دانلود و خرید کتاب صوتی مردی که نفسش را کشت
معرفی کتاب صوتی مردی که نفسش را کشت
کتاب صوتی مردی که نفسش را کشت نوشته صادق هدایت است که با صدای حافظ کاظم زاده منتشر شده است. این داستان برگرفته از کتاب مشهور سه قطره خون است. صادق هدایت را آغازگر داستاننویسی مدرن ایران می دانند.
درباره کتاب مردی که نفسش را کشت
داستان صوتی مردی که نفسش را کشت درباره معلم ساده و دل پاکی بهنام حسینعلی است که به دنبال حقیقت و رسیدن به عرفان از زندگی مادی فاصله میگیرد و نیازهای جسمانیاش را کنار میگذارد. در این راه او پیر و مرشدی دارد به نام شیخ ابوالفضل. اما در مسیر داستان کمکم متوجه موضوع عجیبی میشود. شیخ بهظاهر پاک است اما در باطن بسیار گناهکار است. او به دختر جوانی تجاوز کرده است و در حالی که مقابل دیگران نان و پیاز میخورد در خانه مرغ و کباب میخورد. نگاه حسینعلی به همه چیز تغییر میکند.
مقابله با خرافه یکی از مهمترین درونمایههای داستانهای هدایت است که عموما در داستانهایش به آنها پرداخته است.
شنیدن کتاب مردی که نفسش را کشت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی ایران پیشنهاد میکنیم.
درباره صادق هدایت
صادق هدایت در بهمن ۱۲۸۱ در تهران متولد شد. پدرش هدایت قلیخان (اعتضاد الملک، فرزند نیرالملک وزیر علوم، در دوره ناصرالدین شاه و مادرش زیور الملوک دختر عموی هدایتقلیخان، دختر حسینقلی مخبرالدوله بود. صادق هدایت کوچکترین پسر خانواده بود و برای تحصیل دوران ابتدایی به مدرسه علمیه تهران فرستاده شد و تحصیل در دوره متوسطه را در دبیرستان دارالفنون ادامه داد اما بهعلت درد چشم مجبور شد که یک سال مدرسه متوسطه را ترک کند و پس از آن به مدرسه سنلویی که مدرسه فرانسویها بود رفت و تجربه درس خواندن در این مدرسه زمینه آشنایی صادق هدایت با ادبیات جهانی را آغاز کرد. در همین مدرسه صادق به متافیزیک علاقه پیدا کرد. و این علاقه سبب شد تا هدایت نوشتارهایی در زمینه متافیزیک بنویسد. وی از نوجوانی نوشتن در روزنامهها را آغاز کرد. وی در همین دوران گیاهخوار شد و در سال ۱۳۰۳، درحالیکه هنوز مشغول تحصیل در مقطع متوسطه بود، اولین کتاب خود با عنوان انسان و حیوان، که راجع به مهربانی با حیوانات بود را منتشر کرد.
هدایت در سال ۱۳۰۳ از مدرسه سن لویی فارغالتحصیل گشت و در سال ۱۳۰۵ با اولین گروه دانشآموزان اعزامی به خارج راهی بلژیک شد و در رشته ریاضیات محض به تحصیل پرداخت. در همین سال داستان مرگ را در مجله ایرانشهر که در آلمان منتشر میشد به چاپ رسانید و مقالهای به فرانسوی به نام جادوگری در ایران در مجله لهویل دلیس، نوشت. هدایت از وضع تحصیل و رشتهاش در بلژیک راضی نبود و میخواست که خود را به فرانسه و در آنجا به پاریس که آن زمان مرکز تمدن غرب بود برساند. سرانجام در اسفند ۱۳۰۵ پس از تغییر رشته و دوندگی فراوان به پاریس منتقل شد. هدایت در سال ۱۳۰۹، بیآنکه تحصیلاتش را به پایان رسانده باشد، به تهران بازگشت و در بانک ملی مشغول به کار شد. اما از وضع کارش راضی نبود و در نامهای که به تقی رضوی (که دوستیشان در دوران متوسطه آغاز شده بود) در پاریس نوشتهاست، از حال و روز خود شکایت میکند. با این وجود سالهای ۱۳۱۰ تا ۱۳۱۴ برای هدایت دورانی پربار محسوب میشود و آثار تحقیقی و داستانی بسیاری انتشار داد. از جمله این آثار میتوان به مجموعه انیران، مجموعه داستانهای کوتاه سایهروشن، نمایشنامه مازیار با مقدمه مینوی، کتاب مستطاب وغوغ ساهاب با همکاری مسعود فرزاد، مجموعه داستانهای کوتاه سه قطره خون و چندین داستان کوتاه دیگر نظیر گرداب، دون ژوان کرج، مردی که نفسش را کشت، صورتکها، چنگال، لاله، آفرینگان، طلب آمرزش، محلل، مردهخورها، عروسک پشت پرده، چاپ نخست علویه خانمو همچنین سفرنامه اصفهان نصف جهان اشاره کرد.
هدایت در سال ۱۳۱۵ به همراه شین پرتو به هند رفت و در آپارتمان او اقامت گزید. در هند به فراگیری زبان پهلوی نزد دانشمند پارسی (از پارسیان هند) بهرام گور انکلساریا پرداخت و کارنامه اردشیر بابکان را در هند از پهلوی به فارسی ترجمه کرد. در طی اقامت خود در بمبئی اثر معروف خود بوف کور را که در پاریس نوشته بود پس از اندکی دگرگونی با دست بر روی کاغذ استنسیل نوشته، بهصورت پلیکپی در پنجاه نسخه منتشر کرد. این نویسنده سرشناس ایرانی سرانجام در ۱۹ فروردین ۱۳۳۰ در آپارتمان اجارهایاش در خیابان شامپیونه، واقع در پاریس با گاز خودکشی کرد.».
بخشی از کتاب مردی که نفسش را کشت
ولی میرزا حسینعلی توی دلش به حرفهای او میخندید، فکر او را مادی و کوچک میپنداشت و برعکس در تصمیم خودش بیشتر لجوج میشد و بهواسطه همین اختلاف نظر، بعد از مرگ پدرش از هم جدا شدند. چیزیکه دوباره فکر او را قوت داد این بود که در مسافرت اخیرش به کرمان به درویشی برخورد که پس از مصاحباتی حرف میرزا عبدالله معلمشان را تایید کرد و به او وعده داد هر گاه در تصوف کار بکند و بخودش ریاضت بدهد به مدارج عالیه خواهد رسید. این شد که پنج سال بود میرزا حسینعلی کنج انزوا گزیده و در را بهروی خویش و آشنا بسته، مجرد زندگی مینمود و پس از فراغت از معلمی قسمت عمده کار و ریاضت او در خانهاش شروع میشد.
خانه او کوچک و پاکیزه بود مثل تخم مرغ. یک ننه آشپز پیر و یک خانه شاگرد داشت. از در که وارد میشد لباسش را با احتیاط در میآورد، به چوب رختی آویزان میکرد، لباده خاکستری رنگی میپوشید و در کتابخانهاش میرفت. برای کتابخانهاش بزرگترین اتاق خانه را اختصاص داده بود. گوشه آن پهلوی پنجره یک تشک سفید افتاده بود، رویش دو متکا، جلو آن یک میز کوتاه، روی آن چند جلد کتاب، با یک بسته کاغذ و قلم و دوات گذاشته شده بود. کتابهای روی میز جلدهایش کار کرده بود و باقی کتابها بدون قفسه بندی در طاقچههای اطاق روی هم چیده شده بود.
زمان
۳۶ دقیقه
حجم
۳۴٫۱ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۳۶ دقیقه
حجم
۳۴٫۱ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
فقط امیدوارم آدمها در زمان درستش این کتاب رو بخونن. بخاطر هیچی لذتهای زندگی رو از خودتون دریغ نکنین . همین چیزاست که خیلی از افراد رو به افراط و طمع سیری ناپذیر میکشونه.
داستان آموزگار ادبیات و تاریخی که همه عمر نیاز های طبیعی خودشو سرکوب کرده به پیروی از یه معلم عربی به نام شیخ ابوالفضل میخواد کامل به عرفان و مقام انسانیت که ما الان رسیدیم برسه. که یهو میبینه شیخ