کتاب سی کشتی، یک فرمانده
معرفی کتاب سی کشتی، یک فرمانده
کتاب سی کشتی، یک فرمانده اثری از لیلا نظری گیلانده است که در انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است. این کتاب که از مجموعه قصههای دریا انتخاب شده است، خاطرات ناخدا یکم عرشه فرید آگه دل را دربر دارد.
درباره کتاب سی کشتی، یک فرمانده
فرید آگه دل بیست و ششم خرداد سی و یک در ماکو متولد شده است. تا شش ماهگی در ماکو بود و بعد همراه با خانوادهاش به تهران آمد. بعد از آن هم به ماکو نرفت ولی همیشه در گفتگوها و خاطرات مادرش، دنبال خاطرات روزهای ماکو میگشت. او که علاقه بسیاری به آب، کشتی و کشیسازی داشت، با آغاز جنگ ایران علیه عراق، ماموریتهای بسیاری را انجام داد.
هم در گشت هوایی فعال بود و هم فرماندهی سکوی نفتی را بر عهده گرفته بود. او مسئولیت عملیات اسکورت کاروان را هم پذیرفته بود و آن را بسیار مهم میدانست چراکه میگفت: جنگی که ما ناخواسته واردش شده بودیم؛ هدفش براندازی نظام بود. به همین دلیل، در صورت کمبود مایحتاج ضروری و ارزاق عمومی ملت، دولت و مملکت فلج می شد.
لیلا نظری گیلانده در کتاب سی کشتی، یک فرمانده به سراغ خاطرات او رفته است و از دوران کودکی، خانواده، درس خواندن و روزهای فعالیت او در دوران دفاع مقدس نوشته است.
کتاب سی کشتی، یک فرمانده را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن کتاب سی کشتی، یک فرمانده را به تمام دوستداران کتابهای خاطرات رزمندگان و شهدا پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب سی کشتی، یک فرمانده
انگار همین دیروز بود که توی ماشینِ پدرم نشسته بودم و رادیوی ماشین داشت خبر بعد از ظهر را میگفت. کلاس سومِ دبیرستان بودم. پدرم از ماشین پیاده شد تا چیزی بخرد. گوینده رادیو داشت پشتِ سر هم اخبار داخلی را میگفت؛ از بارش رگبار و جاری شدن سیل دیشب در مشهد و آبگرفتی صحنها، رواقها، و بخشی از پارکینگ حرم امام رضا (ع). داشتم تصور میکردم که چطور چنین چیزی ممکن است، که یک لحظه صدای گوینده رادیو دوباره مرا متوجه خودش کرد: «نخستوزیر کلنگ اولین کارخانه کشتیسازی را در خرمشهر به زمین زد!»
پاییز سال ۱۳۴۶ بود؛ بارانی که از شب گذشته باریده بود کمکم داشت بخار میشد. هنوز مقداری از آب باران توی چالههای خیابان مانده بود که، با افتادن لاستیکِ ماشینها توی آن، آب به اطراف میپاشید. سرم را تکیه دادم به پنجره ماشین و رفتم توی فکر. مادری دست کودکش را گرفته بود و داشت از خیابان رد میشد. با نزدیک شدن ماشینها، خودش را به عقب کشید تا آب چالهها به تن و لباسش نپاشد. گوینده همچنان جدی حرف میزد، اما دیگر برایم اهمیتی نداشت. با خودم گفتم: «چقدر خوبه که آدم بشه مهندس کشتیسازی!»
غرق رؤیا با خودم حرف میزدم: «مهندس ساختمان داریم، مهندس راه داریم، کشاورزی داریم، ولی مهندس کشتیسازی نداریم! تو این کارخونه که داره درست میشه، فردا باید یکی باشه که بیاد کشتی بسازه.»
از آن روز به بعد همیشه توی ذهنم با این واژه بازی میکردم: مهندس کشتیسازی، ساختن کشتیهای بزرگ؛ آن هم در بنادر ایران، عجب شغل جالبی!
کلاسهای کنکور در دبیرستانهای «هدف»، «خوارزمی»، و «آذر» در تهران معروف بودند. بیشترِ دانشآموزانِ این مدارس، بعد از فارغالتحصیلی، در کنکور قبول میشدند و یک راست میرفتند دانشگاه. آخر سال معلم فیزیکمان گفت: «بچهها، مطالبی رو که میگم حتماً یاد بگیرید و حفظ کنید، اینها بعداً به دردتون میخوره.»
ـ آقا اجازه! اینها سؤالِ کنکوره؟
بچهها به هر نوعی دوست داشتند شوخی کنند و سر به سر معلم بگذارند.
ـ ببینید بچهها، شما اینها رو حفظ کنید. فقط میدونم که سؤالهای خوب و مهمی هستن.
بحث سطح شیبدار و از اینجور مسائل بود. به تأکید معلم، آنها را حفظ کردیم. با اینکه جزو شاگردان زرنگ دبیرستان خوارزمی بودم، وقتی در سال ۱۳۴۹ ـ ۱۳۵۰ در کنکور شرکت کردم و با اینکه همه میگفتند «کنکور رو شاخته!» جایی قبول نشدم. نمیدانم چه شد؟ یا زیاده از حد میدانستم یا کمتر! از سؤالات مهمی هم که معلم گفته بود خبری نبود. در هر حال، قبول نشدم و باید میرفتم سربازی!
پدرم دنبال بهانهای میگشت برای معافیت موقتیام. اتفاقاً یکی از سوراخهای بینیام بسته بود و باید عمل میکردم. روی همین اصل با کمک دوست پدرم دو معافیت ششماهه پزشکی گرفتم و در این مدت خودم را برای کنکور بعدی آماده کردم. یک سال مرتب خواندم و امتحان که دادم بیشتر جاها و رشتهها قبول شدم. عشق و علاقهام به مهندسی معماری (آرشیتکت) بود که قبول نشدم. از رشتههای مکانیک مهندسی طراحی، حسابداری، و بازرگانی قبول شدم. اما در کل ساختن را دوست داشتم. از طرفی، یک سری سازمانها و ارگانهایی هم بودند که خودشان کنکور جداگانه داشتند؛ از جمله آنها نیروی دریایی بود که ربطی به کنکور سراسری نداشت.
همان روزها پدرم آمد و گفت: «نیروی دریایی کنکور داره. دوست داری بری؟»
حجم
۴۶۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
حجم
۴۶۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
نظرات کاربران
سلام.. بسیار عالی و زیبا
عالی بود،سپاس ودرودبرتمامی شهدا،رزمندگان وایثارگران بخصوص جناب فرمانده.