میشل فوکو | زندگینامه، دانلود و خرید کتاب‌های الکترونیکی و صوتی

میشل فوکو

زندگینامه و معرفی کتاب‌های میشل فوکو

میشل فوکو (Michel Foucault) با نام کامل پل-میشل فوکو در ۵ اکتبر ۱۹۲۶ در پواتیه‌ی فرانسه به دنیا آمد و در ۲۵ ژوئن سال ۱۹۸۴ در سن ۵۷سالگی بر اثر بیماری ایدز از جهان چشم فروبست. فوکو، فیلسوف و تاریخ‌نگار، یکی از تاثیرگذارترین و مباحثه‌برانگیزترین متفکران دوران پساجنگ جهانی دوم در غرب است.

تحصیلات و پیشه میشل فوکو

میشل فوکو، در خانواده‌ای کاملاً بورژوا به دنیا آمد، هم پدر و هم پدربزرگش هر دو پزشک بودند. فوکو خود البته از ماندن در استان مادری امتناع می‌کرد و معمولا در شهرها و کشورهای دیگری زندگی می‌کرد. فوکو که دانش‌آموز برجسته اما گاه بی‌منظمی بود، در ۲۰سالگی در سال ۱۹۴۶ وارد مدرسه‌ی عالی نرمال (ENS) پاریس شد. او در آن‌جا روانشناسی و فلسفه خواند، کمونیسم را پذیرفت و سپس آن را رها کرد و به‌عنوان دانش‌آموزی کوشا، باهوش و سنت‌شکن شناخته شد.

فوکو پس از فارغ‌التحصیلی در سال ۱۹۵۲، حرفه‌ای را آغاز کرد که در آن جنب‌وجوش زیادی داشت، این جنب‌وجوش هم جنب‌وجوشی فیزیکی بود، به این معنا که مدام جابه‌جا می‌شد و هم جنب‌وجوشی اندیشگانی. او ابتدا در دانشگاه لیل تدریس کرد، سپس پنج سال (۶۰-۱۹۵۵) را به عنوان وابسته‌ی فرهنگی در اوپسالای سوئد، ورشوی لهستان؛ و هامبورگِ آلمان غربی (آلمان کنونی) گذراند. فوکو در سال ۱۹۶۱ از رساله‌ی دکتری خود در ENS دفاع کرد. این کتاب با عنوان «جنون و ناعقلی: تاریخی از جنون در عصر کلاسیک» منتشر شد و هرچند منتقدان این کتاب را تحسین کردند، اما مخاطبان زیادی آن را مطالعه نکردند. نسخه‌ی خلاصه‌شده‌ای به انگلیسی ترجمه شد و در سال ۱۹۶۵ با عنوان «جنون و تمدن: تاریخی از دیوانگی در عصر عقلانیت» منتشر شد. دیگر تک‌نگاری‌های اولیه‌ی او که در زمان تدریس در دانشگاه کلرمون-فران فرانسه (۱۹۶۰-۱۹۶۶) نوشته شد، تقریباً سرنوشت مشابهی از سر گذراندند. فوکو پس از انتشار «کلمات و اشیا» (که در انگلیسی به «نظم اشیا» ترجمه شد) در سال ۱۹۶۶ بود که به‌عنوان یکی از اصیل‌ترین و بحث‌برانگیزترین متفکران زمان خود توجه زیادی را به خود جلب کرد. زمانی که شهرت او در فرانسه به دلیل انتشار این کتاب در حال افزایش بود، فوکو در دانشگاه تونس در کشور تونس (۱۹۶۶-۱۹۶۸) در حال تدریس بود و هنوز در تونس بود که شورش‌های دانشجویی در پاریس در بهار ۱۹۶۸ شروع شد. در سال ۱۹۶۹ او دیرینه‌شناسی دانش را منتشر کرد. در سال ۱۹۷۰، پس از آنکه مدت کوتاهی مدیر گروه دپارتمان فلسفه در دانشگاه پاریس بود، کرسی تاریخ نظام‌های فکری در کلوژ دو فرانس، معتبرترین موسسه‌ی تحصیلات تکمیلی فرانسه، به او اعطا شد. این انتصاب به فوکو این فرصت را داد تا تحقیقات فشرده‌ای انجام دهد.

فوکو بین سال‌های ۱۹۷۱ و ۱۹۸۴ چندین اثر نوشت. مهم‌ترین این آثار شامل «مراقبت و تنبیه: تولد زندان» تک‌نگاری‌ای درباره‌ی برآمدن زندان مدرن و سه‌جلدی‌ای درباره‌ی تاریخ سکسوالیته‌ی غربی می‌شدند. فوکو به سفرهای گسترده‌ی خود ادامه داد و هم‌زمان با افزایش شهرتش، دوره‌هایی طولانی را در برزیل، ژاپن، ایتالیا، کانادا و ایالات متحده گذراند. او به طور خاص به برکلی، کالیفرنیا، و منطقه‌ی خلیج سان‌فرانسیسکو وابسته شد و چندین سال در دانشگاه کالیفرنیا در برکلی استاد مدعو بود. فوکو در سال ۱۹۸۴ درحالی‌که هنوز در حال نگارش جلد چهارم از تاریخ سکسوالیته بود، بر اثر بیماری ایدز درگذشت.

اندیشه‌های فوکو

چه نوع انسان‌هایی وجود دارند؟ جوهر آن‌ها چیست؟ جوهر تاریخ بشر چیست؟ جوهر نوع بشر چه؟ برخلاف بسیاری از پیشینیان اندیشمند خود، فوکو در پی پاسخگویی به این سؤالات سنتی و ظاهراً ساده نبود، بلکه به دنبال بررسی انتقادی خود سوالات و پاسخ‌هایی بود که به این سوالات داده شده بود. او پایدارترین شک و تردید خود را متوجه آن پاسخ‌ها کرد، پاسخ‌هایی از جمله نژاد، وحدت عقل یا روان، پیشرفت و رهایی؛ مفاهیمی که در قرن نوزدهم در اروپا و ایالات متحده بدل به اموری عادی شده بودند. او استدلال می‌کرد که چنین مفاهیمی هم پدیدارشناسی هگلی و هم ماتریالیسم مارکسیستی را شامل می‌شوند. او استدلال کرد که آن‌ها همچنین زیست‌شناسی تکاملی، انسان‌شناسی فیزیکی، پزشکی بالینی، روانشناسی، جامعه‌شناسی و جرم‌شناسی همان دوره را نیز شامل می‌شوند. سه رشته‌ی آخر همان چیزی است که بخشی از علوم انسانی را در فرانسه شکل داده بودند.

چند تن از فیلسوفان سنت پوزیتیویستی انگلیسی-آمریکایی، از جمله کارل همپل، علوم انسانی را به دلیل ناتوانی در دستیابی به دقت مفهومی و روش‌شناختی ریاضیات یا فیزیک مورد سرزنش قرار داده بودند. فوکو نیز از علوم انسانی ایراد می‌گرفت، اما قاطعانه این اصل پوزیتیویستی را رد می‌کرد که روش‌های علوم ناب یا طبیعی معیاری انحصاری برای رسیدن به دانش اصیل یا مشروع هستند. نقد او در عوض بر نقطه‌ی اصلی مرجعی متمرکز بود که پژوهش را در علوم انسانی پایه‌گذاری و هدایت می‌کرد: مفهوم «انسان». انسان در علوم انسانی موجودی بود که گویا، مانند بسیاری از تصورات قبلی، جوهری ثابت دارد؛ در واقع، جوهری دوگانه. از یک سو، انسان شیء (ابژه) بود، مانند هر شیء دیگری در جهان طبیعی که مطیع دستورهای قوانین فیزیکی بود، قوانینی که تبعیضی میان اشیای متفاوت قائل نمی‌شود. از سوی دیگر، انسان فاعل (سوژه) بود، عاملی منحصربه‌فرد که قادر بود شرایط دنیوی خود را درک کند و آن را تغییر دهد؛ تا به خودی کامل‌تر و جوهری‌تر تبدیل شود. فوکو سوابق تاریخی را برای شواهدی مبنی بر وجود چنین موجودی بررسی کرد، اما فایده‌ای نداشت. او در جست‌وجوی ابژه‌ها، تنها تعداد زیادی از سوژه‌ها را یافت که ویژگی‌های آن‌ها با تغییر مکان و زمان به‌طور چشمگیری تغییر می‌کرد. از سوابق تاریخی که بگذریم، آیا «انسان» دوگانه‌ی علوم انسانی زمانی در آینده ظهور خواهد کرد؟ در «نظم اشیا» و جاهای دیگر، فوکو پیشنهاد کرد که برعکس، موجودی که کاملاً دربند و کاملاً آزاد است، موجودی متناقض است. نه‌تنها هرگز در واقع وجود نداشته است، حتی در ذهن هم نمی‌تواند وجود داشته باشد.

فوکو خود امکان نقد خود را دلیلی بر این می‌دانست که مفهوم انسان شروع به سست‌شدن در اندیشه‌ی غربی کرده بود. با این حال، یک معمای دیگر باقی ماند: چگونه ممکن است چنین موجودی، چنین موجود غیرممکنی، برای این مدت طولانی کاملاً بدیهی تلقی شده باشد؟ راه‌حل فوکو تأکید بر این نکته می‌کند که در دولت‌ملت‌های نوظهور اروپای قرن هفدهم و هجدهم، «انسان» یک پیش‌نیاز مفهومی برای ایجاد نهادها و شیوه‌های اجتماعی است که در آن زمان برای حفظ شهروندی مولد بهینه ضروری بودند. با ظهور «انسان»، این تصور که شخصیت و تجربه انسان تغییرناپذیر است به‌تدریج جای خود را به این تصور داد که هم جسم و هم روح را می‌توان دستکاری و اصلاح کرد. فن‎آوری‌های پلیسی مدرن منطق پایدار خود را مدیون این دیدگاه نسبت به انسان هستند. از نظر فوکو، مظهر نهادهای «انضباطی»؛ شیوه‌ای از سلطه که می‌کوشید هر نمونه از «انحراف» را کاملاً قابل مشاهده نشان دهد، چه به نام پیشگیری و چه به نام بازپروری - پانوپتیکون (سراسربین) بود. زندانی مدور که در سال ۱۷۸۷ توسط فیلسوف و مصلح اجتماعی جرمی بنتام طراحی شد. در این طراحی هر زندانی در معرض دید تاریک یک برج مراقبت مرکزی قرار داد. در میان ابزارهای نظم و انضباط معاصر، دوربین مداربسته را باید یکی از معرف‌ترین‌های این اندیشه به حساب آورد.

اگرچه این حوزه بر روی افراد عمل می‌کرد، اما با جریان اصلاح‎طلبی‌ای همراه بود که نه افراد، بلکه جمعیت‌های مختلف انسانی را هدف اصلی خود قرار می‌داد. آن چیزی که مدنظر این مصلحان و منضبطان اجتماعی بود، اندیشه‌ای پزشکی بود. آن‌ها همه چیز را از رفتار جنسی گرفته تا سازمان اجتماعی به آسیب‌شناسی (پاتولوژی) یا سلامت نسبت دادند. آن‌ها همچنین به دنبال «انحراف» بودند، اما هدفشان ازبین‌بردن این انحراف نبود، بلکه می‌خواستند آن را زیر نظر داشته باشند. به گفته‌ی فوکو، این «زیست‌سیاست» اصلاح‌طلبان حاوی اصول اساسی دولت رفاه مدرن بود. اگر ماتریالسیتی به قضیه نگاه کنیم می‌بینیم که هم در نظم و هم در زیست‌سیاست، علوم انسانی یک کارکرد ایدئولوژیک را ایفا می‌کنند و دستگاه‌های سلطه‌ی خودسرانه را با هاله‌ای از عاملیت می‌پوشانند. اما فوکو با گرایشی ضدماتریالیستی علم - حتی مباحثه‌برانگیزترین علم را به‌عنوان کنیز ساده‌ی قدرت معرفی می‌کند. او هرگونه مخالفت دانش با قدرت را رد می‌کرد. در عوض، او به دنبال ارائه‌ی روش‌هایی بود که در آن دانش و قدرت همیشه در شرایط خاص تاریخی در هم می‌تنند و پویایی پیچیده‌ای را شکل می‌دهند که او آن را «قدرت-دانش» نامید.

برای فوکو، سلطه تنها نتیجه‌ی این پویایی‌ها نبود. نتیجه‌ی دیگر «سوژه‌سازی» بود، طبقه‌بندی و شکل‌دهی تاریخی خاصی از افراد انسانی به «سوژه‌هایی» از انواع مختلف؛ از جمله سوژه‌ی قهرمان و عامی، «عادی» و «انحرافی». تمایز بین این دو تا حدودی برای فوکو دیر به میان آمد، اما زمانی که آن را درست و اصلاح کرد، توانست وضعیت برخی از اولین مشاهدات خود را روشن کند و موضوعی را که در تمام نوشته‌هایش وجود داشت، شناسایی کند. با این حال، درک او از سوژه‌سازی در طول دو دهه، و همچنین روش‌هایی که برای تحلیل آن به کار برد، به‌طور قابل توجهی تغییر کرد. او در ابتدا با هدف ابداع تاریخی خاص از موضوعات، مقایسه‌ای انجام داد میان بدنه‌ای از گزاره‌ها که لحظه‌ی تاریخی خاصی استفاده می‌شده است و اشیای باستانیِ خاصی که در یک حفاری باستان‌شناسانه به دست می‌آید. بنابراین او می‌توانست اشارات مکرر خود را نه فقط به «گفتمان‌ها»، بلکه به پسرعموهای فراگیرتر آن‌ها، یعنی آن‌چیزی که فوکو اپیستمه می‌نامید، بسط دهد. او می‌توانست ویژگی‌های ذاتاً محلی مفاهیم گذشته‌ی انسان‌بودن را آشکار کند و می‌توانست این تکرار ناگهانی به‌وجودآمدن و مردن آن‌ها را آشکار کند. باوجوداین، این «دیرینه‌شناسی دانش» دارای کاستی‌هایی بود. توجه آن به قدرت و دانش-قدرت در بهترین حالت اگر نگوییم ناقص، مبهم بود.

در سال ۱۹۷۱ فوکو «دیرینه‌شناسی» را به نفع «تبارشناسی» رها کرد، روشی که مجموعه‌ای از پیشامدهای تاریخی، حوادث و روابط نامشروعی را ردیابی می‌کرد که تبار هر یک از نظریه‌ها یا مفهوم‌های کنونی پذیرفته‌شده در علوم انسانی را شکل می‌داد. فوکو با تبارشناسی تصمیم گرفت تا مصنوعی‌بودن خط جداکننده بین امر نامشروع و متضادش یعنی امر عادی و طبیعی را کشف کند. «مراقبت و تنبیه» افشاگری تبارشناسانه‌ی او از شگردهای قدرت-دانش بود که منجر به طبیعی‌شدن «شخصیت جنایت‌کار» شد و جلد اول تاریخ جنسیت (اراده به دانستن) افشاگری او از دسیسه‌هایی بود که منجر به طبیعی‌شدن خط تقسیم بین «همجنس‌گرایان» و «دگرجنس‌گرایان» شده بود. با این حال، حتی در این «تاریخ‌های کنونی» چیزی هنوز دور از ذهن باقی مانده بود: آزادی انسان. فوکو برای اینکه آن را در کانون توجه قرار دهد، توجه خود را به «حکومت‌مندی» معطوف کرد، مجموعه‌ای از ترتیبات سیاسیِ گذشته و حال، که در آن افراد صرفاً سوژه‌های تحت سلطه نبوده‌اند، بلکه تا حدودی توانسته‌اند حکومت کنند، باشند و خود را خلق کنند. او دامنه‌ی تبارشناسی را گسترش داد (و گزندش را کم کرد). تبارشناسی دیگر به‌طور انحصاری بر پویایی قدرت-دانش تمرکز نداشت، بلکه پویایی گسترده‌تر تأمل انسانی، طرح پرسش‌ها و جست‌وجوی پاسخ و «مسئله‌سازی» را دربر گرفت. بنابراین این روش می‌تواند احتمالات اخلاقی را در گذشته و حال ترسیم کند - «عمل درون‌نگرانه‌ی آزادی» - حوزه‌ای که در آن انسان‌ها می‌توانند قدرت خود را برای تصور و آزمایش شیوه‌های سلطه و سوژه‌سازی که اتفاقاً تحت آن زندگی می‌کنند، اعمال کنند.

توجه فزاینده فوکو به اخلاق، او را به تجدید نظر گسترده در طراحی جلدهای بعدی تاریخ سکسوالیته سوق داد. جلد دوم که در ابتدا به‌عنوان مطالعه‌ای درباره‌ی ساختار اجتماعی «هیستریک زنانه» در قرن نوزدهم تلقی می‌شد، پس از تأخیر بسیار به‌عنوان مطالعه لذت‌های جسمانی در یونان باستان منتشر شد. جلد سوم به «مراقبت از خود» در دوران باستان متأخر می‌پردازد. در کارهای بعدی، توجه به اخلاق، فوکو را به مطالعه‌ی چگونگی مراقبت مردم از یکدیگر در روابط اجتماعی مانند دوستی سوق داد. این مسیر سرانجام او را به مراقبه‌ای چشم‌گیر که پس از مرگش منتشر شد، در مورد رفتار فلسفه‌ی مدرن سوق داد که عنوان آن همان سؤال کاملاً باز است که از امانوئل کانت و موزس مندلسون حدود ۲۰۰ سال پیش از آن خواسته شده بود به آن پاسخ دهند: «روشنگری چیست؟»

میراث میشل فوکو

فوکو بسیار خوانده شده و در جای خود بسیار مورد بحث قرار گرفته است. او لشکری ​​از مخالفان را برانگیخته است، کسانی که نقد او از «انسان» را به‌عنوان اندیشه‌ای ضدانسان‌گرایانه، نقد او از قدرت-دانش را به‌عنوان افراطی نسبی‌گرایانه، و اخلاق او را به‌عنوان افراطی زیبایی‌شناسانه خوانده‌اند. با این حال، آن‌ها نتوانسته‌اند او را از الهام‌بخشیدن به جایگزین‌های مهم و فزاینده برای رویه‌های تثبیت‌شده تاریخ فرهنگی و فکری منع کنند. در فرانسه و قاره‌ی آمریکا، آشکارسازی جهانی‌گرایی مارکسیستی توسط فوکو، هم فعالان چپ را آزار داده است و هم برای آن‌ها الهام‌بخش بوده است. جنبش ضدروانپزشکی دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ مدیون فوکو بود، اگرچه او خود را یکی از اعضای آن نمی‌دانست. انتقاد او از علوم انسانی، جست‌وجوهای روحی بسیاری را در انسان‌شناسی و حوزه‌های وابسته به آن برانگیخت و به نسل جدیدی از محققان کمک کرد تا گفت‌وگویی بین‌فرهنگی را درباره‌ی موضوعات متفاوت و انواع سلطه و سوژگی آغاز کنند. توضیح فوکو از ابعاد متراکم و دقیق نظم و زیست‌سیاست نیز تأثیر قابل توجهی بر مطالعات اخیر استعماری، حقوق، فن‌آوری، جنسیت و نژاد داشته است. جلد اول «تاریخ سکسوالیته» تبدیل به مهم‌ترین منبع مطالعات همجنس‌گرایان و نظریه‌ی «دگرباشی»، یک مطالعه‌ی چندرشته‌ای با هدف بررسی انتقادی مفاهیم سنتی از هویت جنسی و جنسیتی شده است. اصطلاحاتی که فوکو بر تعریف و تدقیق آن‌ها کوشید، اصطلاحاتی مانند گفتمان، تبارشناسی و قدرت-دانش عمیقاً در فرهنگ واژگان تقریباً تمام تحقیقات اجتماعی و فرهنگی معاصر جا افتاده است.

off
٪۵۰
تصویر جلد کتاب تاریخ جنون
۹۶,۰۰۰۴۸,۰۰۰ت
off
٪۵۰
تصویر جلد کتاب تاریخ جنون
۹۶,۰۰۰۴۸,۰۰۰ت
off
٪۵۰
تصویر جلد کتاب تاریخ جنون
۹۶,۰۰۰۴۸,۰۰۰ت

همۀ کتاب‌های میشل فوکو

به‌ترتیب حروف الفبا | الکترونیکی و صوتی

مشاهده همه
off
٪۵۰
تصویر جلد کتاب تاریخ جنون
۹۶,۰۰۰۴۸,۰۰۰ت