کتاب رنسانس اقتصادی آلمان
معرفی کتاب رنسانس اقتصادی آلمان
رنسانس اقتصادی آلمان از مجموعه تجربههای توسعه شرکت چاپ و نشر بازرگانی و نوشته جک اوینگ است. در این کتاب درباره نوزایی اقتصادی کشور آلمان میخوانید.
درباره کتاب رنسانس اقتصادی آلمان
تا همین چندی پیش بهنظر میرسید آلمان افتان و خیزان صحنهٔ اقتصاد جهانی را ترک میکند. اقتصادی که زمانی استوار و نیرومند بود، زیر بار سنگین رفاه اجتماعی کمر خم میکرد. کارگر آلمانی گران و اخراج کردنش دشوار بود. اتحادیههای کارگری نیرومند و سرسخت بودند و این قدرت را داشتند که برای کل صنایع دستمزد تعیین کنند. مالیات بالا و فزاینده بود تا جایی که در پایان سال ۱۹۹۰ بیش از ۳۷ درصد تولید ناخالص ملی کشور را میبلعید. بیکاری فزاینده بود چندانکه در سال ۲۰۰۶ از مرز ۱۲ درصد فراتر رفت. کاهش زادآوری و افزایش شمار بازنشستگان باعث نقصان تقاضای داخلی شده بود. آلمان در برابر نیروی کارآفرینی درهٔ سیلیکون هیچ حرفی برای گفتن نداشت و در فرایند توسعهٔ اینترنت تماشاگر بود.
در وضعیتی که آمریکا به یک اقتصاد خدماتی تبدیل میشد و تولید را به چین برونسپاری میکرد، مدیران آلمانی (که بنا به قاعده، مهندس بودند و نه کارشناس ارشد مدیریت بازرگانی)، به تولید چسبیده بودند؛ راهبردی که ابلهانه و نابهنگام مینمود.
با فروریزی دیوار برلین و اتحاد مجدد آلمان، یعنی یکی از معدود لحظات بهراستی شادیآفرین تاریخ قرن بیستم این سرزمین، معلوم شد اقتصاد آلمان شرقی ورشکسته و در کلیتش ناکارا است و سالها وقت و میلیاردها مارک سرمایه لازم دارد تا بار دیگر بتواند بهمیدان رقابت پا بگذارد. و با پایان گرفتن جنگ سرد، برلین دیگر کانون تنشهای ژئوپلتیک نبود. آلمان یک قدرت اقتصادی رو به اضمحلال بود. دیپلماتهای جهان دیگر در اینسو و آنسوی پردهٔ آهنین سنگر نگرفته بودند و میتوانستند با خاطرجمعی از آلمان چشم بپوشند. با آغاز هزارهٔ جدید، «معجزهٔ اقتصادی پساجنگ»، مانند خاطرهای دور مینمود.
با اینهمه کمتر از یک دهه بعد، این کشور قد راست کرد. کارگر آلمانی هنوز پرهزینه و مالیات کشور یکی از بالاترینها در جهان بهشمار میرفت. اما دست نکشیدن از سنت آهنکوبی اینک سیاستی خردمندانه مینمود. بیکاری در آلمان کاهش یافت حال آنکه در دیگر کشورهای پیشرفته، از جمله آمریکا که در مسیر پیشرفت بیش از اندازه به خدمات مالی و املاک وابسته شده بود، رو به افزایش داشت.
در سال ۲۰۱۲ آلمان به فاصلهٔ کمی پشت سر چین و آمریکا، در میان بزرگترین صادرکنندگان کالا در جهان در جایگاه سوم ایستاد. این کشور با ۸۱ میلیون نفر جمعیت، کمابیش به اندازهٔ ایالات متحده با جمعیتی بالغ بر ۳۱۴ میلیون نفر جمعیت، بهجهان جنس میفروخت. صادرات آلمان با جمعیتی حدود فقط ۶ درصد جمعیت چین، به اندازهٔ ۷۰ درصد صادرات این کشور بود. در همان حالی که بحران بدهی منطقهٔ یورو همسایههای آلمان از جمله اسپانیا و ایتالیا را له میکرد، این کشور یکسره از این خطر مصون ماند. بیکاری در شکوفاترین مناطق آلمان مانند باواریا۱ یا بادن-وورتمبرگ۲ به صفر رسید. در شهر اینگولاشتادت۳، محل تولد آئودی خودروساز در منطقهٔ باواریا، بیکاری در سال ۲۰۱۲ به زیر سه درصد رسید. این در حالی بود که سایر کشورهای منطقهٔ یورو در اوج رکود بهسر میبردند. در مجموع آمار بیکاری سراسری به نصف کاهش یافته بود و اکنون دیگر اگر کسی میگفت آلمان «معجزهٔ اقتصادی پساجنگ» دیگری را رقم میزند سخنی بهگزاف نگفته بود.
چرا؟ چه شد که آلمان توانست در زمانی بس کوتاه اقتصادش را زنده کند؟ کتاب حاضر به این پرسش با استدلالهای علمی و تحلیلگرانه پاسخ داده است و روند رنسانس اقتصادی کشور آلمان را بررسی کرده است.
خواندن کتاب رنسانس اقتصادی آلمان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
دانشجویان و پزوهشگران حوزه اقتصاد بینالملل مخاطبان این کتاباند.
بخشی از کتاب رنسانس اقتصادی آلمان
یکی از پندهای پانزده سال اتحاد دو آلمان این بود که این کشور بدون میتلاستندهای پرتکاپو قادر به شکوفایی نبود و از این گذشته، این بنگاههای متوسط آلمانی هنگامی به بالاترین درجهٔ موفقیت میرسیدند که از سنتها و ارزشهای بنیادینی که از قرن نوزدهم به اینسو اقتصاد آلمان را به قدرت رسانده بودند فاصله نمیگرفتند. برتلسمان، دایملر-کرایسلر و دیگران نشان داده بودند تقلید کورکورانه از جزمیات کاروکسب آمریکایی گاه تا چه اندازه میتوانست فاجعهبار باشد. آلمان نمیتوانست صرفاً از رهگذر تولید خدمات به جایی برسد و در راهاندازی بنگاههای نرمافزاری نوپا هم چندان مهارتی نداشت. آلمانیها هنگامی بهترین بودند که به ساخت و تولید رو میآوردند.
همانطور که دایملر بار دیگر بر ساخت اتومبیل و کامیون تمرکز کرد، هزاران بنگاه متوسط آلمانی با ابرام بیشتر به انجام کاری رو آوردند که در آن استاد بودند؛ در واقع چارهٔ دیگری نداشتند. به موجب یک سنت قدیمی آلمانی، دهها سال بود بنگاهها با بانکهای محلی منطقهٔ خودشان بهعنوان بانک کارگزار همکاری میکردند و این همکاری به همان میزانی که بر پایهٔ تحلیل دقیق ترازنامهٔ مالی بنگاه استوار بود، شخصی و صمیمی هم بود. اما افول «شرکت آلمان» و مقررات سختگیرانهتر بانکی، موجب رنگ باختن این سنت شد. بنگاههای کوچکتر ناچار شدند بیشتر مراقب باشند و کمتر بر اعتبارات تکیه کنند و بکوشند برای بازسازی بنگاهشان سرمایه فراهم کنند. در سال ۲۰۰۳ آوردهٔ سهامدار (مقدار سرمایهای که خود بنگاه به کار میانداخت، نه اعتباری که از بانکها میآمد)، هنوز در میتلاستندها نزدیک به شش درصد بود که بسیار مخاطرهآمیز مینمود. در سال ۲۰۱۰ این مقدار بار دیگر سه برابر شد یعنی به ۱۸ درصد رسید. این رقم در میان بنگاههای تولیدی با درآمد سالانهای معادل ده تا پنجاه میلیون یورو، به ۳۴ درصد میرسید و همچنان افزایش داشت؛ که البته موجب جمعیت خاطر بود.
با وجود این، بازگشت به گذشته گزینهای نبود که به این سادگیها ممکن باشد. اوضاع بهشدت تغییر کرده بود. جهان گشادهتر بود، رقابتیتر بود، اینترنت و فناوری اطلاعات موجب دگرگونی کاروکسب شده بودند. آلمان نه میتوانست تغییر را نادیده بگیرد، نه میتوانست از گذشتهاش دست بردارد. راز موفقیت در این بود که بهترین سنتهای آلمانی با وضعیت جدید تطبیق داده شوند. میتلاستندها برای اقدام در این جهت چه باید میکردند؟
یک راهش این بود که بار دیگر بر نوآوری پای بفشارند. بنا به گزارش مؤسسهٔ پژوهشهای اقتصادی کلن، بین سالهای ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۸، بنگاههای میتلاستند آلمان با افزایش هفتاد درصدی، بودجهٔ تحقیق و توسعه را به ۸.۷ میلیارد یورو افزایش دادند. از سال ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۱ بیش از نیمی از تمامی میتلاستندها، کالاها و فرایندهای جدیدی روانهٔ بازار کردند. این نسبت، جز سوئیس، از تمامی دیگر کشورهای اروپایی بالاتر بود.
حجم
۳۸۲٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۰۲ صفحه
حجم
۳۸۲٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۰۲ صفحه
نظرات کاربران
صوت این کتاب موجود نیست؟