دانلود و خرید کتاب صوتی تختخوابت را مرتب کن
معرفی کتاب صوتی تختخوابت را مرتب کن
تختخوابت را مرتب کن نوشته ویلیام اچ مکریون را با ترجمه محمدجواد نعمتی و صدای امیر سیاهی از واوخوان میشنوید.
این اثر به شما اموزش میدهد که چگونه با درست انجام دادن چیزهای کوچک زندگی و دنیای خود را متحول کنید.
درباره کتاب صوتی تختخوابت را مرتب کن
این اثر نوشته ویلیام اچ. مکریون افسر برجسته نیروی دریایی امریکاست که خدمات برجستهای در دوران خدمتش در ارتش داتشه است. او سی و هفت سال کار آموزش افسران جوان را به عهده داشته و در تمامی سطوح فرماندهی کرده است. آخرین ماموریت مکریون که با درجه دریاسارلاری انجام شد فرماندهی کل نیروهای عملیات ویژه ایلات متحده بود. او اکنون رئيس دانشگاه تگزاسسیستم است.
کتاب تختخوابت را مرتب کن ده بخش دارد و هر بخش به یکی از اصول رفتاری و تربیت یگان ویزه نیروی دریایی آمریکا میپردازد. این ویژگیهای رفتاری میتوانند در زندگی روزمره شما تاثیر بگذارند و زندگی شخصی و اجتماعی شما و اطرافیانتان را بهبود ببخشند و در نهایت شما را به فردی اثرگذار در جامعه تبدیل کنند.
شنیدن کتاب تختخوابت را مرتب کن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام کسانی که دوست دارند در زندگیشان با اصول و برنامه به پیش بروند، پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب صوتی تختخوابت را مرتب کن
اگر میخواهید دنیا را تغییر دهید، از سیرک نترسید
جزیره کورنادو موجهای خروشانی داشت. آن امواج در حین شنای پهلو برای بازگشت به ساحل، به صورتمان سیلی میزدند. طبق معمول من و هم تیمیام تلاش میکردیم خودمان را به بقیه اعضای کلاس یگان ویژه برسانیم. مربیها سوار قایق نجات سرمان داد میزدند که سرعتمان را بیشتر کنیم، اما انگار هر چقدر تندتر شنا میکردیم، بیشتر از بقیه عقب میافتادیم.
آن روز، با ناوبان دوم مارک توماس هم تیمی بودم. مارک هم مثل من از طریق نیروهای آموزش افسران ذخیره اعزام او از مؤسسه نظامی ویرجینیا فارغالتحصیل شده بود و یکی از بهترین دوندههای دوی استقامت کلاس بود.
در دوره آموزشی سیل، هم تیمی یعنی کسی که میتوانستی به او تکیه کنی. زمان غواصی، هر کسی را به هم تیمیاش میبستند. تا در شناهای طولانی با او همکاری کنید. هم تیمی شما در یادگیری کمکتان میکند، به شما انگیزه میدهد و در کل تمرین به نزدیکترین یارتان تبدیل میشود. اگر یکی از هم تیمیها به هر دلیلی موفق نمیشد، هر دو نفر تنبیه میشدند. مربیها از این روش برای بالا بردن روحیه کار گروهی استفاده میکردند.
وقتی شنا تمام شد و به ساحل رسیدیم، یکی از مربیها منتظر ما بود. فریاد زد: «بخوابین!»
این فرمان به معنای دستور قرارگیری در موقعیت شنا بود: پشت صاف، دستها کاملاً باز و سر بالا.
«اسم خودتون رو گذاشتید افسر؟»
این سؤال جوابی نداشت. هر دویِ ما میدانستیم که مربی به حرفهای خود ادامه میدهد.
«افسران تیمهای یگان ویژه سیل همیشه بهترین هستن، هیچ وقت آخر نمیشن. اونها همکلاسیهاشون رو شرمنده نمیکنن».
مربی دور ما راه میرفت و در همین حال با پا ماسه را به
صورتمانمیپاشید.
«آقایون! فکر نمیکنم شما بتونین این دوره را با موفقیت تموم کنین. فکر نمیکنم عُرضه این رو داشته باشین که افسر یگان ویژه سیل بشید».
بعد یک دفترچه سیاه کوچک از جیب پشتیاش درآورد و با تنفر به ما نگاه کرد و چیزی در دفترش نوشت و گفت: «شما دو نفر وارد لیست سیرک شدید.»
و بعد در حالی که سرش را تکان میداد ادامه داد: «خیلی شانس بیارید نهایتاً بتونید یه هفته دیگه دووم بیارین».
سیرک! چیزی که من و مارک اصلاً نمیخواستیم. هر روز بعد از ظهر در پایان آموزش، سیرک برگزار میشد. یک برنامه دو ساعته با تمرینهای ورزشی و آزار و اذیت بیوقفه از طرف کهنه سربازان جنگی سیل. هدف آنها این بود که فقط افراد قوی و پر استقامت در آموزش بمانند. اگر در انجام استانداردهای تعیین شده هر برنامهٔ کاری، با شکست مواجه میشدیم، مثل نرمشهای سنگین، عبور از موانع، دوهای زماندار و یا شنا، اسممان وارد لیست میشد. این یعنی از دید مربیها، شکست خوردهایم.
دلیل ترس زیاد کارآموزها از سیرک فقط تحمل تمرینهای سخت آن نبود، بلکه به این دلیل بود که فردای روز سیرک، به خاطر تمرینات سنگین، آنقدر خسته بودند که باز هم نمیتوانستند در انجام تمرینات طاقتفرسا موفق شوند. همین میشد که یک سیرک دیگر در انتظارشان بود و این روند همینطور تکرار میشد. یک نوع چرخهٔ شکست که باعث میشد بسیاری از افراد، آموزش را رها کنند.
با پایان یافتن رویدادهای روزانه توسط کارآموزها، من و مارک و چند نفر دیگر به زمین آسفالت رفتیم تا یک جلسه طولانی تمرینات نرمشی انجام دهیم.
چون آن روز در شنا جزء نفرات آخر شده بودیم، مربیها سیرک را فقط مخصوص ما در نظر گرفته بودند: بال زدن پروانهای، به دفعات خیلی زیاد. این حرکات برای تقویت عضلات شکم و رانها بود تا بتوانید در شناهای طولانی در اقیانوس به راحتی شنا کنید. البته هدف دیگرش این است که تمام انرژی شما را بگیرد!
طراحی این تمرین به این صورت بود که باید به پشت میخوابیدیم، پاهای مان را مستقیم به جلو میکشیدیم و دستهایمان را پشت سر گذاشتیم. با شمارش مربی پاها را با حرکتی ضربه مانند به بالا و پایین حرکت میدادیم. در کل تمرین حق نداشتیم زانوها را خم کنیم. چون خم کردن زانو یک نوع ضعف در میان «مردان قورباغهای» محسوب میشد.
سیرک یک تنبیه عذابآور بود. صدها تمرین سخت و طاقتفرسا، شنا، بارفیکس، درازنشست و تمرینهای هشتگانه بدنسازی. موقع غروب من و مارک دیگر از خستگی نمیتوانستیم جُم بخوریم. شکست بهای سنگینی داشت.
روز بعد نیز همراه بود با نرمشهای بیشتر، دویدن، عبور از موانع، شنا و متأسفانه باز هم سیرک. باز هم درازنشست، شنا و دفعات زیادی بال زدن پروانهای. ولی با ادامه سیرک، اتفاق جالبی افتاد. شنای ما بهتر شد و من و مارک از گروه جلو افتادیم.
سیرک که در ابتدا مجازاتی برای شکستمان بود، حالا باعث شد که ما قویتر و سریعتر شویم و اعتماد به نفسمان در زمان شنا در اقیانوس بیشتر شود. کارآموزانِ دیگر که فقط گاهی شکست میخوردند، خیلی زود کنار میکشیدند، چون نمیتوانستند سختی عذابآور این تنبیه را تحمل کنند، همین بود که خیلی زود تسلیم میشدند. اما من و مارک به هم قول داده بودیم که اجازه ندهیم سیرک شکستمان دهد.
با رسیدن به آخر دوره آموزشی، آخرین شنا در اقیانوس انجام شد. پنج مایل دورتر از ساحل جزیره کلمنت شنا کردیم. برای اینکه از تمرینات آموزشی سیل فارغ التحصیل شویم، باید این شنا را پشت سر میگذاشتیم.
زمان
۲ ساعت و ۱۹ دقیقه
حجم
۱۲۷٫۷ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۲ ساعت و ۱۹ دقیقه
حجم
۱۲۷٫۷ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
کتاب فوق العاده ای بود و توصیه میکنم ک بخونین این کتاب کمک میکنه هم خودت تغییر کنی هم دنیارو تغییر بدی بی شک گیرایی بالایی داشت و با گویندگی عالی که داشت میتونی خودت رو تو اون موقعیت تصور
اگه کتابی برای خواندن وجود نداشت این کتاب را توصیه می کنم بخوانید