کتاب کارآگاه بازیل موش نابغه؛ جلد پنجم
معرفی کتاب کارآگاه بازیل موش نابغه؛ جلد پنجم
کتاب موشهای گمشده جلد پنجم از مجموعه کارآگاه بازیل موش نابغه، نوشته ایو تایتس و ترجمه فائزه منطقی است. مجموعه کارآگاه بازیل موش نابغه را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیتترین کتابها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.
درباره مجموعه کارآگاه بازیل موش نابغه
بازیل یک موش نابغه است و در زیرزمین خانه شرلوک هلمز زندگی می کند. شرلوک هلمز را که میشناسید؟ همان کارآگاه باهوشی که با نبوغش مشکلترین معماها و پروندهها را حل میکند. شاید بازیل هم برای همین نابغه شده است چون فوت و فنهای زیادی از آقای شرلوک هلمز یاد گرفته و حالا میتواند مشکلات مرموز و پیچیده را فقط با چند سرنخ کوچک به راحتی حل کند. از به دام انداختن بچه دزدهایی که عصبانیاش کرده اند تا حل معماهای تاریخی و مهم.
در این مجموعه جذاب با کارآگاه بازیل، موش نابغه همراه شوید و در هرجلد ببینید او چطور معماهای بزرگ را حل می کند.
خواندن مجموعه کارآگاه بازیل موش نابغه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
کودکان ۷ تا ۱۲ ساله مخاطبان این مجموعهاند.
بخشی از کتاب موشهای گمشده
تیری که علائم عجیبوغریبی رویش حک شده بود، سرنخی شد تا بازیل، ساکن خیابان بیکر، به تکاپو افتد و برای پیدا کردن کلونی گمشده به سوئیس برود.
بعضی موشها معتقدند که معمای پیچیدهٔ لانهٔ موشها اوج نبوغ بازیل را نشان میدهد، ولی من مخالفم؛ بیگمان پروندهٔ کلونی گمشده بهترین نمونه از ذکاوت بازیل در میان سابقهٔ درخشان شغلیاش بود.
مگر همین پرونده نبود که او را به کشور دیگری کشاند تا مأموریت سی و دو موش را بر فراز کوهی بلند فرماندهی کند؟ مگر بازیل نبود که تحت تعقیب پروفسور راتیگان، رئیس بدجنس موشهای تبهکار قرار گرفت؟
دربارهٔ موشِ پشمالو چه بگویم؟ اگر بازیل نبود جانور غولپیکر هیچوقت نمیتوانست...
میترسم پایان داستان را لو بدهم...
همهٔ این ماجراها بعدازظهر یک روزِ خنک از ماه آوریلِ سال ۱۸۹۱ و در لندن شروع شد.
من، دکتر دیوید داوسون، تکوتنها جلوی شومینه نشسته بودم. آپارتمان دنج من و بازیل، در شهرِ موشهای شهرک هولمز، روی طاقچهٔ بلندی در زیرزمین خانهٔ شمارهٔ ۲۲۱ ب، در خیابان بیکر قرار داشت.
قهرمانِ بازیل، آقای شرلوک هولمز، طبقهٔ بالا زندگی میکرد. در همین خانه بود که وقتی شرلوک، این مردِ بزرگ، دربارهٔ پروندههایش با همکارش، دکتر واتسون صحبت میکرد، رفیقم، بازیل، دانش و فوتوفن کارآگاهی را از او یاد گرفت؛ پس اصلاً جای تعجب ندارد که به بازیل بگویند شرلوک هولمز دنیای موشها.
درست همان بعدازظهر بود که بازیل در خیابانهای لندن دنبال دارودستهٔ جنایتکار پروفسور راتیگان میگشت. او همهٔ اعضای این گروه را دستگیر کرده بود، بهجز پروفسور و دوتا از دستیارانش. ناگهان صدای قدمهای بیحالی را که سلانهسلانه روی زمین کشیده میشد در راهپله شنیدم ـ ممکن است بازیل باشد؟ ـ با عجله در را باز کردم؛ خودش بود!
با صورتی زخمی و لباسهای پاره، تلوتلوخوران وارد خانه شد.
«تله بود! یک گربهٔ لاغر چشمآبی غافلگیرم کرد!»
سبیلهایش میلرزید. برایم تعریف کرد: «در میدان سیلتون به طرف خیابانی پیچیدم و یکهو دو چشمِ آبی جلویم سبز شد. صدایی گفت: فکر کنم تو بازیلِ خیابان بیکر باشی! با سر تأیید کردم.
حجم
۹۲۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
حجم
۹۲۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
نظرات کاربران
عالی بود و بسیار ترجمه روانی داشت
بسیار عالی.خیلی روان و خوب ترجمه شده
بسیار زیبا و روان ترجمه شده