دانلود و خرید کتاب صوتی بادبادکباز
معرفی کتاب صوتی بادبادکباز
بادبادکباز اثر ماندگار خالد حسینی، نویسنده افغان-آمریکایی است. خالد حسینی با وجود دوری از کشورش، با درد و رنج مردمش بیگانه نیست و بندبند وجودش با غم و اندوه هموطنان ستمدیدهاش درگیر است. اندوه و مظلومیتی که در سطرسطر این اثر بهخوبی نمایان و قابل درک است.
درباره کتاب صوتی بادبادکباز
بادبادکباز، روایت دوستی امیر و حسن است. امیر در دوازدهسالگی به حسن خیانت میکند و با حمله روسها به افغانستان، با پدرش به آمریکا مهاجرت میکند؛ اما عذاب آن خیانت را حتی در شادترین لحظات زندگی هم با خود دارد. او بعد از چندین سال از طریقی متوجه گرفتاری فرزند حسن شده و برای نجات او راهی افغانستان میشود.
شنیدن کتاب بادبادکباز را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
تمامی علاقهمندان به رمان و داستان را به شنیدن این اثر دعوت میکنیم.
درباره خالد حسینی
خالد حسینی متولد کابل و درحال حاضر ساکن کالیفرنیا است. او از معروفترین نویسندگان جهان است که دو رمان اولش بیش از ۳۸ میلیون نسخه در جهان فروخت. رمان اولش بادبادکباز در سال ۲۰۰۳ منتشر شد و به عنوان سومین اثر پرفروش سال در اروپا و امریکا شناخته شد. بادبادکباز، به ۴۸ زبان دنیا ترجمه شد، فیلمی نیز با اقتباس از این اثر ساخته شدهاست و تئاتری در امریکا با اقتباس از این رمان به روی صحنه رفت.
«هزار خورشید تابان» دومین رمان خالد حسینی نیز با موفقیت چشمگیری روبهرو شد و به مدت سه هفته پرفروشترین کتاب ادبیات داستانی امریکا درسال ۲۰۰۷ شد.
بخشی از کتاب صوتی بادبادکباز
...بابا هیچ وقت علی را دوست خودش معرفی نکرد! عجیب اینجا بود که من هم حسن را دوست خودم نمیدانستم. بیخیال این که دوچرخهسواری را با هم یاد گرفتیم... بیخیال اینکه با جعبههایی مقوایی دوربین درست میکردیم... بخیال این که کل زمستان را بادبادک بازی میکردیم... بیخیال این که افغانستان برایم چهرهی پسر بچهای لاغر با سرتراشیده و گوهای بزرگ است، پسری با چهرهی عروسکهای چینی که همیشه لبخند لب شکری داشت... بیخیال همهی اینها بشویم، چون بر خاطرات نمیشود کاری کرد. همین طور مذهب. من پشتو و سنی بودم و حسن هزارهای و شیعه، این موضوع را هیچ چیز نمیتوانست تغییر دهد، هیچ چیز!
ولی ما بچههایی بودیم که با هم بازی میکردیم و راه میرفتیم، این موضوع را هیچ تاریخ و قومیت و مذهبی نمیتوانست تغییر دهد. بیشتر اوقات دوازده سال اول زندگیام را با حسن بودم، گاهی احساس میکنم کودکیام یک روز بلند تابستانی بوده که با حسن بازی میکردیم یا میان درختان حشرات را آزار میدادیم. از بزرگترین کارهای بچگی ما زمانی بود که نیش زنبوری را میکشیدیم و دور کمرش نخ میبستیم تا هر وقت پرواز کرد، یکدفعه کشیده شود.
زمان
۰
حجم
۰
قابلیت انتقال
دارد
زمان
۰
حجم
۰
قابلیت انتقال
دارد