دانلود و خرید کتاب صوتی نوادگان
معرفی کتاب صوتی نوادگان
کتاب صوتی نوادگان نوشتهٔ کارن ام مک منس و ترجمهٔ زهرا آرنواز است. سپیده مالمیر گویندگی این کتاب صوتی را انجام داده و انتشارات ماه آوا آن را منتشر کرده است. این رمان صوتی که درونمایههایی جنایی و معمایی دارد، در فهرست پرفروشترینهای نیویورکتایمز قرار گرفته و همچنین نامزد جایزهٔ بهترین کتاب نوجوانِ سایت گودریدز شده است.
درباره کتاب صوتی نوادگان
کتاب صوتی نوادگان رمانی مهیج از نویسندهٔ کتاب پرفروش «یکی از ما دروغ میگوید» است. نوادگان داستان مادربزرگی است که پس از سالها بیخبری، نوادههایش را به تفرجگاهش دعوت میکند، اما ماجرا پیچیدهتر از این حرفهاست. در این میان اسراری از خانواده فاش میشود که سرنوشت همه را تغییر میدهد. ماجرای کتاب صوتی نوادگان از یک نامهٔ عجیبوغریب شروع میشود. شخصیت «میلی» نامهای دریافت کرده بود از مادر مادرش؛ کسی که یک بار هم او را ندیده بود و حتی نمیدانست باید او را چگونه صدا بزند. قصه زمانی عجیبتر شد که این مادربزرگ معماگون، نامهای با همین مضمون به ۲ نوهٔ دیگرش «جونا» و «آبری» نیز ارسال کرد. از زمانی که نوادگان قدم در تفرجگاه گذاشتند، دیگر هرگز زندگیشان به حالت سابق بازنگشت.
کارن ام مک منس (Karen M. McManus) این رمان را ویژهٔ ژانر نوجوان (Young Adult) نوشته است. بااینوجود، این کتاب برای طرفداران رمانهای معمایی نیز مناسب است. رمان صوتی نوادگان نخستین بار در سال ۲۰۲۰ منتشر شد و جوایز و افتخارات فراوانی را از آن نویسندهٔ خود کرد؛ پرفروشترین کتاب نیویورکتایمز و دریافت جایزهٔ ادگار.
شنیدن کتاب صوتی نوادگان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
شنیدن این کتاب صوتی را به دوستداران ادبیات داستانی و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشهایی از کتاب صوتی نوادگان
«نمیدانستم اقرار به حقیقت به نفعش است یا نه!
«چرا آن گواهینامهٔ کوفتی را با خودم آوردم؟» آن یکی جونا بسیار عصبانی بود. خشمگین بهنظر میرسید، اما فکر کنم از خودش شاکی بود.
«خب، بله. این دیگر اعتراف بود.» کیف پول باریک و مشکی جونا را از جیبم بیرون آوردم و گواهینامه را داخلش گذاشتم. بهاندازهٔ کافی به درد خورده است و یک عکس هم از آن گرفتهام. پس کیف را به او پس دادم. «اینکه یک بشقاب میگو را با آن ولع خوردی، آن هم وقتی که به غذای دریایی آلرژی داری، مشکوکم کرد.»
بهمحض اینکه جونا در رستوران سِوِن آن میگوها را خورد، منتظر بودم مانند نُه سال پیش که در خانهٔ ما رولت بیکن با میگو خورد، کل صورتش ورم کند، اما در نهایت تعجب هیچ اتفاقی نیفتاد. حتی کمی سرخ هم نشد. وقتی برای برداشتن آب به آن سمت رستوران رفتم، در اینترنت جستوجو کردم که آیا ممکن است آلرژی به غذای دریایی کاملاً بهبود پیدا کند و متوجه شدم که غیرممکن نیست، اما بسیار نادر است و بعد از بهبود باز علائم کمی باقی میماند. بدن بعد از بهبود هم بهقدری واکنش نشان میدهد که فرد از بلعیدن یک بشقاب پر از میگو، آن هم کمتر از پنج دقیقه، امتناع کند.
شاید میتوانستم بهاصطلاح پسرداییام را بهعنوان یکی از معدود افراد خوششانس بهبودیافته تلقی کنم، اما واقعیت این بود که او هرگز حس جونا استوری را منتقل نکرده بود. از همان نخستین دیدار در قایق هیچچیز با عقل جور درنمیآمد. نخستین نکتهٔ متناقض این بود که بسیار خوشتیپتر و خوشگلتر از چیزی بود که به یاد داشتم، حتی برای تغییری نُهساله هم بیش از حد زیبا بود. دلیل دیگر اینکه از همان ابتدا با وجود تمام تلاشش برای تقلید از حس زننده و منفور جونا، نمیتوانست آن را خوب دربیاورد. این جونا به سبک دیگری روی مخ بود؛ بدخُلق و عنق بود و به همهچیز هم اعتراض میکرد، اما آن لحن علمی و تحلیلی جونا استوری را نداشت.
«شوخی میکنی!» عصبانیتش به ناباوری تبدیل شده بود. «آلرژی به غذای دریایی؟ ممنونم، جی تی. اگر میدانستم، قطعاً به کارم میآمد.»
بااینکه فکر میکردم میدانم، اما باز پرسیدم: «جی تی کیست؟»
فکش سخت شده بود. در سکوت چند ثانیهای با احترام نگاهم کرد، انگار در ذهنش سبکسنگین میکرد که چطور توضیح بدهد. «پسرداییات. همکلاس هستیم و برای اینکه اسممان اشتباه نشود، بچهها او را جی تی صدا میکنند. چون اسم کاملش جونا تئودور است و تو قطعاً این را میدانی.»
نمیدانستم یا اگر میدانستم، فراموش کرده بودم اما نیازی نبود که جونا نورث این را بداند. نمیتوانستم خودم را کنترل کنم و از این فکر که جونا دارد جای دیگری نقش بازی میکند پوزخند نزنم. حتماً خیلی کلافه شده است. «پس یعنی خودش میداند تو اینجایی؟»
جونا دوبهشک بود. پشت گردنش را با یک دست ماساژ میداد و صورتش انواع سردرگمیها را نشان میداد. «خودش از من خواست که بیایم.»
«از تو خواست که جای او نقش بازی کنی؟» صدایم از ناباوری بلند شد.
«هیس!» بااینکه تنها بودیم، باز جونا مرا به سکوت دعوت کرد. به سطل زباله نگاهی کرد و چهرهاش در هم پیچید. «ببین، من با این بو نمیتوانم درست فکر کنم. میروم آن طرف. میخواهی بیا، میخواهی نیا.»
«اوه، من دقیقاً پشتسرت هستم.» بروز ندادم، اما از اینکه بهسمت پارکینگ رفت حس خوبی داشتم. وقتی به مسیر چمنکاریشده رسیدیم، بازویش را گرفتم. «بهاندازهٔ کافی دور شدیم، باقیاش را بگو. چرا جونا یا جی تی یا هرچیزی که اسمش هست، از تو خواست که خودت را جای او جا بزنی؟»
صورت جونا بهدور از چراغهای رستوران غرق در تاریکی است و چیزی نمیبینم. «همهچیز را برایت تعریف میکنم، فقط یک شرط دارد.» میخواستم اعتراض کنم که صدایش را بالا برد تا من حرف نزنم. «نباید به هیچکس بگویی من کی هستم. البته به آبری میتوانی بگویی، اما فقط به او!»
«ببخشید، چی؟» جونا جواب نداد و من خیلی سفت دستبهسینه ایستادم. انگار از رسیدنمان به دانز تا الان دمای هوا پانزده درجه کاهش یافته است. تاپ بیآستینی که داخل رستوران پرجمعیت مرا گرم نگه داشته بود در هوای بیرون اصلاً همکاری نمیکرد. جونا با پیراهن پشمیای که روی همان تیشرت همیشگیاش پوشیده بود کاملاً عادی بهنظر میرسید. «تو نمیتوانی قانون تعیین کنی، چون خودت مجرم هستی.»
شانههایش را بالا میاندازد. «خب، پس شب خوبی داشته باشی.»
راهش را پیش گرفت که بازویش را چسبیدم. «نمیتوانی همینجوری بگذاری بروی!»»
زمان
۱۱ ساعت و ۸ دقیقه
حجم
۶۱۷٫۱ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۱۱ ساعت و ۸ دقیقه
حجم
۶۱۷٫۱ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
داستان آدمو میکشونه، اما بیشتر برای صرفاً سرگرمی خوبه. صدای گوینده هرچند خوب و حرفهایست، اما لحنشون در تمام کتابهایی که ازشون شنیدم تکراریست. مثلا نحوهی سلام گفتنشون که قبلا فکر میکردم مختص یک کتاب خاصه، اما الان میفهمم مربوط به
داستان بیشتر به درد نوجوانها میخوره اگه اهل خوندن کتابهای معمایی هستید این کتاب به نسبت روند کندی داره اما پایان خوب و غیرقابل پیشبینیای داشت در کل ارزش یکبار مطالعه رو داره
سلام 🌱 رمان سرگرمکننده با کششی قابل قبول بود. نوههای خانم پیر ثروتمندی برای منظوری فرا خوانده میشوند تا کنار ایشان قرار بگیرند و از رازهای خانوادگی گذشته والدینشان پرده بردارند و اگر امکان دارد، مشکلات پیش آمده را حل کنند. شخصا انتظار
داستان جالبی بود،گویندگی عالی فقط درکل کمی داستان غیر واقعی بود
عالی
داستان جذاب و منحصر به فرد و با صدای دلنشین راوی خانم مالمیر…
کتاب بی نظیر و بسیار جذابی بود که به محض شروع کردن اون اصلا نتونستم کنار بزارمش یه کتاب راز آلود و پر از معما و البته غیر قابل پیشبینی داستان راجب چند تا نوه هستش که هیچ وقت مادر