دانلود و خرید کتاب راز خانه سه خواهرون عبدالمجید نجفی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.

معرفی کتاب راز خانه سه خواهرون

کتاب راز خانه سه خواهرون نوشته عبدالمجید نجفی توسط انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برای گروه نوجوان منتشر شده است.

کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که در سال ۱۳۴۴ پایه‌گذاری شد، گسترده ترین شبکه کتابخانه‌های کودکان و نوجوانان را دارد و از برجسته‌ترین تولیدکنندگان کتاب کودک است. این سازمان علاوه بر کتاب، محصولات فرهنگی دیگری مانند فیلم و سرگرمی‌های سازنده و موسیقی نیز برای کودکان تولید می‌کند. این کتاب معماهای علمی زیادی را در خود دارد که جنبه تفریح و آموزش را با هم برای کودک می‌سازد.

درباره کتاب راز خانه سه خواهرون

یک روز سه جوان از راه می‌رسند و مهمان خانه سه خواهرون می‌شوند. همه چیز به نظر عادی است اما حقیقت چیز دیگری است آیا این سه خواهر آدم‌های بی‌آزار و عادی هستند؟ همه چیز زمانی تغییر می‌کند که بهاره دختر راننده پدر سه خواهرون وارد باغ می‌شود، باغی پشت عمارت که اتفاقات عجیب و مخوفی در آن اتفاق می‌افتد، بهاره می‌خواهد فرار کند اما خواهر بزرگتر از راه می‌رسد و آن‌ها را گیر می‌اندازد. آیا راه نجاتی وجوود دارد؟ این محفل عجیب چیست؟

خواندن کتاب راز خانه سه خواهرون  را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

نوجوانان علاقه‌مند به رمان از این کتاب لذت خواهند برد. 

بخشی از کتاب راز خانه سه خواهرون

عبدالله خان هم داخل و هم بیرون از شهر املاک زیادی داشت. توی شهر، باغِ صفا و نصف باغ امیر و همین کوچه‌ی مجلّل که بعدها به سه خواهرون معروف شد، مال او بود. عبدالله خان اصلیتی ایلیاتی داشت. آنها در اسب سواری و تاخت وتاز زبان زد بودند. هر از گاهی در دسته‌های بیست، سی‌نفری هجوم می‌آوردند و خانه‌های تجار شهر را غارت می‌کردند. با تشکیل قشون و درست شدن ارتش واحد بعضی از سران آنها وارد نظام شدند و برای خود منصبی پیدا کردند. عبدالله خان یکی از همین صاحب منصبان بود. خانه‌ی قدیمی و نیمه کلنگی که ما در آن ساکن بودیم، مال عبدالله خان بود که به دختران و تنها پسر قانونی‌اش به ارث رسیده بود. اختر و گلبانو بعد از ماجرای ستاره ازدواج نکردند. رسیدگی به املاک و گرفتن اجاره بهای زمین‌ها و خانه‌ها و حمام عمومی عبدالله خان در آن سوی میدانچه‌ی میرآقا در محلّه‌ی باغ صفا، به عهده‌ی اختر بود که دفتر حساب کتاب را به فرانسه می‌نوشت. گلبانو عاشق موسیقی و تئاتر بود. چند بار به پاریس سفر کرده بود. سالی چند بار خواننده‌ها و آکتورهای شهر به خانه‌شان می‌آمدند و او در باغ پشت عمارت از آنها پذیرایی میکرد. سبزه بود و موهای سیاه کوتاهی داشت. بیشتر وقت‌ها شلوار جیر مشکی و پیراهن سفید می‌پوشید. اگر میرفتی توی هشتی خانه و خوب گوش می‌خواباندی، صدای یکی از خواننده‌ها را از گرامافون می‌شنیدی. گاهی هم خودش مشق پیانو می‌کرد. چند عروسک موطلایی با لباس‌های گران قیمت به او هدیه داده بودند اما گلبانو وروجک پارچه‌ای را بیشتر دوست داشت. پنجره را باز می‌کرد و صدای بم مش حیدر باغبان که بالامجان بالامجان می‌خواند و گل‌ها را آب می‌داد، همراه با خنکای عصر می‌آمد توی اتاق. چرا خاطر عروسکش را می‌خواست؟ برای اینکه یادگار مادرش شوکت الملوک و خواهر خدابیامرزش ستاره بود. همه‌ی اهالی باغ صفا و میدانچه‌ی میرآقا و کوچه‌های رضابقال و پشت باغ امیر و حتی ششگلان، آنها را خوشبخت‌ترین آدم‌های روی زمین می‌دانستند.

«چی به سرمون می‌آد؟»

از توی کاسه‌ی چینی سرم‌های رنگ دانه‌ای توت برداشت و به دهان گذاشت. ِ بلند شد. دمپایی ِ روفرشی پشم گوسفند پایش بود و پیراهن بلند گلبهی‌اش تا بالای مچ می‌رسید. رفت روی چارپایه‌ی مشکی روبه روی آینه‌ی بیضی شکل نشست. 

«داری پا به سن می‌گذاری مادام»!

رو به تصویرش در آینه گفت و بعد رو به عروسک برگشت: «یادته وروجک؟ یه شب پاییزی بود. بارون آبان ماه بیشتر درخت‌ها رو لخت کرده بود. دلم می‌خواست پیشم باشی. دلم میخواست مثل یه بچه‌ی مامانی کنارم بخوابی. می‌خواستم دور از چشم همه واسه‌ات لالایی بگم. چه قدر التماس کردم، اما ستاره لج کرده بود. بهش گفتم دو تومن پول میدم، قبول نکرد. من هم باهاش قهر کردم. یادته؟ نیمه شب بود. داشتم خواب می‌دیدم. توی یه جنگل گم شده بودم. کجا بود؟ قراداغ؟ ارسباران؟ بعد صدای تق‌تق اومد. انگار صدای قطع کردن درختی بود. چشمامو باز کردم. صدای در اتاق خودم بود. نیم خیز شدم. داشت بارون می ِ بارید. بعد در اتاق نیمه‌باز شد. ستاره شمعدون به دست اومد تو: «بیا گلیجان»! تو رو گرفت طرف من. 

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۷۳۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

حجم

۷۳۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

قیمت:
۲۹,۰۰۰
تومان