کتاب نامه بی پایان
معرفی کتاب نامه بی پایان
کتاب الکترونیکی نامه بی پایان نوشته عزتالله الوندی در انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است. این کتاب سرگذشت امیر سپهبد شهید علی صیاد شیرازی یکی از فرماندهان برجسته جنگ ایران و عراق را روایت میکند.
درباره علی صیاد شیرازی
علی صیاد شیرازی متولد چهارم خرداد ۱۳۲۳ در روستای کبودگنبدِ بندر گز از توابع استان خراسان است. او کمتر از یک سال داشت که با پدر و مادر به مشهد نقل مکان کردند و چهار سال در این شهر بودند. علی صیاد شیرازی، در سال ۱۳۴۰ برای ادامۀ تحصیل به تهران رفت و سال ششم متوسطه را در تهران گذراند. او در سال ۱۳۴۲ دیپلم گرفت و در سال ۱۳۴۳ در کنکور دانشکدۀ افسری شرکت کرد و پذیرفته شد. در مهر ۱۳۴۶ درسش را در رشتۀ توپخانه به پایان رساند و با درجۀ ستوان دومی وارد ارتش شد. پس از سپری کردن دورۀ آموزشی در شیراز و اصفهان به لشکر تبریز و سپس لشکر زرهی کرمانشاه منتقل شد. او در سال ۱۳۵۰ برای گذراندن دورۀ آموزش زبان انگلیسی به تهران منتقل شد. پس از پایان کلاس، به علت تسلط بالایی که به دست آورده بود، استاد زبان انگلیسی ارتش شد. همان زمان بود که تصمیم به ازدواج گرفت و با دخترعموی خود عفت شجاع ازدواج کرد. او از سوی ارتش برای کامل کردن تخصصهای توپخانه در سال ۱۳۵۲ به آمریکا رفت تا دوره هواسنجی بالستیک را پشت سر بگذارد و با تخصصی تازه به کشورش برگردد. پس از بازگشت، ارتش برای بهرهگیری از دانش صیاد شیرازی، در سال ۱۳۵۳ او را به اصفهان مرکز توپخانه فرستاد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در بحبوحۀ درگیریهای سال ۱۳۵۸ که توسط ضدانقلاب در کردستان ایجاد شده بود، به فرماندهی عملیات شمال غرب کشور برگزیده شد و در نبردهای کردستان به همراه دکتر مصطفی چمران نقش مهمی ایفا کردند. پس از حوادث کردستان، صیاد شیرازی با درجۀ سرگردی و با همکاری ارتش جمهوری اسلامی ایران و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، سنندج را از دست ضدانقلاب آزاد کردند. صیاد شیرازی در سال ۱۳۶۰ با حکم امام خمینی در جایگاه فرمانده نیروی زمینی ارتش نشست. در تیر ۱۳۶۵ به فرمان امام به عضویت شورایعالی دفاع درآمد. در اردیبهشت ۱۳۶۶ به درجه سرتیپی نائل شد. مهر ۱۳۶۸ به خواست فرمانده ستاد کل نیروهای مسلح و با رضایت و حکم فرماندهی کل قوا بهعنوان معاون بازرسی ستاد کل نیروهای مسلح و در شهریور ۱۳۷۲ به سمت جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح منصوب شد. در فروردین ۱۳۷۸ نیز در روز عید غدیر از طرف فرماندهی کل قوا به درجه سرلشکری و بعد از شهادت به درجه سپهبدی نائل آمد. وی در ۲۱ فروردین ۱۳۷۸ از سوی عوامل سازمان مجاهدین خلق به شهادت رسید.
کتاب نامه بیپایان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این اثر برای کسانی که علاقهمند هستند درباره زندگی علی صیاد شیرازی اطلاعات بیشتری کسب کنند، مناسب است.
درباره عزتالله الوندی
عزتالله الوندی متولد ۱۳۵۳، نویسنده، شاعر و روزنامهنگار است. او فارغالتحصیل تئاتر با گرایش ادبیات نمایشی از دانشگاه هنر است. زمینه فعالیت الوندی ادبیات کودک و نوجوان، هنر و داستان است. این کتاب روایتی داستانگونه از زندگی یکی از فرماندهان جنگ هشتساله ایران و عراق، علی صیاد شیرازی، از زوایای دید گوناگون است؛ کسی که سالهای زیادی در نیروی زمینی ارتش خدمت کرد و در نهایت از سوی مجاهدین خلق به شهادت رسید.
بخشی از کتاب نامه بیپایان
با دست راست اشاره کردم به سمت مخالف محل شلیک تیر. دویدیم به سمت یال تپه. آنقدر دویدیم که به بالای ارتفاع رسیدیم. دو بالگرد ۲۱۴ و دو بالگرد کبرا توی آسمان پیدا شدند و در فاصلهٔ پانصد متری ما روی یال مقابل فرود آمدند. از دور پیدا بود اولین کسی که از بالگرد پیاده شد، وزیر دفاع، دکتر مصطفی چمران است. اما آتش رگبار دشمن به سمت بالگردها سنگین بود. حدود بیست دقیقه جنگ سختی درگرفت. بالگرد ستوان عابدی بلند شد، اما چند ثانیه بعد به حالت سقوط درآمد و تعادلش را از دست داد. همینکه به کوه رسید، چشمهایم را بستم که انفجار آن را نبینم، اما با صدای صلوات چشمهایم را باز کردم. بالگرد صحیحوسالم بود. این اتفاق باعث شد نجات ما ناتمام بماند. ظاهراً ستوان عابدی تیر خورده بود و به همین دلیل بالگردها به پرواز درآمدند.
ـ پس ما چی؟
جامانده بودیم. شاید اگر خلبان عابدی تیر نمیخورد، ما هم میتوانستیم جان سالم بهدر ببریم. با حسرت به بالگردهایی که دور میشدند، نگاه کردیم. شب از راه رسیده بود؛ شبی تاریک و سیاه. چند دقیقه مکث کردم و بعد رو به همراهانم گفتم: «برادران، من سروان علی صیاد شیرازی هستم. دورههای مختلف نظامی دیدهام؛ چتربازی، تکاوری، نقشهخوانی و... از این لحظه من فرمانده شما هستم. خواهشم این است به دستورهای من خوب گوش کنید تا از این مهلکه جان سالم بهدر ببریم. ما جایی را بلد نیستیم. باید بروید بالای تپه سنگر بگیرید و آماده درگیری باشید.»
از حرف خودم خندهام گرفت. چون تنها چهل فشنگ داشتیم. زیر لب دعای فرج خواندم. آرامش بر قلبم چیره شد. نقشهٔ یک عملیات جلو چشمم رژه رفت. به همان ترتیبی که در درس سازماندهی در عملیات نامنظم شبانه آمده بود، نیروها را سازماندهی کردم. بعد با کمک ستارهها مسیر سردشت را شناسایی کردم. به هر یک از هشت نفری که با من بودند، یک شماره دادم. شمارهٔ یک خودم بودم که پیشاپیش گروه حرکت میکردم. رفتم کنار مرد کُرد ایستادم. به نظرم آمد که او ما را توی تله انداخته است. گفتم: «خوب حواست رو جمع کن. اگه احساس کنم قصد توطئه داری و میخوای ما رو توی دام بندازی، با یه تیر خلاصت میکنم.»
حجم
۴۵٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
حجم
۴۵٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
نظرات کاربران
روایت های جسته گریخته از شهید که خوندنش خالی از لطف نیست
عالی
متاسفم برای این نویسنده یه جای اول کتاب خود صیاد شیرازی راوی هستش بعد از ده صفحه یی نفر دیگه راوی میشه .....که اصلا معلوم نیست چه کاره هست..... دیدم اول کتاب این طوری هست کتاب را گذاشتم کنار .... از نویسنده