دانلود و خرید کتاب قهرمان خیالی ای. اف. هارولد ترجمه رژینا قوامی
تصویر جلد کتاب قهرمان خیالی

کتاب قهرمان خیالی

امتیاز:
۴.۷از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب قهرمان خیالی

کتاب قهرمان خیالی نوشته ای. اف. هارولد و ترجمه رژینا قوامی است. کتاب قهرمان خیالی را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیت‌ترین کتاب‌ها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.

درباره کتاب قهرمان خیالی

راجر دوستِ خیالی آماندا شافلاپ است، او یک روز به‌طور ناگهانی از کمد اتاق آماندا بیرون می‌آید و تبدیل می‌شود به بهترین دوست آماندا. آن‌ها ساعت‌ها با هم بازی می‌کنند. راجر هم پسر خوشحالی است. اما همه چیز وقتی به هم می‌ریزد که آقا گنجشکه‌ بدذات در خانه‌ آماندا را می‌زند. آقا گنجشکه، موجودات خیالی‌ را شکار می‌کند و می‌گوید آن‌ها را می‌خورد. و حالا دنبال بوی راجر آمده است. راجر فرار می‌کند و آماندا تنها می‌ماند، حالا او باید چه کار کند.

خواندن کتاب قهرمان خیالی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام کودکان علاقه‌مند به داستان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب قهرمان خیالی

آن شب، آماندا شافلاپ درِ کمدش را باز کرد و بارانی‌اش را روی سر پسری آویزان کرد.

بعد در را بست و روی تختش نشست.

کفش‌هایش را درنیاورده و با پاهای خیس، دوان‌دوان از پله‌ها بالا رفته بود. تازه فقط پاهایش نبود؛ جوراب‌ها و کفشش هم خیس بودند. حتی بندهای کفش‌هایش هم خیس بودند.

گره بند کفش‌ها سرد و نم‌دار و سفت بود و باز نمی‌شد. سعی کرد با انگشتانش آن‌ها را شل کند، اما این کار فقط باعث شد ناخن‌هایش درد بگیرند. احساس کرد اگر کمی بیشتر تلاش کند، قبل از شل شدن گره‌ها، ناخن‌هایش شل می‌شود و می‌افتد.

فکر کرد اگر بندها باز نشوند، دیگر هیچ‌وقت نمی‌تواند کفش‌هایش را دربیاورد و این یعنی نه‌تنها باید تا آخرِ عمرش را با پاهای خیس بگذراند، بلکه هیچ‌وقت هم نمی‌تواند کفش جدید بپوشد. او با افتخار از آن دسته دخترهایی بود که دوست داشت کتانی‌های کهنه و کثیف بپوشد، چون با آن‌ها احساس راحتی بیشتری می‌کرد و کثیف شدنشان برایش مهم نبود؛ برای این‌که خودشان از قبل کثیف بودند. اما حتی او هم فکر می‌کرد ممکن است روزی، فقط یک روز، دلش بخواهد کفش دیگری بپوشد.

تازه، مگر قرار نبود پایش رشد کند؟ خانم شورت۵ در مدرسه یک درخت مینیاتوری به آن‌ها نشان داده بود؛ درخت بلوطی بود که در گلدانی پرورشش داده و با این روش به اندازهٔ گل قاصدک نگهش داشته بودند.

اگر نمی‌توانست کفش‌هایش را دربیاورد، مثل همان درخت کوچک با ریشه‌های اسیرش، تا ابد اندازهٔ دختربچه‌ها می‌ماند. شاید حالا با این مسئله مشکلی نداشت، اما احتمالاً اگر ده سال دیگر هنوز اندازهٔ الانش بود، خیلی هم خوب نمی‌شد. راستش، افتضاح بود.

برای همین درآوردن کفش‌هایش از همیشه برایش مهم‌تر شد.

آماندا به جان گره خیس افتاد، اما انگار نه انگار.

برای همین، بعد از چند دقیقه دست کشید. از گوشهٔ چشم به پایش نگاه کرد. اوضاع را سنجید، من‌من و نچ‌نچ و دوباره من‌من کرد.

بعد، چابک مثل گربه، به سمت میز آرایش دوید، چند کشو را بیرون کشید و درون آن‌ها را زیر و رو کرد و خرت و پرت‌هایشان را روی زمین ریخت تا بالاخره چیزی را که می‌خواست پیدا کرد و آن را در هوا بالا برد.

بلند داد زد: «آهان!» مثل شاهزاده‌ای بود که اژدهایی بسته‌شده به درخت پیدا کرده و دقیقاً وسیلهٔ لازم برای آزاد کردن آن را، که شاید شمشیر بود و شاید هم کتابی دربارهٔ نجات اژدها، از کوله‌اش بیرون کشیده است.



Maryam
۱۴۰۰/۰۴/۲۱

اگه خواهر برادر کوچک و شجاعی دارید قطعا از این داستان لذت می برن در ضمن باید بگم کمی ترسناکه اما نه به حدی که یه بچه ی بالای ۱۱ سال رو بترسونه اما اگه واقعا دلتون می خواد بخونید

- بیشتر
melesa
۱۴۰۳/۰۱/۰۵

من با اینکه ۹سالمه ولی این کتاب برای من جالب و جذاب بود ؛ و کمی هم ترسناک

حجم

۱٫۵ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۳۲ صفحه

حجم

۱٫۵ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۳۲ صفحه

قیمت:
۳۴,۴۰۰
تومان