دانلود کتاب‌های کازوئو ایشی گورو

کازوئو ایشی گورو

عکس کازوئو ایشی گورو

درباره زندگی و کتاب‌های کازوئو ایشی گورو

کازوئو ایشی گورو نویسنده و نمایشنامه‌نویس انگلیسی ژاپنی‌تبار است. او ۸ نوامبر ۱۹۵۴ در ناکازاکی ژاپن به‌دنیا آمد و در خانه‌‌‌ای به سبک سنتی ژاپن، پنج سال اول زندگی خود را گذراند. ایشی گورو در مهدکودکی در ناکازاکی «هیراگانا» را که اولین و ساده‌ترین الفبای سه‌گانه ژاپنی است، آموخت. اما در آوریل ۱۹۶۰ با والدین و خواهر بزرگترش ژاپن را ترک کرد تا در بریتانیا زندگی کند. اگرچه خانواده ایشی گورو مرتباً به بازگشت به ژاپن فکر می‌کردند، اما تحقیقات پدرش در زمینه‌ی اقیانوس‌شناسی مورد حمایت دولت بریتانیا قرار گرفت و خانواده هرگز بازنگشت.‌

ایشی گوروی جوان به مدرسه محلی،‌‌ در گیلدفورد (ساری) در سی‌مایلی جنوب لندن رفت. سپس از یازده سالگی به مدرسه گرامر «ووکینگ کانتی» رفت و تا زمان دانشگاه در آنجا تحصیل کرد. او در سال‌های نوجوانی، مانند بسیاری از همسالانش، به موسیقی علاقه‌مند شد و از سن پانزده سالگی با الهام از باب دیلن، لئونارد کوهن و جونی میچل شروع به نوشتن آهنگ کرد.‌

کازوئو تا قبل از تحصیل در دانشگاه، کار کرد و سفر رفت. به ایالات متحده و کانادا سفر کرد و پس از بازگشت به انگلستان دو داستان با الهام از تجربیات سفرش نوشت. در پاییز ۱۹۷۴ ایشی گورو برای تحصیل در مقطع لیسانس در رشته ادبیات انگلیسی و فلسفه به دانشگاه کنت در کانتربری (UKC) رفت. او در دانشگاه با آثار پروست و کافکا آشنا شد، دو نویسنده‌ای که تأثیر زیادی بر او گذاشتند. سپس در یک وقفه تحصیلی به مدت شش ماه به اسکاتلند رفت تا به‌عنوان کارگر اجتماعی در یک منطقه محروم کار کند. در آنجا با ارتباط با مقامات اتحادیه‌های محلی و خانواده‌های مبارز، نسبت به مسائل سیاسی حساس شد.

کازوئو ایشی گورو پاییز ۱۹۷۶ به تحصیلات دانشگاهی خود بازگشت و در سال ۱۹۷۸ فارغ‌التحصیل شد. در زمان فارغ‌التحصیلی به شارلوت برونته، جین آستن، داستایوفسکی، تولستوی، چخوف و دیالوگ‌های سقراطی افلاطون علاقه‌مند شده بود. او پس از دانشگاه به‌عنوان یک داوطلب در منطقه «ناتینگ هیل» لندن برای یک سازمان خیریه کار می‌کرد که به مبارزه در مورد مشکل بی‌خانمانی و مقابله با آن اختصاص داشت. در همین زمان بود که او با همسر آینده‌اش «لورنا مک‌دوگال» که او نیز برای این سازمان کار می‌کرد، آشنا شد.

در بهار ۱۹۷۹ ایشی گورو برای یک دوره کارشناسی ارشد هنر در نویسندگی خلاق در دانشگاه آنگلیا شرقی (UEA) درخواست داد. در این دوره کوچک (به طور متوسط ​​سه یا چهار دانشجو در سال) پذیرفته می‌شد. ایشی گورو در این دوره پذیرفته شد و«آنجلا کارتر»، نویسنده بزرگ بریتانیایی که در آن زمان به دور از شهرت بود، معلم شخصی او شد و تا زمان مرگ خود در سال ۱۹۹۲ دوست صمیمی و مربی او باقی ماند.

در همان‌زمان او شروع به انتشار داستان‌های کوتاه در مجلات ادبی کوچک کرد. سپس سه داستان او توسط انتشارات Faber and Faber پذیرفته شد تا در کتاب «داستان‌هایی از نویسندگان جدید» چاپ شود.‌ این اتفاق منجر به شروع یک رابطه مهم با «رابرت مک‌کرام» ویراستار داستانی فابر شد، که به کازوئو ایشی گورو پیشنهاد قرارداد و پیش‌پرداخت برای رمانی که در آن زمان در حال نوشتن بود، داد. رمان «منظره‌ای رنگ‌پریده از تپه‌ها» در سال ۱۹۸۲ در بریتانیا و ایالات متحده منتشر شد و به چندین زبان خارجی ترجمه شد. جایزه Winfred Holtby توسط انجمن سلطنتی ادبیات اعطا شد و در فهرست «۲۰ رمان‌نویس برتر جوان بریتانیایی» مجله GRANTA در سال ۱۹۸۳ قرار گرفت.

کازوئو ایشی گورو پس از اتمام کارشناسی ارشد نویسندگی خلاق در کنار فعالیت دوباره با افراد بی‌خانمان، نویسنده تمام‌وقت شد. در همین زمان او دو فیلمنامه برای تلویزیون نوشت: A Profile of Arthur J Mason - در سال ۱۹۸۴ به کارگردانی مایکل وایت و فیلمنامه دوم، The Gourmet باز هم به کارگردانی مایکل وایت در سال ۱۹۸۵.‌

ایشی گورو دومین رمان خود، هنرمندی از دنیای شناور، را درسال ۱۹۸۶ منتشر کرد که برنده جایزه کتاب سال withbread شد.

او در سال ۱۹۸۶ با لورنا مک‌دوگال ازدواج کرد. دختر آن‌ها «نائومی» در سال ۱۹۹۲ به‌دنیا آمد.

در سال ۱۹۸۹ ایشی گورو کتاب بازمانده روز را منتشر کرد که در آن سال جایزه بوکر را دریافت کرد. این کتاب با استقبال گسترده‌ای روبرو شد. همچنین براساس این کتاب یک اقتباس سینمایی به کارگردانی «جیمز آیوری» با بازی «آنتونی هاپکینز» و «اما تامپسون» در سال ۱۹۹۲ ساخته شد و نامزد هشت جایزه اسکار شد.

در سال‌های بعد، ایشی‌گورو رمان‌های دیگری منتشر کرد:

«تسلی‌ناپذیر» (۱۹۹۵)، «وقتی یتیم بودیم» (۲۰۰۰)، «هرگز ترکم نکن» (۲۰۰۵)، «غول مدفون» (۲۰۱۵) و «ترانه‌های شبانه‌» (۲۰۰۹). این کتاب‌ها به‌طور گسترده ترجمه شدند و افتخارات زیادی را برای ایشی‌گورو در سراسر جهان به ارمغان آوردند. یک اقتباس سینمایی از «هرگز ترکم نکن» به کارگردانی «مارک رومانک» و با بازی «کری مولیگان»، «اندرو گارفیلد» و «کایرا نایتلی» در سال ۲۰۱۰‌ منتشر شد و در سال ۲۰۱۶‌ نیز یک سریال ۱۰ قسمتی براساس «هرگز ترکم نکن» در تلویزیون پربیننده ژاپن پخش شد. رمان اخیر او که در ۲۰۲۱ منتشر شد و در ایران هم ترجمه شده «کلارا و خورشید» نام دارد.

بیشتر آثار کازوئو ایشی‌گورو به فارسی ترجمه شده است و گاه از یک عنوان کتاب چندین ترجمه در بازار موجود است.

کلارا و خورشید،‌ امیرمهدی حقیقت، نشرچشمه

کلارا و خورشید، شیوا مقانلو، نشر نیماژ (و چندین ترجمه دیگر)

هرگز رهایم نکن، صبا کاظمی، انتشارات شانی

هرگز ترکم مکن، مهدی غبرایی، نشر افق

غول مدفون، سهیل سُمی، نشر ققنوس

غول مدفون، آرزو احمی، نشر روزنه(وچند ترجمه دیگر)

وقتی یتیم بودیم، مژده دقیقی، کتاب هرمس

شبانه‌ها، علیرضا کیوانی‌نژاد، نشر چشمه

ترانه‌های شیانه، خجسته کیهان، تشر کتاب پارسه (وچند ترجمه دیگر)

تسلی‌ناپذیر، سهیل سُمی، نشر ققنوس

هنرمندی از دنیای شناور، صنعان صدیقی، نشر ماه و خورشید

جایزه نوبل

در سال ۲۰۱۷ جایزه نوبل ادبیات به کازوئو ایشی گورو تعلق گرفت. روز پنجشنبه ۵ اکتبر ۲۰۱۷ برابر با ۱۳ مهر ۱۳۹۶ برنده جایزه نوبل ادبیات ۲۰۱۷ در شهر استکهلم توسط سخن‌گوی کمیته سوئدی معرفی شد. در سخنرانی مراسم جایزه ۲۰۱۷ «سارا دانیوس» دبیر دائمی آکادمی سوئد، درباره ایشی گورو گفت:«داستان‌‌های ایشی گورو مانند ترکیبی از جین آستن و فرانتس کافکا است. این ممکن است عجیب به نظر برسد. دقیق‌تر بگویم؛ غیرممکن است. اما ایشی گورو نشان می‌دهد که این واقعاً نتیجه‌بخش است. بیشتر عظمت او در اینجا نهفته است.»

کازوئو ایشی گورو در ضیافت نوبل، ۱۰ دسامبر۲۰۱۷، در سخنرانی خود، خاطره‌ای از کودکی خود در ژاپن را تعریف می‌کند که چهارده سال بعد از واقعه‌ی بمب اتمی ناکازاکی، وقتی تصویری از آلفرد نوبل را دیده؛ مادرش برای او توضیح داده بود که او مردی است که دینامیت را اختراع کرده، اما بعد نگران کاربردهای آن شده و به‌دنبال این نگرانی برای کمک به ایجاد و گسترش صلح بنیاد نوبل را پایه‌گذاری کرده‌است. در بخشی از سخنرانی خود، او می‌گوید:

«ما امروز در زمانه‌ای زندگی می‌کنیم که دشمنی‌های قبیله‌ای رو به افزایش است، جوامعی که به گروه‌های به شدت مخالف تقسیم شده‌اند. جایزه نوبل مانند ادبیات، ایده‌ای است که در چنین مواقعی به ما کمک می‌کند تا فراتر از دیوارهای جداکننده‌مان فکر کنیم، و به ما یادآوری می‌کند که ما باید به‌عنوان انسان با هم برای چه چیزی بجنگیم. این همان ایده‌ای است که مادران به فرزندان کوچک خود می‌گویند، همان‌طور که همیشه در سرتاسر جهان می‌گویند، تا به آن‌ها الهام بخشند و امید دهند.»

ارتباط ایشی گورو با زادگاهش، ژاپن

کازوئو ایشی گورو می‌گوید: «من با والدین ژاپنی که ژاپنی صحبت می‌کردند بزرگ شدم، بنابراین دنیا را از چشم آن‌ها دیدم. بخشی از من ژاپنی است.‌» او اما درعین‌حال معتقد است، داستان‌ها و شخصیت‌ها محصول تخیل او هستند. او در مصاحبه‌ای در ۱۹۹۰ گفت: «اگر اثری را با نام مستعار بنویسید و عکس شخص دیگری را روی جلد قرار دهید، هیچ خواننده‌ای نخواهد گفت این کار مرا به یاد یک نویسنده ژاپنی می‌اندازد.»

سال ۲۰۱۸ استان ناکازاکی و شهر ناکازاکی، که هر دو زادگاه او هستند، عنوان شهروند افتخاری و یک هدیه یادبود به او دادند. ایشی گورو از دریافت جایزه از زادگاهش ابراز خوشحالی کرد و گفت: «ناکازاکی بخشی از بدن من است و این عنوان افتخاری خاص و دل‌چسب است.»

یک ترانه‌سرا

کازوئو ایشی گورو به‌عنوان یک ترانه‌سرا نیز شناخته می‌شود. او تعدادی آهنگ برای آلبوم «استیسی کنت» خواننده «Breakfast on the Morning Tram» نوشت که بیشتر آن‌ها مانند داستان‌های مینیاتوری جریان دارند و احساسات عمیق را با تصاویری ملایم منتقل می‌کنند. او خود در این مورد می‌نویسد: «در اینجا باید بگویم که من در چند مورد دیگر از صدای خوانندگان درس‌های مهمی گرفته‌ام. من به آواز واقعی اشاره می‌کنم. همانطور که می‌دانیم، صدای انسان در آهنگ قادر است ترکیبی پیچیده از احساسات را بیان کند. در طول سال‌ها، جنبه‌های خاصی از نوشته‌های من تحت تأثیر باب دیلن، نینا سیمون، امیلو هریس، ری چارلز، بروس اسپرینگستین، گیلیان ولش و دوست و همکارم استیسی کنت بوده است. با شنیدن چیزی در صدای آن‌ها، به خودم گفتم: آه بله، همین است. این چیزی است که من باید در آن صحنه ثبت کنم. چیزی بسیار نزدیک به آن.»

تاثیر علاقه‌ی ایشی گورو به موسیقی در آثار ادبی او هم مشهود است،‌ مانند: نام رمان «هرگز ترکم مکن» که نام یک ترانه‌ آمریکایی‌ از دهه‌ی پنجاه میلادی است، یا «ترانه‌های شبانه» و نیز فیلمنامه «غمگین‌ترین موسیقی دنیا».

سبک نوشتاری کازوئو ایشی گورو

«کلی وو» در توضیح سبک کازوئو ایشی گورو با این کلمات آغاز می‌کند: «بی‌تکلف، کم‌گو، بی‌پیرایه»

ایشی گورو لایه‌های پنهان در روح انسان را در مواجهه با شرایطی که در برابرش قرار می‌گیرد، با زبان گفتار و به‌طور واقع‌گرایانه به تصویر می‌کشد و در این مسیر خاطره عنصر بسیار مهمی است. شخصیت‌های او با توسل به حافظه و واکاوی آن به کشف لایه‌های‌ عمیق‌تر خاطرات خود دست می‌یابند که گاه تکان‌دهنده و گاه روشنگرانه و در بیشتر اوقات غم سنگینی بر دل می‌گذارد. غمی که حداقل برای خواننده نه دست‌ و پاگیر که رهایی‌‌بخش است.

او خود در ارتباط با تجربه‌ی ژانرهای متفاوت می‌گوید که: مایل است یک کتاب را بارها و بارها بنویسد. «موضوع من از کتابی به کتاب دیگر آن‌قدر فرق نمی‌کند. فقط سطح آن فرق می‌کند. من تمایل دارم همان کتاب را بارها و بارها بنویسم، یا حداقل، همان موضوعی را که دفعه قبل مطرح کردم را انتخاب کنم و آن را اصلاح کنم یا برداشتی متفاوت از آن را ارائه دهم.»

کلی وو می‌گوید: «رمان‌های او عمدتاً روایت اول شخص توسط یک قهرمان نامطمئن است که سعی می‌کند گذشته خود را به یاد بیاورد. از آنجایی که حافظه ضعیف و غیرقابل اعتماد است، ایشی گورو از زبان منفعل استفاده می‌کند. به‌علاوه، سازمان‌دهی نوشته‌های او، اگرچه برای طرح‌بندی تا حدودی زمانی است، اما سست است و باید توسط خود خوانندگان جمع‌آوری شود.‌‌» بخصوص این گفته‌ی کلی وو در مورد رمان هرگز ترکم مکن صدق می‌کند. راوی در این رمان طوری گذشته را به‌خاطر می‌آورد که خواننده هر آن تصور می‌کند که رشته‌ی کار از دست راوی خارج می‌شود. اما به‌تدریج متوجه می‌شود که تمام این خاطرات گاه درهم وبرهم در جای درست خود قرار می‌گیرند.

نکته‌ی مهم‌‌ دیگر در سبک کازوئو ایشی گورو این است که او هرگز از استعاره‌های پیچیده و پر ایهام استفاده نمی‌کند. پیچیدگی نه در کلمات که در روند داستانی است که در گذشته روایت می‌شود و خواننده خاطره به خاطره به حقیقت نزدیک می‌شود. برای مثل روایت خاطره‌ای از رمان هرگز ترکم مکن را بخوانید: «چیز خاصی در این آهنگ بود؟ خوب من دقیقا به همه کلمات آهنگ گوش نمی‌دادم. من فقط منتظر ترجیع‌بندش می‌شدم که می‌گفت: «عزیزم‌، عزیزم، هرگز رهایم نکن». من زنی را تصور می‌کردم که نمی‌توانسته بچه‌دار شود. اما واقعا از ته قلبش دوست داشته که کودکی داشته باشد.‌ بعد چیزی شبیه معجزه اتفاق می‌افتد و او بچه‌دار می‌شود. حالا او بچه را تنگ در آغوش گرفته، قدم می‌زند و می‌خواند: عزیزم هرگز رهایم مکن. به این دلیل که از طرفی هم خوشحال است، اما از طرف دیگر هم می‌ترسد که نکند اتفاقی بیفتد. مثلا بچه مریض شود یا به هر دلیلی از او دور شود.»