دانلود و خرید کتاب صوتی گابو و مرسده خداحافظ
معرفی کتاب صوتی گابو و مرسده خداحافظ
کتاب صوتی گابو و مرسده خداحافظ نوشتهٔ رودریگو گارسیا و ترجمهٔ مهدی نمازیان و با صدای مهیار ستاری است و انتشارات دیجیتال آوای موج کتاب (نشر صوتی) آن را منتشر کرده است. این کتاب صوتی روایتی از واپسین روزهای عمر گابریل گارسیا مارکز و مرسده بارچا است.
درباره کتاب صوتی گابو و مرسده خداحافظ
گابریل گارسیا مارکز، روزهای پایانی عمرش را با آلزایمر گذراند و شاید چیزی از رئالیسم جادوییاش را به یاد نمیآورد. این روزها اگر برای خودش با درد فراموشی میگذشت، اما برای مرسده بارچا، همسر و همراه مارکز و رودریگو، فرزند آنها روزهای سختی بوده است؛ هرچند که مارکز تا پایان عمرش، حتی با وجود وضع جسمانی و زوال عقل، همچنان شوخطبعیاش را حفظ کرده بود. اینها روایت رودریگو از خاطرات و اتفاقهای خصوصی خانواده، از هفتهها و روزهای پایان عمر مارکز است که در کتابی بهنام «گابو و مرسده، خداحافظ» منتشر شده است.
رودریگو دراین کتاب که برای اولینبار در سال ۲۰۲۱ منتشر شد، از آنچه که پدر و مادرش در روزهای آخر عمر مارکز تجربه کردهاند، میگوید. آن چیزی که توجه هر مخاطب علاقهمند به مارکز را در این کتاب جلب میکند، اتفاقات عجیبی است که در روزهای آخر زندگی مارکز و همزمان با فراموشیاش رخ میدهد؛ بهنوعی انگار همان رئالیسم جادویی کتابهای مارکز، در زندگی واقعیاش هم نقش بسته است. همچنین، روایت واکنشهای شخصیت تأثیرگذاری مثل مرسده بارچا، همسر مارکز، درمورد مرگ او هم که در این کتاب گفته شده، بهشدت شنیدنی است.
شاید برای هرکسی که به ادبیات علاقهمند است و آثار مارکز را بهعنوان یکی از شاهکارهای جهان ادبیات میشناسد، خواندن و شنیدن این زوایای پنهان زندگی، هیجانآور و جذاب باشد.
گابو و مرسده، خداحافظ را انتشارات کتاب کوله پشتی چاپ کرده و نشر دیجیتال موج کتاب، با صدای گوینده متبحر کشور آقای مهیار ستاری گویا کرده و بهزاد بهادر تدوین صوتی کتاب را انجام داده است.
شنیدن کتاب صوتی گابو و مرسده خداحافظ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر به شخصیت و داستانهای مارکز علاقه دارید این کتاب صوتی را حتما بشنوید.
بخشی از کتاب صوتی گابو و مرسده خداحافظ
«صبح یکی از روزهای مارس ۲۰۱۴ با مادرم تماس میگیرم و او به من میگوید پدرم دو روز است که با علائم سرماخوردگی در بستر افتاده است. بیماری برای پدر غیرمعمول نیست، اما مادرم با اطمینان میگوید که اینبار قضیه فرق میکند. پدرم غذا نمیخورد و از جایش بلند نمیشود. او دیگر آن آدم سابق نیست و از رمق افتاده است. بعد با اشاره به یکی از دوستان پدرم که سال قبل فوت کرد گفت: «آلوارو هم همینطور بود. شاید از این بیماری جان سالم به در نبرد.» پس از تماس، نگران نبودم، چون حرفهای مادرم را ناشی از اضطرابش میدانستم. مادر در دورهای از زندگی قرار داشت که دوستان قدیمیاش یکی پس از دیگری از دنیا میرفتند و مرگ اخیر خواهر و برادرش که کوچکترین و عزیزترین اعضای خانوادهاش هم بودند، ضربهٔ روحی سنگینی به او زده بود. این تماس خیالم را به پرواز درآورد. آیا پایان زندگی اینگونه آغاز میشود؟
مادرم که دوبار از سرطان جان سالم به در برده بود، برای آزمایشهای مربوط به بیماریاش به لسآنجلس میرود، بنابراین تصمیم میگیرند برادرم از محل زندگیاش، پاریس، به مکزیکوسیتی برود تا کنار پدر باشد. من با مادر در کالیفرنیا میمانیم. بهمحض ورود برادرم به بیمارستان، پزشک عمومی و متخصص قلب به او میگویند پدر مبتلا به ذاتالرّیه است و برای آزمایشهای بیشتر بایستی در بیمارستان بستری شود. پدرم چند روز پیش از این، به مادرم گفته بود بهتر است بستری شود، اما مادر مخالفت کرده بود. شاید از آنچه معاینهٔ پزشکی دقیق آشکار میکرد، میترسید.»
زمان
۲ ساعت و ۳۶ دقیقه
حجم
۱۴۳٫۱ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۲ ساعت و ۳۶ دقیقه
حجم
۱۴۳٫۱ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
داستان بیماری و مرگ گابریل گارسیا مارکز از زبان پسرش. برای من که همیشه از علاقمندان مارکز بودم، داستان شنیدنی و جذاب بود و البته گویندگی خوب کتاب هم در این جذابیت بی تاثیر نبود.