کتاب دنیا در جنگ
معرفی کتاب دنیا در جنگ
کتاب الکترونیکی دنیا در جنگ نوشتۀ کیان حوضی است و انتشارات متخصصان آن را منتشر کرده است. کتاب دنیا در جنگ، داستانی در ژانر علمی تخیلی برای نوجوانان است.
درباره کتاب دنیا در جنگ
یافتن بهترین کتاب برای کودکان و نوجوانان یکی از مشغلههای ذهنی والدین محسوب میشود؛ چرا که کودکان و نوجوانان با کمک کتابهای میتوانند به درک و رشد بهتری برسند. زمانی که صبحت از خرید کتاب برای آنها میشود منظور فقط کتاب داستان یا قصه نیست، بلکه این مجموعه کتاب شعر، کتاب علمی و... را هم در برمیگیرد که بسیار مهم هستند. داستانهای علمی تخیلی، یکی از سرگرم کنندهترین، هیجانانگیزترین و محبوبترین سبکهای ادبیات داستانی، مخصوصاً برای نوجوانان به شمار میرود. بسیاری از نوجوانان در مورد آینده و تغییراتی که پیشروی بشر است، کنجکاوی زیادی دارند. رمانهای علمی و تخیلی، به دلیل ترسیم جهانهای مختلف که ممکن است بسیاری از آنها بیتشابه به دنیای آیندهٔ ما نباشند، میتوانند پاسخهای جالبی برای سؤالات این مخاطبین کنجکاو داشته باشند. کتاب دنیا در جنگ، مجموعه داستان علمی تخیلی دربارۀ حملۀ موجودات فضایی به زمین است.
خواندن کتاب دنیا در جنگ را به چه کسی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای نوجوانان علاقهمند به داستانهای تخیلی مناسب است.
بخشی از کتاب دنیا در جنگ
«شب بود. از پنجره به بیرون نگاه میکردم. ناگهان دیدم ستارهای در حال حرکت است؛ چیزی به طرف زمین شلیک شد. تازه متوجه شدم که آن یک یوفو است. یوفو به بالای خانهی ما آمد و تعدادی موجود عجیب، با چشمان بزرگ و دستان کشیده از آن پیاده شدند. به سمت خانهی ما آمدند، در اتاق شکست و فضاییها به طرف من آمد تا مرا بگیرد که ناگهان سه گلوله به موجود فضایی خورد؛ یکی به سر، یکی به قفسه سینهی راست و دیگری به قفسهی سینهی چپ. برگشتم، خواهرم پشت سرم بود و درحالیکه کلتی را به جیبش برمیگرداند، با نیشخند گفت: سپاسگزارم.
من از اتاق بیرون آمدم و به طرف در مخفی رفتم و آن را باز کردم و داخل شدم، لباس و اسلحهام را برداشتم و به طرف ماشین رفتم. خواهرم «جین» پشت سرم آمد و گفت: این نابغهها از کجا آمدهاند؟
گفتم: نمیدانم، ولی خیلی زود پاسخ سؤالم را در یوفویی که در سقف خانه فرود آمده بود، یافتم. سفینه به خاکی که شبیه خاک و آجر خانهی ما نبود، آلوده شده بود؛ خاکی سرخرنگ! خاک برای سیاره مشتری بود.
برگشتم و به جین گفتم: اینها احتمالاً از مشتری آمدهاند و یا سر راه برای خوردن نوشیدنی مِتان در آنجا توقف کرده و بعد به زمین آمدهاند.
خواهرم درحالیکه داشت بالا میاورد، گفت: اه اه، متان! چه بدسلیقه!
راستی مغز نخودی، میدونستی متان از فضولات گاوها هم به دست میاد. بعد ادامه داد: حالا از اینها که بگذریم، لاستیک ماشین پنچر شده است، اینو چیکارش کنیم؟!
پیشنهاد دادم و گفتم: یک دوست قدیمی این اطراف به اسم «مایکل» دارم. برو پیشش و بگو یکی از بهترین ماشینهایی که تا حالا اختراع کرده، را بهت بده و خودش هم با تو بیاد.
جین پرسید: کجا میخواهیم برویم؟
گفتم: به سالن پرتاب موشک تا انسانهای زمین را سوار فضاپیما کنیم و این سیاره را تخلیه کنیم.
جین گفت: باشه و رفت.
چند دقیقه بعد، صدای پا شنیدم. وقتی برگشتم، دیدم چند فضایی به طرفم میآیند. شاتگان را سمتشان گرفتم و شلیک کردم، جسد آنها روی زمین افتاد. همانموقع صدای «فِراری توربو 7» را شنیدم که به
سمت من میآمد. (این اسمی بود که مایکل برای این مدل در نظر گرفته بود) برگشتم و آنها را دیدم و سریع سوار شدم.
جین گفت: سالن پرتاب فضاپیما کجاست؟
گفتم: در کانادا در شهر «کورو».
پس از چند ساعت به سالن پرتاب رسیدیم. سالن داغون شده بود، از فراری پیاده شدیم. اما از بدشانسی، بنزین ماشین هم تمام شده بود.
گفتم: وقتی برگشتیم، یه فکری میکنیم.
فضاییهای بسیاری جلوی در نگهبانی میدادند و فضاپیما هم خرد شده بود.
گفتم: باید نقشهی دیگهای بکشیم، اما قبل از آن ناچاریم به حساب تمام اینها برسیم.
جین گفت: چطوری؟
گفتم: فهمیدم چهجوری! یک بمب هیدروژنی زیر این ساختمان است. فقط باید به کامپیوتری که توی اتاق فرمان است، دسترسی یابیم. البته قبلش باید حداقل از شر چندتای اینها هم راحت شیم و اشاره کردم به فضاییها...»
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه