خواندن، هم امری معنوی است و هم عملی روشنگرانه. چرا که هر بار خودم را از وضعیت اسفناک موجود می رهانم و مطلبی می آموزم و به واسطه ی تجربه و حکمت دیگران رشد مییابم، حضور خداوند را بخوبی احساس میکنم.
حجم
۲۵۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۴۶ صفحه
حجم
۲۵۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۴۶ صفحه