کتاب ماجرای شگفت انگیز توتان خامون

کتاب ماجرای شگفت انگیز توتان خامون نوشته کریستین ژاک است که با ترجمه پرویز شهدی منتشر شده است. ماجرای شگفت‌انگیز توتان‌خامون شرح دقیق و راستین تلاش‌های افرادی حقیقی است که با نام اصلی‌شان در کتاب از آن‌ها اسم برده شده و وظیفه‌ها، عمل‌کردها، فعالیت‌ها، چه مثبت و چه منفی و نیز ویژگی‌های اخلاقی‌شان به‌صورت مستند و نه داستان‌گونه ذکر شده‌ است.

درباره کتاب ماجرای شگفت انگیز توتان خامون

کریستین ژاک، پیش‌از این‌که نویسنده باشد، باستان‌شناس و مصرشناس است، علاقه‌اش به بازگوکردن سرگذشت فرعون‌ها و رویدادهای تاریخی زمان آن‌ها در کشور باستانی مصر، باعث شده بیش‌تر به گزارش و تجزیه و تحلیل این رویدادها بپردازد و شخصیت‌هایش را از افراد حقیقی دست‌اندرکار این ماجراها انتخاب کند. طبعآ قلم شیوا و سبک روان و جذابش به این کتاب‌ها جنبه‌ای رمان‌گونه هم می‌دهد.

ماجرای کتاب حاضر، یعنی کشف آرامگاه توتان‌خامون، داستان فرعونی است که زندگی مرموزی داشته و به‌قول هوارد کارتر باستان‌شناس و کشف‌کنندهٔ آن، «راز دره» به‌شمار می‌آمده است، زیرا برخلاف سایر آرامگاه‌ها، در جایی چنان دور از دسترس و حدس‌نزدنی به خاک سپرده شده که سال‌ها تلاش باستان‌شناسان و کاوش‌گران برای یافتن آن به نتیجه نرسیده است، تا آن‌جا که به این نتیجه رسیده‌اند که چنین فرعونی وجود نداشته و نام و تاریخچهٔ زندگی و آرامگاهش افسانه‌ای بیش نیست. خواننده با این کتاب نه‌تنها ماجرایی داستان‌گونه، افسانه‌وار و پرکشش را دنبال می‌کند، بلکه انگار کتابی مستند و تاریخی را بخواند، با همهٔ جزییات این ماجرا که در زمان خودش در دنیا شهرت همگانی یافت و رویدادی استثنایی به‌شمار رفت، آشنا می‌شود. حسن کار کریستین ژاک هم در این نکته است که تاریخ و رویدادهایش را آن‌گونه که اتفاق افتاده‌اند با چنان استادی، ظرافت طبع و حالتی شاعرانه شرح می‌دهد که خواننده گمان می‌برد دارد یک رمان می‌خواند، اما اگر به اینترنت مراجعه کرده و نام دست‌اندرکاران این ماجرای تاریخی را جست‌وجو کند، همگی را با عکس، مشخصات، شرح زندگی و نقش‌شان در گشودن این راز بزرگ کشور باستانی مصر، خواهد یافت.

خواندن کتاب ماجرای شگفت انگیز توتان خامون را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به داستان‌های تاریخی و تاریخ مصر پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب ماجرای شگفت انگیز توتان خامون

ژورژ ادوارد استانهوپ مولینو هربرت، ویکنت پورچستر، ملقب به «پورشه» که فقط دوستان نزدیک و صمیمی‌اش او را به این نام می‌خوانند و برای آدم‌های حسود و چشم‌تنگ، لرد کارنارون آینده است، مشت گره‌کرده‌اش را به‌صورت ملوانی که حاضر نبود به دستورهای او عمل کند کوبید. در کشتی تفریحی آفرودیت او حاکم مطلق بود و اجازه نمی‌داد کسی به حرفش گوش نکند و چوب لای چرخش بگذارد، حتا اگر توفانی شدید همهٔ خدمهٔ کشتی را به وحشت می‌انداخت.

ملوان یونانی که کف عرشه افتاده بود، گیج و منگ از جا برخاست و گفت:

ــ آشپزتان حالش ناجور است... خودتان باید سکان را در دست بگیرید.

ــ دردگرفتن آپاندیس مفهومش محکوم‌شدن به مرگ نیست، این را باید بدانید دوست من که آفرودیت الههٔ دریاست، من در طول عمل جراحی کشتی و کارکنانش را به دست او می‌سپارم. 

بی‌اعتنا به ناباوری مرد یونانی، رفت پایین توی اتاقش، جایی که بیمار را بستری کرده بود؛ او به این آشپز برزیلی که در آخرین سفرش به دور دنیا استخدامش کرده بود، خیلی دلبسته بود.

آشپز از درد به خودش می‌پیچید.

روی عرشه، بیش‌تر ملوان‌ها زانو به زمین زده و به درگاه خداوند دعا می‌کردند. پورشه از این کارها خوشش نمی‌آمد و آن را ناشی از ضعف و عدم اعتماد به‌نفس می‌دانست. ویکنت پورچستر، از زمانی که یاد گرفته بود در دریای مدیترانه و روبه‌روی ویلایی که پدرش در پورتوفینو، در سواحل ایتالیا داشت قایق براند، دیگر هرگز از پروردگار کمک طلب نمی‌کرد. یا به‌تنهایی قایق می‌راند و یا به‌تنهایی غرق می‌شد، بی‌آن‌که به خداوند و فرشتگان درگاهش که کارهایی بس بزرگ‌تر و مهم‌تر در پیش داشتند تا رسیدگی و کمک به قایق‌رانی که دچار دردسر شده، متوسل شود.

به آشپز نیمی از یک بطری ویسکی درجهٔ یک خوراند و خودش هم نشست پشت پیانو و شروع کرد به بدیهه‌نوازی‌هایی با دو صدا اثر باخ. آمیزهٔ الکل و این نوای آسمانی دلپذیر به‌طور حتم به بیمار آرامش خواهد بخشید، اگر هم زنده نمی‌ماند، با احساسی متعالی و آسمانی از این دنیا می‌رفت.