کتاب داستان های ماندگار
معرفی کتاب داستان های ماندگار
کتاب داستان های ماندگار نوشته کیندرا هال است که با ترجمه آرزو خوشابی منتشر شده است. کتاب داستان های ماندگار به شما یاد میدهد چطور با هنر داستانگویی کسب و کارتان را متحول کنید.
درباره کتاب داستان های ماندگار
داستانگویی جزو مهارتهای اصلی کسبوکار است. سبب میشود دادهها جذابتر و ارتباطها تأثیرگذارتر شوند. در این کتاب، کیندرا هال کاری کرده است که داستانگویی برای همه قابلدسترس بهنظر رسد. دیگر نیازی نیست نویسندهای بزرگ باشید تا بتوانید داستانی بزرگ حکایت کنید،- فقط باید یاد بگیرید داستانی بگویید که در یاد بماند.
داستانسرایی هنری است که در میان حجم زیاد یادداشتها، اخبار و روزمرگی گم شده است. که مایه تأسف است، زیرا داستان از زمان پدیدآمدن زبان سبب پیوند ما انسانها با یکدیگر بوده است. در کتاب داستانهای ماندگار، کیندرا هال بهزیبایی زیروبمِ داستان را به ما میشناساند و روش ساختِ آن را به ما میآموزد. این همان چیزی است که صاحبان کسبوکار و افراد تأثیرگذار نیازمند آن هستند. این کتاب به شما کمک میکند یاد بگیرید چطور برای کسب و کارتان داستانی بسازید که مخاطب را با خودتان همراه کنید.
خواندن کتاب داستان های ماندگار را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام صاحبان کسب و کار پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب داستان های ماندگار
قبل از آنکه موضوع را تعریف کنم، باید به شما چیزی بگویم. داستانها زندگی مناند. آنها شغلم، کارم، زندگیام و نحوهی نگرش من به دنیا هستند. اولین داستان خودم را در سن یازده سالگی گفتم و از آن روز تابهحال، قصهها بهدنبال من آمدهاند، مرا یافتهاند و اکنون روزهایم را به سخنرانی دربارهی راهبردهای داستانگویی میگذرانم و به دیگران آموزش میدهم که چطور قصه بگویند.
در حقیقت، داستانها دلیلِ حضور من در اسلوونی بودند. من از سوی ایالاتمتحده برای ایراد سخنرانی در حضور هزار مدیر برند و بازاریابی، مجریان رسانهای و فعال حوزهی تبلیغات معرفی شده بودم که از سراسر اروپای شرقی در آنجا حاضر شده بودند و قرار بود درخصوص قدرت داستانسرایی در کسبوکار و تجارت سخنرانی کنم. پس متوجه موقعیت کنایهآمیز یا دستکم رمزآلود من شدهاید، وقتی من -یک داستانگوی حرفهای- شاهد بزرگترین تحول شیوهی قصهگویی در کل تاریخ شدم.
این رخداد در بعدازظهر همان تعطیلات اواخر ماه نوامبر بهوقوع پیوست. اگرچه مردم اسلوونی جشن شکرگزاری برگزار نمیکنند، شهر پرنشاط و زنده بود، زیرا در آنجا آغاز تعطیلات را با چراغانیکردن هرسالهی درختان جشن میگیرند. من و مایکل در میان هزاران اسلوونیایی که مشغول خوردن غذاها و نوشیدنیهای مختلف و بلوطهای برشتهشدهی دستفروشان بودند قدم میزدیم. آسمان به سیاهی میزد، هوا سرد و مرطوب و خیابانها از آذینهای کریسمسی غرق در نور بود. بازتاب سرود کریسمسی از مرکز شهر به گوش میرسید و ویترین رنگارنگ فروشگاهها ما را به داخل دعوت میکردند تا در آنها سروگوشی آب دهیم و دوری بزنیم.
خب، اینکه گفتم کاملاً هم راست نیست. ویترین مغازهها از من دعوت میکردند، نه ما! ویترینها مایکل را صدا نمیزنند. زیرا مایکل خرید نمیکند، نه از فروشگاه، نه از حراجیها، نه آنلاین و نه به هیچ شیوهی دیگری. میشود گفت که او اصلاً خرید نمیکند. تا وقتی کش لباس زیرش در نرود، یکی دیگر نمیخرد. او احتماًلاً حتی کیف پول هم همراه نداشته باشد.
طی سفرهایمان به اروپا، این تفاوت اساسی در برخورد من و او در خرید تقریباً به گفتوگویی تکراری تبدیل شده است:
من: وای! یک بوتیک با طرحهای محلی. بیا برویم یک نگاهی بیندازیم!
مایکل: (طوری رفتار میکند انگار صدایم را نشنیده است و به راهرفتن ادامه میدهد.)
من: وای! یک فرشفروشی سنتی. برویم یک نگاهی بیاندازیم!
مایکل: (صدای مرا نمیشنود و به راهرفتن ادامه میدهد.)
من: وای. در این فروشگاه همهچیز را از چوبپنبه ساختهاند، برویم یک نگاهی بکنیم!
مایکل: (تلفن همراهش را درمیآورد، با اینکه خاموش است، و به راهرفتن ادامه میدهد.)
من: به! نان تازه!
حجم
۳۳۷٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۸۴ صفحه
حجم
۳۳۷٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۸۴ صفحه