کتاب به همین سادگی
معرفی کتاب به همین سادگی
کتاب به همین سادگی، نوشته نادیا ره، خاطرات مرحوم حاج حمید کامران زاده است که در انتشارات نکوآفرین به سفارش حوزه هنری گیلان منتشر شده است.
درباره کتاب به همین سادگی
نادیا ره در کتاب به همین سادگی به زندگی و خاطرات مرحوم حاج حمید کامران زاده پرداخته است. او مسئول کمیته امداد استان بود که در دوران هشت سال دفاع مقدس، در جبههها شجاعانه جنگید. او به مدت بیست و هشت سال در سمت مدیریت کل کمیته امداد گیلان فعالیت کرد. پس از بازنشستگی در ستاد دیه مشغول به فعالیت شد و مسئولیت ستاد جنگ زندگان استان گیلان، مدیریت هلال احمر و مسئولیت مهد قرآن کریم را هم بر عهده داشته است.
نادیا ره در این کتاب به زندگی و فعالیتهای او پرداخته است. دلیل اهمیت زندگی او را میتوان فعالیتهایش و همچینن حضورش در سالهای انقلاب و تحولاتی که بعد از آن رخ داد، دانست. حضور روحانیون تبعیدی در گیلان مانند آقای حائری شیرازی و آقای مولانا در فومن، آقای خلخالی و آقای یزدی در رودبار سبب شد تا او بیشتر با اندیشه انقلابی آشنا شود و در وقایع پیش از پیروزی انقلاب نقشآفرینی داشته باشد.
کتاب به همین سادگی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر دوست دارید با خاطرات و زندگی مرحوم حاج حمید کامران زاده آشنا شوید، کتاب به همین سادگی، یک گزینه عالی برای این کار است.
بخشی از کتاب به همین سادگی
در خانە ما مرسوم بود که خواهرانم فقط در خانه باشند، ولی ما پسرها، هر پنج نفر از خردسالی در بازار بودیم. یعنی از وقتی که راه رفتن یاد گرفتیم به مغازە پدرم می رفتیم. هرچند پدرم چند شاگرد داشت، اما ما صاحب دکان بودیم و مرتب نزد پدر در بازار می ماندیم و خیلی زود با اصول منطقی پدر، راهکارهای بازار را یاد گرفتیم.
شش ساله بودم که به مدرسه رفتم. یک مدرسهای، به اسم بهار، نزدیک خانه مان بود. پیاده حدود هزار و پانصد متر با خانه فاصله داشت. هر روز این مسافت را در بیست دقیقه طی می کردم. به نسبت دیگر همکلاسی هایم که از جاهای دورتر می آمدند، خیلی زود می رسیدم. معلم کلاس اولم آقای مجیدیان، آدم خوب و مهربانی بود و همە بچه ها او را دوست داشتند. با رفت وآمد به مغازه و مدرسه، من خیلی زود حساب و کتاب را همراه با منش پدر در بازار یاد گرفتم.
حدود سالهای چهل و شش یا چهل هفت، نوجوانی، جویای دانستن بودم. در همین ایام به همت جمعی از بزرگان هر هفته در مسجد جامع فومن، جلسە قرآنی برگزار می شد. اعضای این هیئت قرآنی مرحوم پیرو، مرحوم محسنی، مرحوم جعفری، آقای حسن شعبانی پور، آقای یوسف ابرشهر و آقای رحیم افتخاری بودند. شرکت در این کلاس ها برای من که آن زمان نوجوانی حدود شانزده ساله بودم، زمینهای شد برای فراگیری علوم دینی. بیشتر جلسات قرآن در مسجد جامع فومن بود، اما گاهی هم پیش می آمد که در خانە یکی از اعضاء، جلسە قرآن برپا می شد. معمولا وقتی آقای نازی سرایدار مسجد، شبها قصد داشت به خانه برود کلید را از او می گرفتیم و صبح کلید را به او پس می دادیم...
حجم
۲٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۱۶ صفحه
حجم
۲٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۱۶ صفحه