کتاب قلعه حیوانات (خلاصه کتاب)
معرفی کتاب قلعه حیوانات (خلاصه کتاب)
کتاب قلعه حیوانات نوشته جرج اورول، نویسنده و روزنامه نگار مشهور انگلیسی است. اورول این کتاب را در طول جنگ جهانی دوم نوشت. این اثر به طور غیر مستقیم به شرایط حاکم بر شوروی سابق اشاره دارد ولی این کتاب به دلیل روابط خوب میان انگلیس و شوروی در آن زمان، مجوز انتشار نگرفت، تا در آخر در سال ۱۹۴۵ در انگلستان منتشر شد و در اواخر دهه 1950 به شهرت رسید. قلعه حیوانات هجویهای است علیه خیزشهای اجتماعی در جوامعی که رهبری آن قیامها به دست افراد ناشایسته و فرصتطلب افتاده است.
درباره خلاصه کتاب قلعه حیوانات
حیوانات مزرعهای در یک اقدام انقلابی،صاحب مزرعه را بیرون میاندازند و تصمیم میگیرند خودشان مزرعه را اداره کنند. رهبری حیوانات را یک خوک به نام ناپلئون بر عهده میگیرد؛ اما پس از مدتی ناپلئون هم از حیوانات سوءاستفاده میکند و مشکلات تازهای را به وجود میآورد. به طور کلی بهترین نتیجه داستان این است که همهچیز همان طور که قبلاً بوده باقی میماند و در آینده نیز به همین شکل خواهد بود، زندگی نه بدتر میشود، نه بهتر و گرسنگی و سختی از قوانین جدا نشدنی زندگی است.
خواندن خلاصه کتاب قلعه حیوانات را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خلاصه کتاب قلعه حیوانات را به علاقهمندان به آثار ادبی بزرگ دنیا پیشنهاد میکنیم.
درباره جرج اورول
اریک آرتور بلر ملقب به جرج اورول در۱۹۰۳ در شهر موتیهاری، بیهار هند متولد شد. او داستان نویس، روزنامهنگار، منتقد ادبی و شاعر مشهور قرن بیستم بود. دو رمان مشهور او قلعه حیوانات و رمان ۱۹۸۴ است که در هر دو به وضعیت حکومتهای دیکتاتوری میپردازد. جرج مدتی به عنوان پلیس سلطنتی هند در برمه فعالیت میکرد. زندگی در هند و انگلیس باعث شد با فقر آشنا شود و ذهنیتی جدید برایش ایجاد شود. کتاب آس و پاس در لندن و پاریس و دختر کشیش حاصل همین تجربیات اوست. اورول سرانجام در بیستم ژانویه ۱۹۵۰ درگذشت. به درخواست خودش پیکرش را سوزاندند و خاکسترش را در گورستانی گمنام در نزدیکی آکسفورد به خاک سپردند.
بخشی از خلاصه کتاب قلعه حیوانات
سه شب بعد یعنی در اوایل ماه مارس میجر پیر بهآرامی در خواب از این دنیا رفت و جنازهاش در پایین باغ میوه به خاک سپرده شد. در طول سه ماه گذشته فعالیتهای پنهانی زیادی در جریان بود. در این هنگام خوکها وظیفه تعلیم و مدیریت را بر عهده داشتند چون باهوشتر از سایرین شناختهشده بودند. برجسته و سرآمد آنها دو خوک نوجوان به نامهای سنوبال و ناپلئون بودند. ناپلئون درشتهیکل بود و قیافهٔ خشنی داشت ولی سنوبال خوک پرهیجانتر، بالغتر و مبتکرتری بود. در میان خوکها سکوئیلر از همه معروفتر بود. او خوکی کوچک با چشمانی براق بود. تند و چابک و سخنگوی زبردستی بود. این سه خوک دانش میجر را مانند یک نظریه فکری گسترش داده بودند و نام آن را ((حیوان بودن)) گذاشتند و چند شب در هفته، پس از خوابیدن آقای جونز جلساتی برگزار میکردند و اصول حیوان بودن را برای سایر حیوانات توضیح میدادند. بعضی از حیوانات با این انقلاب مخالف بودند و دم از وفاداری نسبت به ارباب خود یعنی جونز میزدند ولی خوکها با آنها صحبت کرده و آنها را مجاب میکردند. خوکها شرایط سختی برای از بین بردن دروغهای مووز، زاغ اهلی داشتند. مووز جاسوس، خبرچین و دستپروردهٔ مخصوص آقای جونز بود که سعی میکرد یکپارچگی بین حیوانات را از بین ببرد. بهطور اتفاقی انقلاب زودتر ازآنچه انتظارش را داشتند به ثمر رسید. آقای جونز در یک دعوای قضایی محکوم شد و زیان مالی به او وارد شد. به حد افراط مشروب میخورد. گاهی تمامروز را در صندلی چوبی آشپزخانه لم میداد و شراب میخورد. مزرعه پر از علف هرز شده بود. خانه نیاز به تعمیر داشت و حیوانات نیمه گرسنه بودند. ماه ژوئن بود و یونجه آماده درو بود. کارگران صبح زود گاوها را دوشیدند و بدون اینکه به حیوانات خوراکی بدهند به شکار خرگوش رفتند. در آن روز آقای جونز به حدی مست بود که به خوابی عمیق فرورفته بود. به همین دلیل حیوانات بدون علوفه ماندند. بالاخره صبرشان تمام شد. یکی از گاوها در انبار آذوقه را با شاخش شکست و همه مشغول خوردن علوفه شدند. در این هنگام آقای جونز از خواب برخواست و به همراه چهار کارگرش شلاق به دست وارد انبار شدند. حیوانات طاقت شلاق آنها را نداشتند و همه باهم بر سر دشمن ظالم ریختند و با شاخ و لگد به جان آنها افتادند. آقای جونز و کارگران چنان ترسیده بودند که نمیتوانستند فکر کنند. پس از چند لحظه از دفاع منصرف شدند و پا به فرار گذاشتند و هر پنج نفر آنها در جاده میدویدند و حیوانات نیز به دنبال آنها میرفتند. خانم جونز نیز که اوضاع را از پنجره دیده بود باعجله مقداری اساس جمع کرد و بهآرامی از خانه خارج شد. مووز هم به دنبال آنها رفت و بهاینترتیب و بدون اینکه آنها بدانند انقلاب به پا شد و مزرعه به آنها تعلق گرفت. اولین اقدامشان این بود که همه باهم به مزرعه رفتند و از اینکه انسانی در آنجا مخفی نشده باشد اطمینان پیدا کردند. سپس آتشی بر پا کردند و تمام افسارها، چشمبندها، شلاقها، دهنهها و توبرهها را در میان آتش انداختند و سوزاندند و هر چیزی که خاطره جونز را برای آنها زنده میکرد از بین بردند. ناپلئون آنها را به طویله برد و جیرهای دو برابر معمول را به آنها داد. سپس سرود حیوانات انگلیس را خواندند و شب بهراحتی خوابیدند. صبح روز بعد از خواب بر خواستند. همگی به سمت چراگاه حرکت کردند و خوشحال از حادثه پرشکوه دیشب بالا و پایین پریدند و خوشحالی کردند. کمی بعد بهآرامی وارد ساختمان مزرعه شدند. در آن ساختمان چرخی زدند و تصمیم گرفتند که به آن دست نزنند و خانه را بهعنوان موزه محفوظ نگهدارند و ازآنجا بیرون آمدند. طی سه ماه گذشته خوکها از روی کتابهای قدیمی بچههای جونز خواندن و نوشتن را آموخته بودند. ناپلئون همه را به سمت دروازهٔ مشرفبه جاده اصلی برد و سنوبال که از همه بهتر مینوشت با قلممویی اسم مزرعه مانر را پاک کرد و بهجای آن نوشت قلعه حیوانات. ناپلئون و سنوبال گفتند که در طی سه ماه گذشته موفق شدهاند اصول حیوان گری را در هفت دستور خلاصه کنند و آن را با حروف سفید و درشت روی دیوار نوشتند:
۱-از هر چیز دوپایی دوریکنید و آن را دشمن بدانید.
۲- هر چیزی که چهارپا یا بال دارد را دوست بدانید.
۳- هیچ حیوانی نباید لباس بپوشد.
۴- هیچ حیوانی روی تخت نمیخوابد.
۵- هیچ حیوانی از الکل استفاده نمیکند.
۶- هیچ حیوانی حیوان دیگر را نمیکشد.
۷- همهٔ حیوانات باهم برابر و یکساناند.
حجم
۲۸٫۲ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۷۷ صفحه
حجم
۲۸٫۲ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۷۷ صفحه
نظرات کاربران
جای جای این کتاب حکایت زندگی خودمونه. حتما بخونید
تمام کتابهاش عالین. چقدر این داستان زیباست.🤔
کتاب خوبیه. به نظرم هر انسانی مخصوصا ایرانی ها باید این کتابو بخونن.از شرایطی که کشور به دست آدم های به ظاهر خوب میوفته صحبت میکنه
خیلی جالب بود. هر وقت خواستید کسیو بشناسید بهش قدرت بدید....
همهی حیوانات برابرند.اما بعضی ها برابرترند.✌عالی
واقعا این کتاب به اصطلاح چشمای آدمو باز میکنه.هربار که میخونی یک چیز جدید متوجه میشیی
پارادوکس عجیبی بین خوب بودن داستان و بد بودن حال ماست دلیلشم هممون میدونیم
از نظر داستانی کتاب جالبی نبود ولی اگر از دید سیاسی نگاه کنیم خوبه. ولی نمیشه به همه انقلاب ها نسبت داد.
حتما پیشنهاد میکنم در صورتی که وقت ندارید متن اصلی کتاب رو بخونید این خلاصه ارزشمند را مطالعه کنید
کتاب جالبی بود.من که خیلی خوشم اومد😍