دانلود و خرید کتاب سقای آب و ادب سیدمهدی شجاعی
تصویر جلد کتاب سقای آب و ادب

کتاب سقای آب و ادب

امتیاز:
۴.۶از ۱۵۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب سقای آب و ادب

کتاب سقای آب و ادب داستانی تاریخی از سید مهدی شجاعی است که در انتشارات کتاب نیستان منتشر شده است. این داستان که روایتی از زندگی و فداکارهای حضرت ابوالفضل (ع) در واقعه کربلا است، با زبانی شیرین و شاعرانه، روح بلند این شخصیت را می‌ستاید. 

درباره کتاب سقای آب و ادب

سقای آب و ادب، داستانی با درونمایه تاریخی و مذهبی است و روایتی است از شجاعت و فداکاری مردی که تا آخرین لحظه، شجاعانه در برابر باطل ایستادگی کرد و امام حسین (ع) را تنها نگذاشت. این داستان که از شجاعت و دلاوری‌های حضرت عباس (ع) می‌گوید، زبان به ستایش این شخصیت بزرگ گشوده است و همچنین واقعه عاشورا را نیز توصیف می‌کند. واقعه‌ای که بعد از گذشت هزار سال، همچنان دل عاشقانش را خون می‌کند و به یادشان می‌آورد که آزادگی و آزادی را فراموش نکنند. 

سید مهدی شجاعی در این اثر نگاهی به واقعه عاشورا انداخته است و نقش حضرت ابوالفضل را هم از دیدگاه منطقی و هم از دیدگاه احساسی، بررسی کرده است. 

کتاب سقای آب و ادب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

خواندن کتاب سقای آب و ادب را به تمام دوست‌داران کتاب‌های مذهبی و عاشقان امام حسین (ع)، حضرت ابوالفضل (ع) و واقعه عاشورا پیشنهاد می‌کنیم. 

درباره سید مهدی شجاعی

سید مهدی شجاعی نویسنده نام آشنا و معاصر کشورمان که در سال ۱۳۳۹ متولد شد. او در رشته‌های ادبیات نمایشی و رشته‌ حقوق تحصیل کرد اما به‌ دلیل مهارت و علاقه‌‌ای که به نوشتن داشت، تحصیلات دانشگاهی‌ را رها کرد و به نوشتن در روزنامه‌ها و مطبوعات مشغول شد. سید مهدی شجاعی علاوه بر فعالیت در صفحه‌های هنری و فرهنگی روزنامه‌ی جمهوری اسلامی، سردبیر ماهنامه‌ صحیفه، مجله‌ رشد جوان و مدیر انتشارات برگ نیز بود. وی در ادامه مجله نیستان را تاسیس کرد اما این مجله تعطیل شد و شجاعی «انتشارات نیستان» را تاسیس کرد.

از میان آثار منتشر شده از سید مهدی شجاعی می‌توان به کتاب‌های کشتی پهلو گرفته، پدر عشق و پسر، کمی دیرتر...، دموکراسی یا دموقراضه؟ و.... اشاره کرد. 

بخشی از کتاب سقای آب و ادب

همین یک مشک آب، تمام حیثیت دشمن را لگدمال کرده است.

دشمن گمان می‌کند که جبهۀ حسین اکنون بسان محتضری است که با نوشیدن آب، حیات تازه می‌گیرد، از جا برمی‌خیزد و دمار از روزگارشان درمی‌آورد.

به همین دلیل، همۀ لشگر خود را حلقه حلقه دور شریعه متمرکز کرده است.

امّا ظاهر نخلستان، آرام و پیش روی عباس،‌ خالی است.

ساعاتی پیش از این، وقتی عمدۀ اصحاب حسین، به میدان رفته و به شهادت رسیده‌اند، عباس به محضر حسین رسیده است، سر فرو افکنده است و اجازۀ میدان گرفته است:

«دلم گرفته است آقا! سینه‌ام تنگ شده است. قلبم دارد از شدت درد می‌ترکد. همینطور ایستاده‌ام و شهادت یارانمان را یک به یک تماشا می‌کنم. رخصت فرمایید لااقل به قدر گرفتن انتقام عزیزانمان از دشمن، بجنگم.»

از این تمنّای شهامت‌بنیان و تضرّع شجاعت‌نهان، اشک در چشمان حسین، حلقه زده است و بغض بر گلوی حسین، چنگ انداخته است.

حسین می‌داند که دشوارترین کار برای عباس، نجنگیدن است. بزرگترین شجاعت و مقاومت عباس، شهادت یاران را دیدن، دندان بر جگر فشردن و از جا نجنبیدن است.

حسین می‌داند که بزرگترین شهامت عباس، دست بر قبضۀ شمشیر فشردن و شمشیر را در غلاف نگه داشتن است.

حسین به روشنی می‌فهمد که برترین ظرفیت عباس، سکوت و تبعیت در اوج قدرت و توانمندی است، صبر و شکیبایی در نهایت اقتدار و کظم و خویشتنداری در عین صولت و شجاعت.

عباس اینک کوه آتش‌فشان خاموشی است که اگر اراده کند گدازه‌های خشمش تمام جبهۀ دشمن را می‌سوزاند و خاکستر می‌کند. و آنچه این آتش‌فشان را مهار کرده است، فقط ادب و اطاعت عباس است.

معرفی نویسنده
عکس سیدمهدی شجاعی
سیدمهدی شجاعی
ایرانی

سید مهدی شجاعی نویسنده، رمان‌نویس، روزنامه‌نگار و فیلمنامه‌نویس فعال و مشهور ایرانی است. او در دوران نویسندگی خود بیشتر به داستان‌نویسی پرداخت و داستان‌های کوتاه و بلند زیادی در حوزه‌ی ادبیات کودک و نوجوان و همچنین ادبیات مذهبی نوشت. شجاعی در دوران کار حرفه‌ای خود به عنوان فیلمنامه‌نویس نیز فعالیت داشته و تاکنون از فیلمنامه‌های او در تلویزیون و سینما، چندین فیلم ساخته شده است. سیدمهدی شجاعی به دلیل نوشتن کتاب‌های برجسته‌ در زمینه‌های معنوی و اجتماعی نیز شهرت دارد.

م. پاک
۱۴۰۰/۰۷/۱۳

محتوای کتاب تکراری هست، بله! ولی زیبایی قلم نویسنده به تصویر کشیدن ماجرای حضرت عباس هست از دیدگاه های مختلف که بسیار زیبا از عهده اش دراومدن. عبارات لطیف، به تصویر کشیدن بی بدیل، سراسر احساس می شید از خوندن این

- بیشتر
شهـــ گمنام ــــید
۱۴۰۰/۱۰/۲۸

این کتاب بی نظیره🥺🥲 می تونی تمام نوشته ها رو تصور کنی، روضه ی مجسمه 💔

نورا:)
۱۴۰۱/۰۳/۰۲

دستم عمریست دخیل علم عباس است دلم عمریست مقیم حرم عباس است اولین باب تقرب به حسین بن علی سوختن در غم دست قلم عباس است اولین چیزی که مرا به خواندن کتاب مشتاق کرد نام. کتاب بود سقای اب و ادب خود خلاصه

- بیشتر
Parhizⓖar
۱۴۰۰/۰۶/۱۶

واقعا محشره...با خوندن این کتاب عاشق می‌شید. عاشق عباس‌بن علی و...شاید هم مثل من عاشق مادرش ام‌البنین

کربلا
۱۴۰۰/۰۶/۱۸

واقعا عالی جذاب عظمت عباس ابن علی به تصویر میکشه

کتاب باز
۱۴۰۰/۰۸/۲۰

فوق العاده لطفا در طاقچه بی نهایت قرار بدید.

حاج قاسم
۱۴۰۰/۰۶/۰۵

کتابی عالی از واقعه عاشورا از با غیرت و پناه حرم حضرت عباس سرنیزه سر عباس هنرمندی کرد بعد عباس هنرمندو هنر بسیار است

مامان نقّاش
۱۴۰۱/۰۵/۲۲

روحم نوشید از این کتاب :) بنظرم هر چند وقت یه بار نیازه یکی از آثار سیدمهدی شجاعی رو خوند و با قلمش کیف کرد و بنزین ریخت رو آتیشِ عشق‌ِ به اولیا خدا کتاب چینش خوبی داره و ذوق و سلیقه

- بیشتر
Abbas
۱۴۰۰/۱۱/۰۲

خیلی خیلی زیبا نوشته شده

نجمه
۱۴۰۰/۰۹/۲۸

عالی👌🏻👌🏻👌🏻

آنها که دوستشان می‌داشتم، رفتند. و من مانده‌ام در میان آنان که دوستشان نمی‌دارم.
نورا
و ما همواره حسرت می‌کشیم و افسوس می‌خوریم که چرا مردم؛ بسیاری از مردم، اغلب مردم، با شنیدن و تعقّل کردن بیگانه‌اند!؟
نورا
آنچه اکنون سکینه در مورد عمو به بچه‌ها می‌گوید، غلوّ و اغراق نیست، باور یقین‌آکندۀ سکینه است. ـ دمی دیگر همگی به دستهای با کفایت عباس، سیراب می‌شوید. ـ تاب بیاورید تا عمو برایتان آب بیاورد. ـ عمو اگرچه مشک را برده است امّا بعید نیست که فرات را بیاورد. ـ دشمن!؟ دشمن از شنیدن نام ابوفاضل می‌گریزد، چه رسد به دیدن سایه‌اش، چه رسد به شنیدن صدای پای اسبش. گویی که دلهای نازک همۀ کودکان، به ضریح دستهای ابوالفضل، گره خورده است. عباس اکنون فقط یک عمو نیست، یک سوار با مشک آب نیست، تنها امید زندگی است، تنها روزنۀ حیات و تنها بهانه زیستن است. امیدی است که محقق خواهد شد، روزنه‌ای است که گشوده خواهد ماند، و بهانه‌ای است که به دست خواهد آمد.
🌸فطرس🌸
لم نفعل ذلک؟ چرا چنین کنیم؟ لنبقی بعدک؟ برای این‌که بعد از شما بمانیم؟! لاارنا الله ذلک ابدا. خدا هرگز چنین روزی را نیاورد.
مشکیجه:)
«وقتی که تو بر اسب سوار می‌شوی، ماه باید پیاده شود از استر آسمان»
315
حیات همه از آب است و تو حیات‌بخش آبی عباس من!
کاربر ۲۵۴۱۳۴۴
اما پدر در واپسین لحظات حیات، آنگاه که در بستر شهادت آرمیده بود و آخرین وصایای خویش را به اطرافیان می‌فرمود، ناگهان تو را صدا زد. تو شتابناک پیش رفتی و در کنار بستر او زانو زدی. پدر همچنانکه خفته بود، دست بر شانه‌های تو گذاشت و فرمود: «عباس من! به زودی سبب روشنی چشم من در قیامت خواهی شد. در عاشورا وقتی وارد شریعه شدی، مبادا که آّب بنوشی و برادرت حسین،‌ تشنه باشد.»
ir.mimhae
اما ماه بنی‌هاشم را فقط پدر نگفت، هر کس که روی ماه تو را دید، گفت.
مشکیجه:)
عموجان! ای عموی عزیزتر از جان! عموی دست شسته از جان! عموی دست داده به جانان! ای ملتقای زمین و آسمان! ای محصول بی‌بدیل پیوند، میان حبل‌المتین و امّ‌البنین! ای ماه‌جبین سدره‌نشین!
آسمان دار
هر که به حسین دل می‌سپارد، پیداست که دلی برای سپردن دارد. هر که برای حسین اشک می‌ریزد، پیداست که چشمی برای گریستن و اشکی برای ریختن دارد. هر که در مصیبت حسین، دلش می‌شکند و اشکش جاری می‌شود، پیداست که اهل محبت است. و هر که اهل محبت است، مجذوب حسین می‌شود؛ دیر یا زود، خودآگاه و ناخودآگاه. و هر که مجذوب حسین شود، از جنس حسین می‌شود، متصف به صفات حسین می‌شود. متخلّق به اخلاق حسین می‌شود. و در دنیا هر که از جنس حسین باشد، هر که مجذوب حسین بشود، هر که با حسین پیوند بخورد، هر که حسینی شود، در جهان آخرت نیز حسین سراغش را می‌گیرد، پیدایش می‌کند و رفاقت و شفاعت و همدمی‌اش را با او ادامه می‌دهد.
saeed
نمی‌دانم به دست تضرع کدام دخیل بسته‌ای یا دعای نیمه شب کدام دلشکسته‌ای یا نَفَس اعجازگر کدام رسول کمر به کرامت بسته‌ای، خدا لباس کنیزی این خاندان را بر تنم پوشاند. این لباس آنقدر بر تن من گشاد بود که من در آن گم می‌شدم اگر خدا دست مرا نمی‌گرفت. این وصلت، هزاران پا از سر من زیاد بود اگر دست خدا مرا از زمین بلند نمی‌کرد. تو مبادا گمان کنی که ما همسان و همشأن این خانوادۀ بی‌نظیریم. اینها تافته‌های جدابافته عالمند.
Yas Balal.جواد عطوی
«ماه اگر در روز طلوع کند، از جلای خودش می‌کاهد. این چه ماهی است که رنگ از رخ روز می‌زداید و با ظهورش روشنایی روز را کمرنگ می‌کند!؟»
آسمان دار
من فرزند آن پدری هستم که حاضر نبود حکومت بر جهان هفتگانه را بپذیرد، به این بها که پوست جویی را به ستم از دهان مورچه‌ای بگیرد. «به خدا سوگند که اگر هفت اقلیم جهان را به من بسپارند و مرا حاکم مطلق‌العنان هر چه در زیر آسمان، بگردانند، منوط به این که پوست جویی را از دهان مورچه‌ای به ستم بستانم، نمی‌پذیرم.
zahra ak
اکنون این اوست و آب و مشک خالی و بچه‌های حسین. اکنون این اوست و لبهایی که از تشنگی ترک خورده. اکنون این اوست و تنی که از تشنگی ناتوان شده. اکنون این اوست و جگری که از تشنگی تاول زده. اکنون این اوست و هجوم لشگر عقل از هزار سو که او را به نوشیدن آب ترغیب می‌کند: تو علمدار لشگر حسینی، باید استوار بمانی. تو محافظ بچه‌های حسینی، باید توان در بدن داشته باشی. تو تکیه‌گاه سپاه حسینی، نباید فرو بریزی
لبیک یا صاحب زمان
و آن زمان که علی، او را در آغوش گرفت و نقاب از چهره‌اش برداشت تا عرق از پیشانی‌اش بسترد و روی ماهش را ببوسد، تازه همه فهمیدند که این، عباس علی است، ماه بنی هاشم که هنوز پا به سال سیزده نگذاشته است و هنوز مو بر چهره‌اش نروییده است.
ÁTRIN
آن طلب که در «هَلْ مِنْ ناصرٍ ینْصُرُنی» است، برای یاری من نیست. من مردم را به یاری خودشان فرا خوانده‌ام. من مردم را به یافتن خودشان دعوت کرده‌ام. من آن سرشت الهی مردم‌ام که در دشت غفلتشان فراموش گشته‌ام. من آن «فِطْرتَ الله» ام که «فَطَرَ الناسَ عَلَیها». من آن خود حقیقی مردم‌ام که مغفول و مهجور مانده‌ام. من آمده‌ام که آن پیمان پیشین مردم را، آن پاسخ «اَلَسْتُ بِرَبِّکمْ» را یادشان بیاورم.
zahra ak
ببین! عباس من! نسبت تو و فرزندان فاطمه، نسبت برادر با برادر و خواهر نیست. همچنانکه نسبت من با علی، نسبت همسر و شوهر نیست.
Yas Balal.جواد عطوی
با این همه زخم، هنوز ماه بنی هاشمی عباس!
Reyhane
چه کسی می‌تواند ادعا کند که داشتن یک آینه تمام‌نما از خداوند را آرزو ندارد؟ چه کسی دوست ندارد که خدایی ملموس و محسوس در کنار خود داشته باشد؟ چه کسی به دنبال یک تجلیگاه تمام و کمال از خداوند بر روی زمین نمی‌گردد؟
zahra ak
ذهب الذّین اُحبّهم و بقیت فی من لا احبّه آنها که دوستشان می‌داشتم، رفتند. و من مانده‌ام در میان آنان که دوستشان نمی‌دارم.
ـmatildaـ

حجم

۱۲۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۱۸۲ صفحه

حجم

۱۲۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۱۸۲ صفحه

قیمت:
۱۴۴,۰۰۰
۴۳,۲۰۰
۷۰%
تومان