کتاب بزم ایران
معرفی کتاب بزم ایران
کتاب بزم ایران نوشته وحید کیان است. کتاب بزم ایران مجموعهای حکایت از گذشتگان است که با بیانی جذاب نکتهها آموزنده روایت میکند.
درباره کتاب بزم ایران
این کتاب مجموعهای حکایتهایی با موضوعات متنوع استاین کتاب مجموعهای از حاضرجوابیها و لطیفههای ادبی مختلف از طبقات مختلف مردم شامل انبیاء، اولیاء، حکما، فلاسفه، پادشاهان، شعرا و مردم عادی است،این کتاب ۴۵۵ حکایت دارد.
هر حکایت نکتهای آموزنده و یا هوشمندانه در خود دارد که هم جنبه آموزشی دارد و هم سرگرمی. حکایتهای کتاب باز بانی سرگرم کننده و ساده نوشته شدهاند و برای نوجوانان و بزرگسالان جذاب و خواندنی هستند. این کتاب میتواند در دورهمیهای خانوادگی کتابی ارزشمند باشد.
با داستانهای کتاب هم سرگرم میشوید و هم روایتهایی از تاریخ ادبیات و مذهب را میخوانید که پیش از این به آنها پرداخته نشده است.
خواندن کتاب بزم ایران را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب بزم ایران
۵: اخباری و مرد نصرانی شخصی اخباری با مردی نصرانی در کشتی همسفر بودند. روزی نصرانی مشغول خوردن شراب بود که رفیقش رسیده نصرانی حسب آداب یک گیلاس شراب به او تعارف نمود او هم بیتأمل گرفت و بیاشامید نصرانی به او گفت: این را که خوردی شراب بود اخباری گفت از کجا دانستی که شراب است؟ نصرانی گفت: غلام من از فلان یهودی خریده است اخباری تبسم نمود و گفت: چه بسیار احمق و نادانی ما اخباریها دربارهٔ رجال بزرگ حدیث از قبیل سفیان و یزید بن هارون وووو گفتگو و تأمل داریم چگونه تصدیق کنم نصرانی را که روایت کند از غلام خود و او از یهودی.
۶: توانگر و گدا توانگری به زیارتخانهٔ کعبه مشرف شد و مال و اسباب و تجمل او به حدی بود که زیاده بر صد شتر بار او میکشیدند چون به عرفات رسید گدایی گرسنه، زحمت برده، تعب کشیده را رشک و حسد غلبه نموده برابر آن توانگر آمد و راه بر او گرفته گفت: روز قیامت مکافات من و تو یکسان خواهد بود؟ تو با این نعمت و راحت و من با این مشقت و زحمت. توانگر گفت؛ حاشا که مکافات من و تو یکی باشد اگر من میدانستم که جزای من و تو یکسان است کی رو به این راه میآوردم گفت: چرا؟ گفت: از آنکه من بهفرمان آمدم و مرا امر نموده طلبیدهاند و تو بی طلب و بی فرمان آمدهای بلکه خلاف او کردی و تو را گفتند «لاتلقوا بایدیکم الی التهلکة» یعنی به دست خود خود را در مهلکه میندازید و تو انداختهای بیش از این نیست که بگویی من طفیلیم و یقین است که حرمت طفیلی با میهمان یکسان نخواهد بود.
۷: ابو نواس و هارونالرشید ابو نواس از مشاهیر شعرای عرب و بهمراتب فضل و کمال و محاضره و معاشرت مشهور و در دوستداری روی خوش و شیفتگی منظر نیک بیاختیار بود و از روی همین، شعر وی برقت لفظ و عذوبت معنی ممتاز است و هارونالرشید عباسی را با اوالفت تأمی بود و اغلب به مصاحبت او میگذرانید شبی با او مشغول صحبت بود تا دو ثلث از شب گذشت ابو نواس کسل شد و خواب بر او غلبه نموده از خلیفه رخصت رفتن خاست خلیفه رخصت نداد و امر کرد که در زیر تختش بخوابد و خود با یکی از جاریههای خاصش به روی تخت خوابیدند چون قدری گذشت هارون ارادهٔ مجامعت نمود و به جاریه امر نمود که به روی او افتد در این بین ملتف ابو نواس شده و گفت مبادا بیدار رشک و حسد غلبه نموده برابر آن توانگر آمد و راه بر او گرفته گفت: روز قیامت مکافات من و تو یکسان خواهد بود؟ تو با این نعمت و راحت و من با این مشقت و زحمت. توانگر گفت؛ حاشا که مکافات من و تو یکی باشد اگر من میدانستم که جزای من و تو یکسان است کی رو به این راه میآوردم گفت: چرا؟ گفت: از آنکه من بهفرمان آمدم و مرا امر نموده طلبیدهاند و تو بی طلب و بی فرمان آمدهای بلکه خلاف او کردی و تو را گفتند «لاتلقوا بایدیکم الی التهلکة» یعنی به دست خود خود را در مهلکه میندازید و تو انداختهای بیش از این نیست که بگویی من طفیلیم و یقین است که حرمت طفیلی با میهمان یکسان نخواهد بود.
۷: ابو نواس و هارونالرشید ابو نواس از مشاهیر شعرای عرب و بهمراتب فضل و کمال و محاضره و معاشرت مشهور و در دوستداری روی خوش و شیفتگی منظر نیک بیاختیار بود و از روی همین، شعر وی برقت لفظ و عذوبت معنی ممتاز است و هارونالرشید عباسی را با اوالفت تأمی بود و اغلب به مصاحبت او میگذرانید شبی با او مشغول صحبت بود تا دو ثلث از شب گذشت ابو نواس کسل شد و خواب بر او غلبه نموده از خلیفه رخصت رفتن خاست خلیفه رخصت نداد و امر کرد که در زیر تختش بخوابد و خود با یکی از جاریههای خاصش به روی تخت خوابیدند چون قدری گذشت هارون ارادهٔ مجامعت نمود و به جاریه امر نمود که به روی او افتد در این بین ملتف ابو نواس شده و گفت مبادا بیدار
حجم
۲۶۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۶۶ صفحه
حجم
۲۶۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۶۶ صفحه