کتاب جاده جنگ؛ جلد ۱۱
معرفی کتاب جاده جنگ؛ جلد ۱۱
مجموعه رمان جاده جنگ اثر منصور انوری، نویسنده معاصر است. جاده جنگ یک رمان بلند تاریخی است که در کنار داستانی پرکشش و عاشقانه بخشی از تاریخ پر فراز و فرود کشور را از آغاز جنگ جهانی دوم تا پایان جنگ تحمیلی روایت میکند.
کتاب حاضر جلد یازدهم این رمان بلند است.
درباره رمان جاده جنگ
داستان از شهریور ۱۳۲۰ آغاز میشود، زمانی که روسها از شمال شرقی کشور به خراسان حمله میکنند و اشغال ایران به دست متفقین آغاز میشود. کتاب دو شخصیت اصلی مرئی و نامرئی دارد. شخصیت نامرئی «مرگان» نام دارد که مانند روح در تمام حوادث رمان حاضر است و در آنها نقش دارد. شخصیت دیگر این داستان «سید رضا شریفی» یک سرجوخه ژاندارمری است که به یک افسر زن تاجیک به نام «عالیه» علاقهمند میشود و او را فراری میدهد. او ۳۵ سال در خارج از کشور به سر میبرد و در پایان رمان و زمان جنگ تحمیلی بازمیگردد.
موضوعات رمان جاده جنگ بر اساس واقعیات تاریخی شکل گرفتهاند و گویای نیم قرن از حوادث تاریخ ایرانند. فضای اصلی این رمان هم کل کشور به خصوص جاده شاهرود است که نقشی کلیدی در وقایع اصلی ابتدا و انتهای رمان دارد و به نوعی سمبلی از جنگ بیپایان است.
نگاه چندبعدی انوری در رمان جاده جنگ اثر او را از بسیاری رمانهای تاریخی متمایز کرده است. همهجای این اثر نوآوری و خلاقیت به چشم میخورد. خط اصلی داستان در کنار موضوعات دیگری که هریک هویتی مستقل دارند از دست نمیرود و خرده داستانها و فلاشبکها به هیچ وجه آسیبی به انسجام این داستان بلند نزدهاند.
شباهتهای ریزی میان جاده جنگ و رمان «برباد رفته» مارگارت میچل وجود دارد که به نظر میرسد انوری در نگارش این اثر گوشه چشمی هم به اثر ماندگار میچل داشته است.
خواندن کتاب جاده جنگ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
همه علاقهمندان به داستان و رمان ایرانی به ویژه رمانهای تاریخی- اجتماعی
درباره منصور انوری
منصور انوری در سال ۱۳۳۴ در نیشابور متولد شد. نویسندگی را از سال ۱۳۶۴ و با داستان کوتاه «بی بی سی» آغاز کرد و پس از آن مجموعه داستان «مصافحه با ارواح» را نوشت. او تا کنون داستانها و رمانهای چندجلدی گوناگونی با موضوع دفاع مقدس، انقلاب و تاریخ ایران نوشته است. رمان ده جلدی جاده جنگ انوری برنده جوایز ادبی کتاب فصل، قلم زرین، کتاب سال و جلال آل احمد شده است.
بخشی از کتاب جاده جنگ، جلد یازدهم
فوج سوار، از تایباد تا آن نواحی را، با شتاب طی کرده بود تا بهموقع به محل مأموریت خود برسد. ژاندارمها خسته و کوفته و متعجب از این قرار ملاقات و معامله، پشت تختهسنگها و صخرهها به کمین نشسته بودند. طرف افغانی راه دور و درازی را از سرحدات کشور خود تا آنجا پشت سر گذاشته بود؛ در حالی که معمولاً معاملات و ملاقاتها در همان حدود تایباد و تربتجام صورت میگرفت!
ژاندارمها در انتظار ظاهر شدن سواران دو طرفِ معامله، پشت مواضع خودشان چرت میزدند. خستگیِ ناشی از سفری طولانی، آنها را به کرختی و خوابآلودگی کشانده بود. کمابیش میدانستند این معامله مربوط به محمولهٔ بزرگی از مواد افیونی است که چندین قاطر آن را حمل میکنند و دو طرفْ افراد مسلح زبدهای همراه خود دارند.
دو ژاندارم، پشت صخرهای که برآمدگیِ یک دیوارهٔ سنگی بر آن سایه انداخته بود، چشم به خم دره دوخته بودند. یک گروهبانِ پا به سن گذاشته ــ که طی سالهای طولانی خدمتش تجربههای زیادی اندوخته بود ــ کلاهش را از سرش برداشت، روی برآمدگی صخره گذاشت و کفِ دست به سرِ کمموی عرقکردهاش کشید و نگاهش را در امتداد معبر گرداند و گفت: «سگمصّبها بیاین دیگه. انگار دارن عروس بزک میکنن! بیایید جنساتون رو بدید و پول بادآورده رو بگیرید و برید گورتون رو گم کنید تا منِ مادرمرده کپهٔ مرگم رو بذارم! از بس به اون پیچ دره خیره شدم، چشمام آلبالو گیلاس میچینه!»
همقطارش، سرجوخهای ریزنقش، آب دهانش را قورت داد و هیجانزده گفت: «یعنی درگیری پیش نمیآد! به همی راحتی معامله میکنن و میرن پیِ کارشون؟»
گروهبان با تمسخر صدایی برآورد و گفت: «درگیری! درگیری واسه چی؟ تازه پس ماها اینجا دست خریم! وقتی بزنن به تیپ و تال همدیگه، تازه نوبت به ما میرسه، جون تو.»
سرجوخه حیرتزده گفت: «یعنی باهاشون درگیر میشیم؟»
ــ آره دیگه، بچه جون. واسه همین اینجاییم دیگه! مثل اینکه تو باغ نیستی؟ نه!
سرجوخه، که از شنیدن «درگیری» وحشت برش داشته بود، هاج و واج نگاهش کرد. گروهبان سر بیخ گوشِ سرجوخه گرفت و گفت: «قراره ما حساب اون یارو افغونیها رو برسیم!»
سرجوخه مبهوت گفت: «چرا؟»
گروهبان سوتی ممتد کشید و گفت: «چون که دستور داریم!»
ــ یعنی قراره اونا رو بکشیم؟!
حجم
۶۸۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۶۹۶ صفحه
حجم
۶۸۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۶۹۶ صفحه
نظرات کاربران
داستان و دوسش دارم،اما پراکنده گویی وزیاده گوییش گاهی خیلی زیاده وحوصله بره،دوجلد ده ویازده روال داستان دربیشتر مواقع دور خودش میچرخه ویک دیدگاه رو از نظر چند نفر بیان میکنه که حتی در آنجا نبوده اند.