دانلود و خرید کتاب صوتی به دنبال فلک
معرفی کتاب صوتی به دنبال فلک
کتاب صوتی قصه به دنبال فلک، داستانی نمادین از صمد بهرنگی است که دربارهی مردی فلک زده و بیچاره است که تصمیم میگیرد برود فلک را پیدا کند تا بلکه بفهمد ماجرای اینهمه بدبختی او چیست. کانون فرهنگی چوک داستان به دنبال فلک را با صدای الهام پاوهنژاد، منتشر شده است.
درباره کتاب صوتی قصه به دنبال فلک
قصهی به دنبال فلک، یکی از داستانهای فولکلور آذربایجان است که صمد بهرنگی آن را بازنویسی کرده است و دربارهی مردی است که کارش زار است و وقتی میبیند که اینطوری دیگر نمیتواند ادامه بدهد، راه میافتد برود دنبال فلک که او را پیدا کند و درمان دردش را از او بطلد. توی راه گرگی او را میبیند و بعد به پادشاهی میرسد و بعد هم ماهی در یک رودخانه را میبیند. همگی آنها سوالهایی از فلک دارند و مرد قول میدهد که سوالهای آنها را هم از فلک بپرسد و مشکل همه را حل کند.
کتاب صوتی قصه به دنبال فلک را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
داستانهای صمد بهرنگی، پر از پند و اندرز و نکتههای ظریف و طنزی پنهان هستند. اگر دوست دارید داستانی خوب از نویسندهی خوب ایرانی بخوانید، قصهی به دنبال فلک برایتان جذاب است.
دربارهی صمد بهرنگی
صمد بهرنگی متولد ۲ تیر ۱۳۱۸ در تبریز آموزگار، منتقد اجتماعی، داستاننویس، مترجم، و پژوهشگر فولکلور آذربایجانی بود. او داستانهای بسیاری نوشت و مهمترین و معروفترین داستانش ماهی سیاه کوچولو نام دارد. این کتاب با تصویرگری فرشید مثقالی جایزه براتیسلاوا را از آن خود کرده است. صمد بهرنگی درسش را در رشتهی زبان و ادبیات انگلیسی در دانشکده ادبیات فارسی و زبانهای خارجی دانشگاه تبریز خواند و همزمان به کار معلمی نیز مشغول بود. بهرنگی در ۹ شهریور ۱۳۴۷ در ارسباران به علت غرق شدن در رود ارس چشم از دنیا فروبست.
بخشی از کتاب صوتی قصه به دنبال فلک
مرد به راه افتاد. آخر سر رسید به جایی، دید مردی پاچههای شلوارش را بالا زده و بیلی روی کولش گذاشته و دارد باغش را آب میدهد. توی باغ هزارها کرت بود، بزرگ و کوچک. خاک خیلی از کرتها از بیآبی ترک برداشته بود. اما چند تایی هم بود که آب توی آنها لب پر میزد و باغبان باز آب را توی آنها ول میکرد.
باغبان تا چشمش به مرد افتاد پرسید: کجا میروی؟ مرد گفت: میروم فلک را پیدا کنم.
باغبان گفت: چه میخواهی به او بگویی؟
مرد گفت: اگر پیدایش کردم میدانم به او چه بگویم: هزار تا فحش میدهم. باغبان گفت: حرفت را بزن. فلک منم.
مرد گفت: اول بگو ببینم این کرتها چیست؟ باغبان گفت: اینها مال آدمهای روی زمین است. مرد پرسید: مال من کو؟
باغبان کرت کوچک و تشنهای را نشان داد که از شدت عطش ترک برداشته بود. مرد با خشم زیاد بیل را از دوش فلک قاپید و سر آب را برگرداند به کرت خودش. حسابی که سیراب شد گفت: خب، اینش درست شد.
زمان
۷ دقیقه
حجم
۷٫۰ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد
زمان
۷ دقیقه
حجم
۷٫۰ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد
نظرات کاربران
چند دقه؟چند؟!
سلام مفهومی ، کوتاه و جالب بود