دانلود و خرید کتاب صوتی وصیت ها
معرفی کتاب صوتی وصیت ها
رمان صوتی وصیتها اثر مارگارت آتوود ادامه رمان پرطرفدار و پرفروش سرگذشت ندیمه او است که با ترجمه مریم حسیننژاد و صدای گروهی از گویندگان میشنوید. آتوود با رمان وصیتها جایزهی گودریدز و جایزهی بوکر ۲۰۱۹ را از آن خود کرد.
درباره کتاب صوتی وصیت ها
اتوود با نوشتن سرگذشت ندیمه مشهور شد. رمانی که از زمان انتشارش در سال ۱۹۸۵ تا کنون همیشه از کتابهای پرفروش و مورد علاقه کتابخوانان بوده است. اتوود برای این رمان توانست جایزه آرتور سی کلارک را به دست آورد اما خودش رمانش را بسیار فراتر از اینها میداند. این نویسنده بعد از گذشت بیش از سی و پنج سال از انتشار سرگذشت ندیمه قلم به دست گرفته و رمان جذاب دیگری با نام وصیتها نوشته است که در واقع ادامه داستانهای سرگذشت ندیمه است.
در سرگذشت ندیمه دیدید که با انقلابی ناگهانی همه چیز در آمریکا زیر و رو شد و نظامی توتالیتر و زنستیز روی کار آمد. نظامی که به خیال خودش برای نجات انسانها از نابودی روی کار آمده بود. در این نظام، زنان فقط با توانایی باروریشان تعریف میشدند زیرا وظیفه انسانی، اخلاقی و شرعی آنها زاییدن بود.
در رمان وصیتها نیز زنان به صورتی اغراق شده زیر یوغ ستم مردان هستند و شرایطی غیر انسانی را تجربه میکنند. داستان پانزده سال پس از رمان اول رخ میدهد و اتوود به رمزگشایی اتفاقاتی میپردازد که در سرگذشت ندیمه رخ داده بود. این که ماجرا چگونه رخ داد و چطور آغاز شد. داستان وصیتها چهار راوی دارد؛ عمه لیدیا مربی اخلاق زنان گیلیاد، اگنس و نیکول دو دختری که در دوره گیلیاد بزرگ شدند و حالا در پی افشای اسنادی مربوط به دوره گیلیاد هستند و زنی که در آن زمان ندیمه بود.
شنیدن کتاب وصیتها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به داستان و رمان خارجی به ویژه کسانی که سرگذشت ندیمه را خواندهاند از شنیدن این اثر لذت خواهند برد.
دباره مارگارت اتوود
مارگارت آتوود مؤلف بیش از پنجاه کتاب داستان، شعر و مقالات مهم است. رمانهای او عبارتاند از: چشم گربه، عروس فریبکار، چهرهٔ پنهان، آدمکش کور و آدام دیوانه، کلاسیک ۱۹۸۵ او، سرگذشت ندیمه سمبل مقاومت در برابر سلب قدرت از زنان و در ۲۰۱۷ برندهٔ جایزهٔ سریالهای تلویزیونی کانال ۴ شد.
آتوود جوایز بیشماری را ازجمله جایزهٔ بوکر، جایزهٔ آرتور سی کلارک برای به تصویر کشاندن سرویسهای اجتماعی، جایزهٔ فرانتس کافکا، جایزهٔ صلح بوک ترید آلمان و جایزهٔ لایف تایم اچیومنت (ماحصل زندگی) PEN USA از آن خود کرده است. در ۲۰۱۹، به عضویت انجمن گروه مفاخر ادبی درآمد. همچنین به عنوان کاریکاتوریست، تصویرگر، نویسندهٔ اشعار اپرا، نمایشنامهنویس و بازیگر فعالیت دارد. او در تورنتوی کانادا زندگی میکند.
بخشی از کتاب وصیت ها
فقط درگذشتگان میتوانند مجسمهای از آن خود داشته باشند؛ اما یکیشان را به من اختصاص دادهاند، در حالیکه هنوز زندهام.
این مجسمه نشانهٔ کوچکی از قدردانی آنها برای فعالیتهایم و به گفتهشان ذکرهایم است که خاله ویدالا آن را خواند. او پیشکسوت ما بود و خیلی اهل قدردانی نبود. تا آنجایی که میتوانستم، فروتنانه از او تشکر کردم و سپس بند را کشیدم تا پارچهای که به دور مجسمه پیچیده شده بود بیفتد. موجزنان روی زمین افتاد و من آنجا بودم. ما اینجا توی تالار آردوا هلهله نمیکنیم و فقط آرام دست میزنیم؛ و من سرم را به نشانهٔ تأیید کج کردم.
مجسمه، مثل مجسمههای دیگر، از من بزرگتر است و مرا جوانتر، لاغرتر و با ظاهری بهتر از خودم نشان میدهد. صاف ایستادهام، شانههایم را به عقب داده و لبانم را محکم بستهام و در عین حال لبخند خیراندیشانهای به لب دارم. چشمانم به نقطهای کیهانی زل زده و انگار میخواهد ایدهآلهایم را، تعهد بیوقفهام را به وظایفم و علیرغم تمام موانعْ حرکتم را رو به جلو نشان دهد. از آسمان چیزی از مجسمهام که در خوشهای از درختان و بوتههای کنار پیادهروی تالار آردوا قرار دارد دیده نمیشود. ما خالهها حتی وقتی سنگی هستیم نباید خیلی گستاخ باشیم.
کسی که دست چپم را محکم گرفته، دختری هفت یا هشتساله است که سرش را بالا گرفته و با نگاهی محکم مرا مینگرد. دست راستم روی سر زنی است که به طرفم خم شده و موهای زیر حجاب پوشیدهشده و چشمان رو به بالایش نشان میدهد که از یکی از ما خالهها قدردان و ممنون است و پشت سرم یکی از دختران مرواریدی است که آمادهٔ انجام تبلیغات دینی است. از کمربندم سلاح تیزرم آویزان است. این سلاح مرا به یاد اشتباهاتم میاندازد: اگر به حد کافی تأثیرگذار بودم، به چنین سلاحی نیاز نداشتم و هشدار کلامی برایم کافی بود.
مجسمهای به این شکلِ گروهی خیلی موفقیتآمیز نیست. ترجیح میدادم که بیشتر روی خودم تأکید شود؛ اما دستکم عاقل به نظر میرسم. و این میتوانست خوب باشد، در غیر این صورت مثل مجسمهسازهای قدیمی و باورشان دربارهٔ فرد متوفی چشمان قلمبهای برایم میساخت که نشانهٔ شدت پرهیزکاریام باشد. مجسمهٔ خاله هلنا عصبانی به نظر میرسید، مال خاله ویدالا عاری از متانت و مال خاله الیزابت آمادهٔ انفجار بود.
مجسمهساز در زمان پردهبرداری عصبی بود. آیا نمایشش از من به حد کافی متملقانه بود؟ آیا خوشم آمده بود؟ آیا نشان میدادم که خوشم آمده؟ وقتی پرده افتاد، توی همین فکرها غرق بودم و اخم داشتم. اما نظرم راجع به آن بهتر بود: من بیرحم نیستم، گفتم: «چقدر واقعی به نظر میرسد!»
نُه سال پیش بود. از آن زمان تا حالا مجسمهام زیر باد و باران کمی خراب شده: کبوترها حسابی به خدمتم رسیدهاند، خزهها توی درزهای مجسمهام را پر کردهاند. طرفدارانم عقیده داشتند هدایای زیر پایم برداشته شوند: تخممرغ به نشانهٔ باروری، پرتقال به نشانهٔ آبستنی و شیرینیهای کروسان که نشانهٔ ماه است. نانها را نادیده میگیرم. معمولاً چنین برکتی میبارد، اما پاکت پرتقال نه. پرتقال تازهکنندهٔ روح و نشاطآور است.
اینها را توی خلوتم در کتابخانهٔ تالار آردوا مینویسم. یکی از معدود کتابخانههایی که پس از کتابسوزانی که در املاک ما به راه افتاد، باقی مانده است. انگشتنگارههای آغشته به خون و به همریختهٔ گذشته باید پاک شود تا فضایی مناسب برای نسل معنوی بعدی که قطع به یقین به زودی میرسند فراهم گردد. البته این فقط حرف است.
اما این انگشتنگارههای خونآلود ساختهٔ خودمان، به راحتی تمیز نمیشوند. در طول سالها، استخوانهای زیادی را مدفون کردهام و حالا سخت است که دوباره همهشان را بیرون بکشم، مگر برای عبرت شما خوانندگان ناشناسم.
اگر دارید اینها را میخوانید، پس دستکم ایندست نوشتههایم سالم باقی ماندهاند. شاید هم خیالاتی شدهام: شاید هیچ وقت خوانندهای نداشته باشم؛ شاید دارم با دیوار حرف میزنم و یا چیزی مثل این.
برای امروز کافی است. دستانم آسیب دیده، کمردرد دارم و فنجان شیر داغ منتظر من است. درددلهایم را توی مخفیگاهش و به دور از دوربینهای نظارهگر میگذارم. میدانم این دوربینها کجا هستند، خودم جاسازیشان کردهام. علیرغم این همه احتیاط از خطری که در کمینم است آگاهم: نوشتن میتواند خطرناک باشد. چه خیانتها و پس از آن چه نکوهشهایی در انتظارم است؟ چند نفر توی تالار آردوا هستند که خیلی دلشان میخواهد به این کاغذها دست پیدا کنند.
صبر کنید، در سکوت با آنها مشورت کردم: اوضاع بدتر خواهد شد.
زمان
۱۴ ساعت و ۴۷ دقیقه
حجم
۴۱۲٫۱ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد
زمان
۱۴ ساعت و ۴۷ دقیقه
حجم
۴۱۲٫۱ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد
نظرات کاربران
این کتاب ادامه ی سرگذشت ندیمه است اگه اونو خوندید یا سریالشو دیدید حتما بخونید عالیه
این داستان منو با خودش همراه کرد و واقعا لذت بردم توصیه میکنم به همه 😍
عالی بود
لذت بخش ...عالی
عالی حتما اول سرگرشت ندیمه رو گوش بدید
توصیه میکنم ادامه سرگذشت ندیمه را بخونید یا صوتی گوش کنید.