کتاب سردار بیادعا
معرفی کتاب سردار بیادعا
کتاب سردار بیادعا، نوشتهی میرعمادالدین فیاضی، مجموعه خاطرات شفاهی سردار فرخ بلندکیش اولین فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب در بندر انزلی است.
دربارهی کتاب سردار بیادعا
ایران در تاریخ معاصر خود شاهد رخدادهای بزرگی بوده است. از انقلاب گرفته تا جنگ و دفاع مقدس. خاطراتی که از دوران دفاع مقدس باقی مانده است، علاوه بر آگاه کردن ما نسبت به آنچه در آن دوران اتفاق افتاده است، توجه ما را به جزئیاتی جلب میکند که در کتابهای تاریخ نمیتوان یافت. رشادتها، شجاعتها و دلاوریهایی که در این دوران به دست مردان و زنانی بیادعا صورت گرفته است، به زیبایی این خاطرات میافزاید. میرعمادالدین فیاضی در کتاب سردار بیادعا به سراغ سردار فرخ بلندکیش رفته است و خاطرات او را جمعآوری کرده است. سردار بلندکیش، اولین فرمانده سپاه انقلاب اسلامی بوده است. او وظایف بسیاری را در دوران خدمتش بر عهده گرفت؛ نظارت و برنامهریزی سپاه منطقه ۳ (گیلان و مازندران)، فرماندهی سپاه رشت، سرپرستی سپاه ناحیه گیلان، ریاست ستاد سپاه ناحیه گیلان، قائممقامی سپاه ناحیه کرج، قائممقامی فرماندهی مقر شهید مطهری، ریاست ستاد سپاه حفاظت انصار المهدی و جانشینی فرماندهی پدافند گردانهای فجر سپاه بخشی از فعالیتهای او بوده است.
در کتاب سردار بیادعا شرحی کوتاه از زندگی او و جوانیاش میخوانیم و سپس به سراغ چگونگی شکلگیری سپاه بندر انزلی میپردازیم. پس از آن نیز وقایعی که در سالهای ۵۸ اتفاق افتاد را مرور میکنیم.
کتاب سردار بیادعا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر از مطالعه خاطرات رزمندگان و شهدای دوران دفاع مقدس لذت میبرید کتاب سردار بیادعا کتابی عالی برای شما است.
بخشی از کتاب سردار بیادعا
یک روز دیدم که اینها، هم از ساواک بودند، و هم رئیس شهربانی وقت سرهنگ توانا بود، آمدند ادارة بندر را محاصره کردند، بعد آمدند ساختمانی را که بنده توی آن بودم محاصره کردند و ریختند توی اتاقم. دور و بر میزم را گشتند. من هم تقریبا از تمام اعلامیههایی که پخش میشد یک نسخه بالای میز جاسازی کرده بودم. غیر از آن، یکسری عکسهایی داشتم از کشتار هفده شهریور که آقای زمانی گرفته بود، جنازههایی را که توی بهشتزهرا بود یکی یکی پرتره گرفته بود، اینها را هم در شهر پخش کرده بودیم که آنها را هم دیدند و قبل از اینکه آن کتابفروشی افتتاح شود، دستگیرم کردند بردند. مهر یا آذر ١٣٥٧ بود. بازجوی من شخصی بود به نام سرگرد نامدار؛ نویسنده بود، برنامة کودک ِ تلویزیون رشت را ایشان مینوشت و خانمش اجرا میکرد. آدم فرهنگی و اهل مطالعه بود. [اولین بار] در مصاحبه (بازجویی)، نسبت به هم احساس خوبی پیدا کرده بودیم. فکر میکنم بعضی از نوشتههایش را به من داد. من هم آن زمان دست به دوربین بودم و عکسهای هنری میگرفتم که یکی از عکسهایم را به او دادم. ارتباطی بین ما پیدا شد و این بار وقتی مرا با آن کپی مشت و اطلاعیهها دستگیر کردند، به من کمک کرد. بعدها ساواک از موضوع من و ایشان خیلی از من سؤال میکرد که هیچ مطلبی علیه ایشان، آنجا لو ندادم.
حجم
۴٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
حجم
۴٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه