کتاب کارآگاه بازیل موش نابغه؛ جلد سوم
معرفی کتاب کارآگاه بازیل موش نابغه؛ جلد سوم
کتاب محرمانه در مکزیک جلد سوم از مجموعه کارآگاه بازیل موش نابغه، نوشته ایو تایتس و ترجمه تینا غراب است. مجموعه کارآگاه بازیل موش نابغه را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیتترین کتابها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.
درباره مجموعه کارآگاه بازیل موش نابغه
بازیل یک موش نابغه است و در زیرزمین خانه شرلوک هلمز زندگی می کند. شرلوک هلمز را که میشناسید؟ همان کارآگاه باهوشی که با نبوغش مشکلترین معماها و پروندهها را حل میکند. شاید بازیل هم برای همین نابغه شده است چون فوت و فنهای زیادی از آقای شرلوک هلمز یاد گرفته و حالا میتواند مشکلات مرموز و پیچیده را فقط با چند سرنخ کوچک به راحتی حل کند. از به دام انداختن بچه دزدهایی که عصبانیاش کرده اند تا حل معماهای تاریخی و مهم.
در این مجموعه جذاب با کارآگاه بازیل، موش نابغه همراه شوید و در هرجلد ببینید او چطور معماهای بزرگ را حل می کند.
خواندن مجموعه کارآگاه بازیل موش نابغه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
کودکان ۷ تا ۱۲ ساله مخاطبان این مجموعهاند.
بخشی از کتاب کارآگاه بازیل موش نابغه؛ جلد سوم
چه کسی تا حالا اسم شرلوک هولمز را نشنیده است؟ آدمها او را بزرگترین کارآگاه دنیا میدانند.
موشها هم از بازیل، کارآگاه خصوصی خودشان، با افتخار یاد میکنند. پروندهای نیست که آنقدر سخت یا خطرناک باشد که این کارآگاه جسور از پس آن برنیاید. تبهکاران بهمحض شنیدن اسم او فرار را بر قرار ترجیح میدهند.
من دکتر دیوید داوسون هستم. من و بازیل در شمارهٔ ۲۲۱ ب خیابان بیکر زندگی میکنیم؛ درست همان جایی که آقای شرلوک هولمز و دکتر واتسون زندگی میکنند. آنها طبقهٔ بالا ساکن هستند و ما موشها طبقهٔ پایین، در شهرکی زیرزمینی که بازیل اسمش را شهرک هولمز گذاشته.
دوستم معلومات کارآگاهیاش را با نشستن پای صحبتهای قهرمانش به دست میآورد؛ مخصوصاً زمانی که موضوعِ گفتوگو مسائل علمی ـ کارآگاهی باشد. بازیل پشت پایهٔ صندلی مخفی میشود و با آن پنجههای کوتاهش همهٔ مطالب را یادداشت میکند. ممکن است بپرسید شرلوک متوجه حضور بازیل میشود؟ اینطور که من فهمیدم، بله و میشود گفت شیفتهٔ طرفدار ریزهمیزهاش با آن کلاهِ شکارش است.
اگر بخواهم از هوش و ذکاوت دوستم برایتان بگویم، باید تعریف کنم که چهطور در عرض یک ساعت معمای پروندهای را حل کرد؛ آن هم پروندهای که کارآگاهانِ موشلندیارد را هفتهها سردرگم کرده بود.
یک روز بسیار سرد، در ماه اکتبر سال ۱۸۹۴، خانم جادسون، کدموشبانویِ ما، برایمان صبحانه آورد. قرار بود نیمهشب برای انجام یک مأموریت محرمانه با کشتی به مکزیک برویم.
بازیل دومین سوفلهٔ پنیرش را خورد.
گفت: «خانم جادسون عزیز، ما فردا صبحانه را در کشتی میخوریم. دلمان برای دستپخت معرکهٔ شما و البته خودِ نازنینتان تنگ میشود.»
«البته من هم دلم برای هر دوی شما تنگ میشود، اما رئیسجمهورِ موشهای مکزیک شخصاً برایتان نامه نوشته و دعوتتان کرده. این افتخار بزرگی است، آقای بازیل.»
بازیل به نشانهٔ تأیید سرش را تکانی داد و به روزنامهٔ موش تایمز نگاهی انداخت.
گفت: «داوسون، پروندهٔ پنیرهای قلابی هنوز حل نشده! صدها موش با دندانهای شکسته به سمت دندانپزشکیها روانه شدهاند و معطلاند. عطر و شکلِ ظاهری این پنیرها درست مثل پنیر واقعی است. موشها در گذرگاههای تاریک در جستوجوی پنیر بو میکشند و بهمحض پیدا کردنش شروع میکنند به جویدن. نتیجهاش چه میشود؟ صدای دلخراش خُرد شدن دندانهایشان! هیچ مدرکی هم وجود ندارد. موشپلیسها پنیرهای قلابی را جمع میکنند، اما باز یکسِری پنیر دیگر ظاهر میشود. داوسون! پروندهٔ موشهای گمشده و پروندهٔ تپهٔ پنیر طلایی را یادت میآید؛ همانی که یک تلهموش مرگبار را داخلش مخفی کرده بودند؟»
حجم
۸۷۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
حجم
۸۷۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه