دانلود و خرید کتاب صوتی پس پرده
معرفی کتاب صوتی پس پرده
کتاب صوتی پس پرده مجموعه داستانهای کوتاه آنا گاوالدا، نویسنده مشهور فرانسوی است که همگی محوری مشترک دارند: در شب رخ میدهند و از تنهایی سخن میگویند.
نشر صوتی واوخوان این اثر را با ترجمه عاطفه حبیبی و صدای محمد رضاعلی و الناز شجاعی، منتشر کرده است.
درباره کتاب صوتی پس پرده
آنا گاوالدا که یکی از رمان نویسان و داستاننویسان مدرن فرانسه است در کتاب پس پرده مجموعه هفت داستان کوتاه را گرد هم آورده است. داستانهایی که همگی از تجربههای مشترک انسانی صحبت میکنند و محور اصلی همه آنها، تنهایی آدمها است. داستانهای راوی اول شخص دارند و در شبها رخ میدهند. شاید بتوان اینطور گفت که داستانها در لحظهای از زندگی روایت میشوند که راوی دیگر تفاوت میان شب و روز را احساس نمیکند. آدمهای قصههای کتاب پس پرده حرف میزنند تا واضحتر ببینند، درد دل میکنند و پرده از اسرارشان برمیدارند.
کتاب صوتی پس پرده را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
شنیدن کتاب صوتی پس پرده را به تمام دوستداران ادبیات داستانی جهان و علاقهمندان به داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
درباره آنا گاوالدا
آنا گاوالدا نهم دسامبر ۱۹۷۰ در خانوادهای مرفه در پاریس به دنیا آمد. او از معروفترین داستاننویسان حال حاضر فرانسه است که عموم مخاطبانش را زنان تشکیل میدهند و افتخارات بسیاری را برای نوشتههایش از آن خود کرده است. او در بیست و دو سالگی، در سال ۱۹۹۲ جایزه بهترین نامه عاشقانه رادیو فرانسه بینالمللی و در سی سالگی، سال ۲۰۰۰، جایزه بزرگ رادیو تلویزیون لوکزامبورگ لِر را برای مجموعه داستان «کاش کسی جایی منتظرم باشد» از آن خود کرد.
از گاوالدا رمانها و مجموعه داستانهای بسیاری منتشر شده که همه با استقبال خوانندگان روبهرو شده و تیراژ تعدادی از آنها از ۱.۵ میلیون نسخه گذشته است. رمان «من او را دوست داشتم» آنا گاوالدا در میان خوانندگان ایرانی پرطرفدار است و با الهام از زندگی مشترک شکست خورده خودش نوشته شده است.
کتابهای دیگر او، باهم بودن، گریز دلپذیر، و سی و پنج کیلو امیدواری است که برای نوجوانان نوشته است.
بخشی از کتاب صوتی پس پرده
بالاخره سوار قطار ساعت شش و شش دقیقۀ صبح شدم.
تقریباً همان آدمهای همیشگی شاتله را چند ساعت زودتر دیدم. فقط کارگرها جدید بودند.
همه بیهوش بودند.
پیشانیام را به شیشۀ سرد چسبانده بودم، آدامسی فرضی را میجویدم تا بغض گلویم خفهام نكند.
خیلی دلم میخواست گریه کنم. به چیزهای مزخرف فکر میکردم، به خستگی، سرما،شب... مدام به خودم میگفتم: برای این است که خوب نخوابیدی،یککم دیگر، بعد از یک حمام خوب، میبینی که همهچیز بهتر میشود. و صدا را هی بالاتر میبردم تا یکبار دیگر همهچیز را از ياد ببرم.
داشتم با هدفون آهنگ ادل را گوش میدادم. صدایش را خیلی دوست داشتم. صدای خودم بود. همیشه در حال فریاد زدن. بنابراين آهنگ را تا آخر گوش نكردم.
خب لااقل خوب بود که آرایشم را پاک کرده بودم.
دمار از روزگار درآوردن، سوهان روح شدن، خراشيدن، چپاندن، پريدن، فروريختن، خرد كردن، بايگانی كردن، تور كردن، مرهم گذاشتن... همیشه از کلی کلمۀ کمکی برای رابطهای كه خوب میدانيم عشقی در آن نیست و هیچوقت هم نخواهد بود، استفاده میکنیم. اما من ـ هیچوقت این را به کسی نگفتهام، به خصوص به سامیا ـ ولی من... وقتی من... من همیشه عاشق میشوم. بدن من... بدن من است، خود من است. این من هستم که در بدن خودم زندگی میکنم و...
و برای همین است که هر بار آسيب میبينم.
هر بار.
من هیچوقت به کسی خیانت نکردم.
هیچوقت.
همیشه شریک شدهام.
خب این هم از این... باز هم برجها، تابلوها، ادارههای پلیس، کاپشنها و تفها.
باز هم خانۀ خودم.
وقتی از ايستگاه و از پیش (پسره، شاعره، که حتی اسمش را هم نمیدانم) برگشتم، نفس عمیقی کشیدم و سریع رفتم توی تخت خودم.
انگشتهایم درد میکرد، به خودم میخنديدم، به خودم انگیزه میدادم. به خودم میگفتم بیخیال. بیخیالش... اینبار فرق داشت. کسی برایت شعر گفت.
به هر حال.
باکلاستر بود.
زمان
۳ ساعت و ۳۶ دقیقه
حجم
۱۹۸٫۲ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۳ ساعت و ۳۶ دقیقه
حجم
۱۹۸٫۲ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد