کتاب ذهن درخشان
معرفی کتاب ذهن درخشان
کتاب ذهن درخشان نوشته رضا رنجبر است. این کتاب را انتشارات نظری منتشر کرده است. کتاب ذهن درخشان ذهن را قوی میکند و کمک میکند در تمام مراحل زندگی محکم قدم بردارید.
درباره کتاب ذهن درخشان
این کتاب یه شما یاد میدهد
با ذهن قوی فرد «هدفمند» می شود و برای رسیدن به اهدافش تلاش می کند.
با ذهن قوی فرد می تواند «افکار منفی» را در چارچوب جدیدی تعیین و طبقه بندی کند.
تنها با ذهن قوی انسان به جای پسرفت «پیشرفت» می کند و به جلو می رود.
با ذهن قوی فرد «جذاب و صمیمی و سپاس گزار» میشود.
تنها با ذهن قوی انسان می آموزد «سختی ها و مشکلات زندگی» را هنرمندانه تحمل کند.
با ذهن قوی فرد «متعادل» میشود و بین احساسات و منطق تعادل برقرار میکند.
تنها با ذهن قویست که انسان خودش را با دیگران «مقایسه» نمیکند و به خودش ایمان دارد.
خواندن کتاب ذهن درخشان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به یک زندگی شاد پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب ذهن درخشان
قصه گویی این تجربه مشترک بشر از سال های پیش در خانواده ما متداول بوده است، به همین دلیل مهم ترین میراث ماندگاری که مادرم «خانوم آغا» برایم باقی گذاشت هنر قصه گویی بود، او هنرمندانه میتوانست ساعت ها بزرگ و کوچک فامیل را دور یک کرسی گرم، سرگرم کند، با قصه هایی که تمامینداشتند، مثل خنیاگری ماهر با شخصیت هایی چون: دیو، پری، اسکندر، سلیمان، ملک جمشید، ملک خورشید و چهل گیس همه را جادو میکرد. مادرم شاهنامه خوانی را از برادرش آموخته بود و طوری داستان های شاهنامه را در قالب قصه هایی جذاب تعریف میکرد که فرزندان تخیل فردوسی یعنی: سودابه و رودابه و تهمینه و زال و رستم و سهراب دوستان ما شده بودند و در این میان منِ ]دلداده ی قصه[ تمام شخصیتها را تصویر سازی میکردم، بعدها با دست و دلبازی خداوند که شاهکار عالم و طبیعت را در قامت ۲ پسر به من هدیه داد به خودم گفتم: اسب سواری و شنا را خودشان میآموزند به آن ها شرافت و انسانیت را بیاموز، تلاش کردم قصه گویی قابل باشم تا با شخصیت های خیالی که خلق میکردم «الگوهای رفتاری مناسب» را در قالب قصه به پسرانم آموزش دهم. «پیمان» پسر بزرگم عاشق شخصیتی خیالی به نام «مملی» شد، «میلاد» پسر دومم عاشق شخصیت جذاب و دوست داشتنی «حسنی» شد، «روزبه» نوه ام هم عاشق و شیدای شخصیت تخیلی به نام «جینگیلی» شد، جالب این که یکروز «روزبه» تقاضای قصه حسنی کرد و در پایان قصه اتفاق جالبی در ذهن من خطور کرد که از جمله دلایل نوشتن همین کتاب شد، قصه را شروع کردم:
دویدم و دویدم، سر کوهی رسیدم، به به، به، چه کوهی، چه کوه باشکوهی، بالای کوه الوند، دوتا خاتون رو دیدم، یکیش مثل ماه بود، چراغ هر راه بود، اون یکی مثل خورشید، که خیلی میدرخشید، یکیشون به من آب داد، یکیشون بمن نون داد...
ناگهان نوه ام قصه را قطع کرد و گفت:
روزبه: بابا جونم میشه، به جای آب و نون دادن، یکی از این خاتون ها با حسنی ازدواج کنه!؟ خنده ام را پنهان کردم، به جای این که به دنبال «چرایی» سوال نوه ام باشم، بدنبال قصهی جدیدی در ذهنم میگشتم... ناگهان قصه حسنی عاقل میشود به یادم آمد، نمایشنامه ای که برای کودکان سالها پیش نوشته بودم و شاعر اشعارش هم خودم بودم، به نظرم رسید درس خوبی برای نوه ام خواهد بود تا در آینده فرد مناسبی را برای ازدواج انتخاب کند یعنی در پی فردی با منش
خوب باشد، ادامه دادم:
دویدم و دویدم، سر کوهی رسیدم، دوتا خاتون رو دیدم:
اولی مثه کولی یه کمیلا ابالی، دومییه نگاری در انتظار یاری
اونی که به من قولی داد، دامن گل گلی داشت
گفتم: که خیلی تنهام، چه کار کنم با غم هام!؟
دوست کجا راه کدام، نکنه بیفتم تو دام!؟
گفت: پند منو تو گوش کن، این باده رو تو نوش کن
چون باده رو نوش کنی، غمو فراموش کنی
زیرک و کار سازم من، کلی رفیق بازم من
آهوی طنازم من، بین همه تکم من
ببین چشم خمارم، کمان ابرویی دارم
قد بلندی دارم، صد تا خاطرخواه دارم
این همه پول میشمارم، چون خبره ام تو کارم
اگه بشی تو یارم، بشینی در کنارم
صد سیخ کباب میآرم، سبد سبد میآرم
تاج رو سرت میذارم، اسب سفید میآرم
تا بدونن نامیداری، یه یار مه رویی داری
ثروت قارون رو داری، تو پولدارا جایی داری
خیلی تو بی خیالی، خیلی تو بی کلامی
هی حسنی تو بیداری یا خوابی، نشنیدم هیچ جوابی؟!
روزبه گفت: بابا چون چرا حسنی ساکته!؟ این همه کباب و پول و اسب سفید خیلی خوبه که!؟
گفتم: برای یه تصمیم خوب بهتره آدم همه ی حرفها رو بشنوه، باید ببینیم خاتون دومیچی گفت!؟
میخوای باهم گپ بزنیم، حرف های شیرین بزنیم!؟
به من بگو اسمت چیه، تو زندگی رسمت چیه؟
حسنی منم، غلامتون، منم که گیس گلابتون،
خاتون خانم، جاه و جمال که داری، پولدار بشی ما رو بجا میآری؟
حجم
۲٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۴۳ صفحه
حجم
۲٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۴۳ صفحه
نظرات کاربران
این چه طور کتابیه؟داستان یا تمرینات کاربردی؟