دانلود و خرید کتاب من و خودم شراره سلج محمودی
تصویر جلد کتاب من و خودم

کتاب من و خودم

معرفی کتاب من و خودم

کتاب من و خودم داستانی عاشقانه نوشته شراره سلج محمودی است. داستانی که با عشقی پرشور و در یک نگاه آغاز می‌شود و ماجرایی عاشقانه‌ را روایت می‌کند. 

داستان کتاب من و خودم درباره زندگی سارا و عشقش به ایرج است. سارا دختری است که در خانواده‌ای سنتی و سختگیر بزرگ شده است. یکبار که در یکی از اجراهای موسیقی دوستش شرکت می‌کند، با گرافیست تیم، ایرج، آشنا می‌شود. جوان خوش قیافه‌ای که چهره‌اش از لحظه دیدار از ذهن سارا پاک نمی‌شود و شعله عشقی که در دلش روشن شده است، خاموش نمی‌شود..  

کتاب من و خودم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

اگر از خواندن کتاب‌های عاشقانه و داستان‌های ایرانی لذت می‌برید، کتاب من و خودم گزینه خوبی برای شما است.

بخشی از کتاب من و خودم

با ایرج در دانشگاه هنر آشنا شد. ایرج دانشجوی ارشد گرافیک بود و همراه تحصیل، در چند شرکت تبلیغاتی با شهرداری همکاری می‌کرد. یکی از روزهای زیبای برفی میانه اول بهمن بود. سارا برای رسیتال موسیقی دوستش به دانشگاه هنر رفته بود. پوستر رسیتال را ایرج تهیه و بعنوان هدیه به برنامه تقدیم کرده بود. بچه‌های موسیقی هم قبلا در رونمایی یکی از کارهای ایرج یک همنوایی در برنامه‌شان به او پیشکش کرده بودند. لاله، بهترین دوست سارا، برای تشکر مجدد، از ایرج دعوت کرد که به روی صحنه برود. همه او را با عشق و علاقه تشویق کردند. قامتی رعنا داشت با موهای خرمایی پر پشت و فرفری که حجم بیشتری به سرش داده بود و او را قد بلند‌تر می‌نمود. عینکش کوچک و دایره‌ای بود و چشمان درشت و سبزش از پشت آن شیشه‌ها براق‌تر به نظر میرسید. پوستی گندمگون این تابلو را جذاب تر هم کرده بود. 

 برنامه تمام شد و سالن به احترام لاله، گروهش و ایرج به پا خاست. صدای کف زدن در سالن می‌پیچید و هیجان را بیشتر می‌کرد. گروه به احترام حضار تعظیم می‌کرد اما صدای دست‌ها نه تنها قطع نمیشد که با شور بیشتر ادامه می‌یافت. لاله، او و ایرج را به هم معرفی کرد «ایشون سارا هستن، بهترین دوست من، روانشناسی میخونن.» سارا لبخندی زد و سلامی داد. لاله ادامه داد «ایشون هم بهترین گرافیست ایران! آقا ایرج. این بار ایرج بود که لبخندی تحویل سارا داد و زیبایی چهره اش را با نشان دادن آن رشته مروارید کامل کرد. 

 سارا از آن روز دیگر به جز به ایرج به هیچ کس و هیچ چیز فکر نمی‌کرد. لحظه‌ای آن تابلوی شاهکار آفریدگار که برچهره ایرج نقش بسته بود از ذهنش خارج نمی‌شد. مدام دنبال بهانه ای بود که باز او را ببیند. اما نه می‌توانست چنین چیزی را از لاله بخواهد و نه از این اشتیاق بگذرد. در یک نگاه عاشق شده بود. دیگر برایش تمام اصولی - که براساس دانش کمی که از روانشناسی اندوخته بود- می‌شناخت رنگ باخته بود. آنچه تا آن روز مطالعه کرده بود و به خیالش در کُنه وجودش جا گرفته بود، همه با اولین نگاه شسته شد و رفت. انگاری هیچوقت نبوده‌اند. فهمید که روح آدمی را نمی‌توان با فرضیات علمی به باور مجبور کرد. دانست که چرا هرچه در جمع دوستان موعظه مبنی بر اشتباه بودن عشق در یک نگاه می کرد، هیچ بردل مخاطبانش ننشسته بود. او خود را تمام این مدت فریفته بود. هیچ‌گاه به باور آنچه می‌خواند و می‌گفت نرسیده بود. از ایرج به جز چهره‌ای زیبا و کمکی که به لاله کرده بود، هیچ نمی‌دانست. پس چرا این‌همه پرشور او را طلب می‌کرد؟

می‌خواست دلش را از سینه بیرون کشد و محاکمه‌اش کند. اما دل بی تقصیر آنچنان افسرده و نزار در گوشه‌ قفس‌اش افتاده بود که با اولین نهیب قالب تهی می‌کرد. سعی کرد خود را به مطالعه‌ درس‌هایش مشغول کند. شاید از این دام که بر خود نهاده بود رها شود. اما دلش آرام نمی‌گرفت. چهره ایرج هر جا که سر می‌چرخاند بود. برای خانواده سنتی او هیچ چیز به اندازه آبرو اهمیت نداشت. پس جرات مطرح کردن این درد سوزان را هم نداشت. همه چیز در خانه‌ آنها براساس احترام به بزرگتر و حفظ سنت‌ها بود.   

بابايي
۱۴۰۰/۰۲/۱۲

حیف وقت واقعا

فاطمه
۱۳۹۹/۱۲/۲۵

عالیه حتما بخونیدش

leila esfahani
۱۳۹۹/۱۲/۲۵

بسیار داستان جذاب و گیرایی داست به حدی که من همه شو در طول یک روز خواندم

یاسینی
۱۳۹۹/۱۲/۲۵

واقعاااااا لذت بردم نویسنده بسیار قوی کار کرده ممنونم

حجم

۱٫۴ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۵۲ صفحه

حجم

۱٫۴ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۵۲ صفحه

قیمت:
۱۲,۵۰۰
تومان