دانلود کتاب صوتی آویشن قشنگ نیست با صدای بهادر ابراهیمی + نمونه رایگان
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب صوتی آویشن قشنگ نیست اثر حامد  اسماعیلیون

دانلود و خرید کتاب صوتی آویشن قشنگ نیست

دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۵از ۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب صوتی آویشن قشنگ نیست

کتاب صوتی آویشن قشنگ نیست، نوشته حامد اسماعیلیون، نویسنده معاصر ایرانی است. این کتاب مجموعه داستانی اجتماعی به هم پیوسته است که هر بخش آن از زبان و از نگاه یکی از شخصیت‌های داستان روایت می‌شود.

کتاب آویشن قشنگ نیست در سال ۱۳۸۸ برنده‌ی جایزه‌ بنیاد هوشنگ گلشیری شد. این کتاب صوتی را با صدای بهادر ابراهیمی می‌شنوید.

درباره‌ کتاب آویشن قشنگ نیست

کتاب آویشن قشنگ نیست، داستانی اجتماعی است. هر بخش داستان از زبان یکی از شخصیت‌های کتاب است. اشتراک این شخصیت‌ها به کودکی‌شان برمی‌گردد زمانی که در دوران جنگ ایران و عراق در یک محله کرمانشاه زندگی می‌کردند و کودکی و نوجوانی‌شان را کنار هم گذرانده‌اند.

کتاب صوتی آویشن قشنگ نیست، از زبان پسرهای کوچه دولتشاهی کرمانشاه است. پسربچه‌هایی که همه عاشق نیلوفر، دختر سرهنگ شده‌اند اما اتفاقات جوری پیش می‌رود که بعدها، عشق آویشن، خواهر کوچک نیلوفر آنها را وادار می‌کند با هم رقابت کنند. یک فصل کتاب هم از زبان نیلوفر روایت می‌شود و ما را به دنیایی می‌‌برد که او می‌دیده و نگاهش به پسرها جذابیت داستان را چندین برابر می‌کند.

شنیدن کتاب آویشن قشنگ نیست را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

کتاب آویشن قشنگ نیست داستانی اجتماعی و خواندنی دارد که برای دوست‌داران داستان‌های بلند، جذاب است.

درباره‌ حامد اسماعیلیون

حامد اسماعیلیون متولد ۲۱ اسفند ۱۳۵۵ در کرمانشاه است. او از سال ۱۳۷۴ به تبریز رفت و آن‌جا مشغول تحصیل در رشته‌ دندان‌پزشکی شد. بعد از اتمام تحصیلات مدتی را در استان گلستان و مازندران و تهران زندگی و کار کرد. او در سال ۱۳۸۹ به همراهِ خانواده به کانادا مهاجرت کرده‌است و هم‌اکنون در ریچموندهیلِ کانادا زندگی می‌کند.

پریسا اقبالیان و ری‌را اسماعیلیون، همسر و فرزند حامد اسماعیلیون به تازگی در سقوط هواپیمای اوکراین، جان خود را از دست دادند.

از آثار حامد اسماعیلیون می‌توان به آویشن قشنگ نیست، گاماسیاب ماهی ندارد، قناری‌باز، توکای آبی و دکتر داتیس اشاره کرد.

بخشی از کتاب آویشن قشنگ نیست

جیرجیرک به خرس گفت عاشقت شده‌ام. خرس پهلویش را خاراند و پاسخ داد از خواب که بیدار شدم درباره‌اش حرف می‌زنیم. خرس به خواب زمستانی رفت و ندانست که عمر جیرجیرک فقط سه روز است.

لیلا مال این حرف‌ها نیست. مگر ممکن است یاد من هم کرده باشد؟ با آن بازی‌ها. آن کتاب‌ها که فِرت‌و‌فِرت به هر بهانه می‌خرید کیسه کیسه می‌آورد توی اتاق و این آخری‌ها هم از مادر خجالت نمی‌کشید که می‌خزد توی اتاق یک آدم عزب که لباس‌هایش بوی شیر ترشیده می‌دهد. حق داشت. بی‌خود این‌همه راه را هم دنبال من آمد. داستان جیرجیرک هم توی یکی از آن کتاب‌ها بود. روی جلدش یادم نیست، حتی اسمش. خط خرچنگ قورباغه‌ای داشت. مثل کتاب بچه‌ها. عاشق این بازی‌ها بود. عروسک‌بازی، شعر‌‌بازی، عشق‌بازی. برای عروسک‌هاش اسم بگذارد تقی و نارنجک و جمجمه. درِ گوشم شعر بخواند و داد بزند هوی چرت نزن وقتی که برایت می‌خوانم. پایش را به دیوار تکیه بدهد و دو ساعت تمام براقی لاک قرمزش را در زمینه سفید تماشا کند. یا وقتی موهاش را جا می‌دهد پشت گوشش حواسش باشد که من نگاهش می‌کنم یا نه. حالا خیلی دور است، خیلی دور. کیلومترها! چه بلایی سرش آورده‌اند؟ دستِ کدام بی‌معرفت... اَه. زخم بد‌مصب! مثل تلمبه خون می‌پاشد.

باید می‌بستمش. با پارچه‌ای، کهنه‌ای، چیزی. مگر آدم چقدر خون دارد؟ بالاخره تمام می‌شود دیگر. سینه‌ام می‌سوزد. تیر می‌کشد. دهانم مزه آهن می‌دهد انگار انار گندیده‌ای را مک زده باشم. آدم‌های توی فیلم‌ها که تیر می‌خورند سرشان را وقت جان دادن یک‌وری خم می‌کنند و خون از گوشه لبشان روی چانه می‌ریزد. لابد عاقبت من هم همین است. شانس هم آورده‌ام. پهلوی راستم. کی بود می‌گفت جاهای مهم سمت چپند؟ شاید هم ‌اشتباه می‌کنم. مثل آن سرباز گنده‌بک. باید صاف می‌زد توی مخم و راحت. زجرکشم کرد. مثل آدم‌هایی که از سقف آویزانشان می‌کنند تا دم و دستگاهشان توی دهانشان بیفتد. کجایی لیلا؟ باید داد بزنم. کجایی لیلا؟ به دادم برس. نا ندارم. وسط هزار هزار درخت کاج روی یک تپه شنی وامانده‌ام. این‌جا از آن جاهاست که هر آدمی ‌در عمرش می‌پرسد راستی من این‌جا چه گهی می‌خورم؟ مثل وقت‌هایی که توی اتوبوس شب‌رو خوابیده‌ای و در آرزوی پهلو به پهلو شدن در رختخواب گرم و نرمت ساعت‌ها را می‌شماری. آه حالا پتو را رویم می‌کشم. سرم را در گرمای بالش فرو می‌کنم. حالا مادر لای در را باز می‌کند که بداند خوابم یا بیدار. شاید هم بیاید تلویزیون را خاموش کند. دکمه وی‌سی‌دی را هم بزند. 

نظری برای کتاب ثبت نشده است

زمان

۰

حجم

۰

قابلیت انتقال

ندارد

زمان

۰

حجم

۰

قابلیت انتقال

ندارد