دانلود و خرید کتاب صوتی درختم دلشوره دارد
معرفی کتاب صوتی درختم دلشوره دارد
فریده خرمی در کتاب صوتی درختم دلشوره دارد، داستان زندگی زنی را تعریف میکند که خودش را به نقد میکشد. این کتاب دومین اثر داستانی فریده خرمی است. کتاب اول این نویسنده دختر خالهی ونگوگ نام دارد.
درباره کتاب صوتی درختم دلشوره دارد
شیوا زنی است درگیر زندگی روزمره اما گذشتهاش مانند کابوسی راحتش نمیگذارد. او در شرایط روانی و خانوادگیای بزرگ شده که او را بسیار گوشهگیر و غیراجتماعی کرده است. حالا او تنها خودش را مقصر حال و احوالش میداند و از خودش سخت انتقاد میکند. داستان را خود شیوا روایت میکند. او مدام میان زندگی حال و گذشتهاش پل میزند و به به نوعی میشود گفت که او در گذشته زندگی میکند و حال فقط برایش جریان روزمرگی است. کشمکشهای درونی شیوا از اویک زن ترسو و افسرده ساخته است.
شنیدن کتاب درختم دلشوره دارد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به داستانهای ایرانی به ویژه داستانهایی با درونمایه روانی- اجتماعی
بخشی از کتاب صوتی
پشتم تیر میکشد. کمرم خشک شده. دراز میکشم و چشمهام را میبندم. چراغ را خاموش کردهام اما نور مهتابیهای راهرو ایزوله را نیمهتاریک نگه میدارد. از گلوی شیدا صداهایی نامفهوم، صداهایی بین کلام و ناله بیرون میآید و بعد همه جا ساکت میشود. سایهای روی نردههای در میافتد. منتظرم نردهها را دانهدانه رد کند و برود. اما روی نرده وسطی ثابت میماند. چشم از من برنمیدارد. از من یا شیدا؟ نمیدانم. شاید وسعت دیدش زیاد است و هر دومان را نگاه میکند.
جلو میآید و گسترده میشود. موهای بلند و پریشانش از پرزهای گرد و خاکی سمج سنگین است. زیر پوست زرد صورتش گوشتی باقی نمانده اما لبهاش قرمز و گوشتالوست. موهاش زنده است و در باد تکان میخورد. نمیترسم. مثل آشنایی قدیمی به او اعتماد دارم.
به دنبالش از آخرین خانههای شهر میگذرم. تند میرود. میخواهم قدمهای بلند بر دارم و تند راه بروم اما به سختی میتوانم بدن خشک و بیانعطافم را به جلو بکشم. تمام نیرویم را به کار میگیرم که سرعتم را زیاد کنم. میترسم اگر لحظهای چشم از او بردارم ناپدید شده باشد. تقلایم بیهوده است. نمیتوانم فاصلهام را با او کم کنم. انگار پاهام، به جای هوا باید از میان ذرات فشرده و نامرئی فلزاتی سنگین عبور کنند.
آفتاب غروب کرده است اما در هیچ خانهای چراغی روشن نیست و نوری از هیچ پنجرهای به بیرون درز نمیکند. از کوچههایی باریک و متروک رد میشوم که از جایی شروع نمیشوند و به جایی نمیرسند. دیوارهای خشتی کوتاهقد و شکمدار کوچهها را از بیابانی سوت و کور جدا میکنند.
زمان
۰
حجم
۰
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۰
حجم
۰
قابلیت انتقال
ندارد