کتاب در کوی ایل خان
معرفی کتاب در کوی ایل خان
کتاب در کوی ایل خان رمانی نوشته اکرم مرادی است. این داستان که از سری داستانهای آنوکسی انتخاب شده است، درباره زندگی نازگل است. اتفاقی عجیب باعث میشود تا او با دختر رئیس ایل آشنا شود و تصمیم بگیرد برای مدتی آنجا و پیش آنها بماند.
درباره کتاب در کوی ایل خان
اکرم مرادی در داستان در کوی ایل خان به سراغ نازگل، شخصیت رمان تیله نقرهای رفته است و داستانش را بر پایه زندگی او شرح داده است. رخداد ناخوشایند سبب میشود تا نازگل تصمیم به ترک شهر و دیارش بگیرد. او روزهای خستگی و آوارگی را پشت سر میگذارد تا در نهایت با عصمت دختر رئیس ایل روبرو میشود.
ضعف و تشنگیاش باعث شد تا همراه او به سیاه چادر برود...
هرچند شیوه زندگی و آداب رسوم مردم ایل بسیار بسیار متفاوت از زندگی نازگل است، اما او تصمیم میگیرد تا مدتی را نزد خانواده تیمور خان بماند. شاید بتواند اتفاقاتی را که برایش رخ داده است، فراموش کند.
کتاب در کوی ایل خان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
طرفداران رمانهای ایرانی را به خواندن کتاب در کوی ایل خان دعوت میکنیم.
بخشی از کتاب در کوی ایل خان
پدر عصمت پک محکمی به چپق زد و زیرچشمی نگاهی به او انداخت. دختر از نگاهش ترسید و به سرعت ازآنجا خارج شد. تیمور خان از آنجا رد میشد، متوجه دختر جوانی شد که با ترس و شتاب از چادر کریمخان بیرون آمد. از لباسهایش پیدا بود که از دخترهای ایل نیست.
کریم چپق به دست دنبال او با قدمهای بلند راه میرفت. تیمور در آن لحظه کریم را همچون پسر جوانی میدید که پیری و پادرد را فراموش کرده. پی به هدفش برد. او و دامادش همیشه باعث آبروریزی ایل بودند.
با صدای بلند گفت: سلام کریمخان، چیزی شده برادرزادهام کاری کرده؟
کریم با تعجب گفت: تیمور خان تا جایی که یاد دارم تو برادرزاده شهری نداشتی!
تیمور نگاهی به دختر انداخت. با نگاه معصومش به یاد خاطرهای درگذشته افتاد. بعد از چند ثانیه گفت: برادر ناتنیام یک دختر دارد که در شهر زندگی میکند؛ چند روزی مهمان ماست.
کریم با خجالت معذرت خواهی کرد و به طرف چادرش به راه افتاد.
تیمور دوباره به دختر نگاه کرد.
ـ به نظر خسته میای. میتوانی همراهم بیای؛ فکر میکنم ناهار گلین هم آماده شده باشد.
نگاهش طوری بود که دختر به او اعتماد کرد. وقتی در کنارش راه میرفت نه تنها احساس ترس نمیکرد، بلکه حس امنیت داشت.
ـ نگفتی اینجا چه میکردی؟ گم شدی؟
پاسخی نشنید.
دختر به لباسهای تیمور نگاه کرد. لباس عشایر قشقایی با کلاه لبه دار را فقط در فیلمها و کتابها دیده بود. از اینکه چیزهایی که فقط خوانده بود را از نزدیک میدید شادمان شد.
چند متری راه رفتند. نزدیک یک سیاه چادر بودند که دختربچهای حدوداً شش هفت ساله به طرف تیمور دوید. نزدیک که شد ایستاد و خیره ماند.
تیمور گفت: این هم شهرزاد دختر ته تغاری منه. به خاطر علاقه خاصی که به قصههای شهرزاد در رادیو دارم؛ اسم شهرزاد را انتخاب کردم. یک پسر هم دارم، چند روزی ست که به شکار رفته. اسمش سهرابِ. یه وقت فکر نکنی طرفدار فرزند کم هستم؛ نه، خدا بیشتر از دوتا بچه برام نخواست.
دختر لبخند کمرنگی زد و در دل گفت: حتماً تیمور خان به شاهنامه هم علاقه منده که اسم پسرش را سهراب گذاشته.
با تعارف تیمور به داخل رفت. با نگاهش همه جا را برانداز کرد. برایش جالب بود که در چادر یکی از اهالی ایل است.
صدای تیمور که ماجرا را برای کسی تعریف میکرد به گوشش رسید. از روی کنجکاوی پرده را کمی کنار زد؛ تا چهره آن شخص را ببیند.زنی دست به کمر، پشت به او ایستاده بود، با غرولند حرف میزد؛به زبانی که برای دختر قابل فهم نبود.
ـ چرا اونو به اینجا آوردی؟ ما یک پسر عزب داریم نمیخواهی که برایمان حرف در بیاورن؟ شاید دزد باشد؟
حجم
۱٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۵۰ صفحه
حجم
۱٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۵۰ صفحه
نظرات کاربران
به علاقمندان رمان های کوتاه بانثری ساده و زیبا پیشنهاد می کنم که بخونن، در یک جایی از کتاب واقعا غافلگیر شدم نویسنده در این کتاب اصل زندگی یعنی انسانیت رو بیان میکنه نقطه نظر نویسنده با بیشتر ادم های جامعه فرق
این کتاب با نثری فوق العاده روان و زیبا نوشته شده در جامعه امروزی که همه غرق در دنیای مجازی شده اند و اکثریت با کتاب و کتاب خوانی غریبه اند ؛ این کتاب به قدری شیرین و جذاب نوشته
با توجه به اینکه کتاب قبلی از نویسنده همین کتاب را خونده بودم این کتاب را هم خوندم. دغدغههای اخلاقی و مباحث انسانی که مد نظر نویسنده است و در این کتاب هم به مانند کتاب قبلی دنبال شده، خیلی
من یکی از آشناهای نویسندهام .داستان با نثری ساده و شخصیت پردازی خوب نوشته شده. در فصلهای اول ابهاماتی برای خواننده ایجاد میشه که در فصلهای بعدی مشخص میشه. غیر منصافه است که با خوندن دست وپا شکسته نقد بشه.متاسفانه متخصصین
کاملا مشخصه مخاطب کتابی که چند ماهه چاپ شده یا آشناست یا از طریق آشنا معرفی شده ولی چیزی که مشخص نیست هدف شماست؟! به نظر میرسه یا کتابو نخوندی یا با دقت نخوندی جواب همه گزینه ها در متن کتاب
وقت و هزینه صرف نکنین. کلیشه، کپی، بی خلاقیت و پردازش و منطق، پر از ایراد و گاف. عدم تحقیق در مورد ایل بماند، اطلاعات عمومی پایین و غلط. ناشر هم که عکس کوچه باغ گذاشته. ایل کوچه باغ داره؟
خیلی کتاب قشنگ و جالبی بود ولی بیشتر شبیه افسانس چون همسر من اهل ایل هستش ولی اصلا فامیلاش مهربون نیستن
خیییلی عالیییییی بووود😍 من به عنوان یه دختر خیلی خوشم اومد و خیلی خوب شد که آخرش تونست با کسی که دوسش داره ازدواج کنه (ببخشییید اگه اسپویل کردم😁)