دانلود و خرید کتاب قصه های قدیمی رامین جهان پور
تصویر جلد کتاب قصه های قدیمی

کتاب قصه های قدیمی

انتشارات:انتشارات نظری
امتیاز:
۵.۰از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب قصه های قدیمی

کتاب قصه های قدیمی نوشته رامین جهان‌پور است. این کتاب کودکان را با داستان‌های اصیل ایرانی آشنا می‌کند و تخیل و نوآوری آنها را تقویت می‌کند. کتاب قصه های قدیمی راهی کارآمد برای سرگرمی بچه‌ها است. 

درباره کتاب قصه های قدیمی

داستان‌ یکی از راه‌های کمک به کودکان است تا هم سرگرم شوند و هم از زندگی و جهان را بهتر بشناسند اما انتخاب داستان راهی سخت برای والدین است. کتاب قصه های قدیمی گردآوری و بازنویسی قصه‌های کهن ایرانی است که به والدین کمک می کند با خیال راحت داستان بخوانند. این کتاب روایت‌هایی جذاب دارد. 

والدین می‌توانند با خیال راحت سراغ داستان‌های کتاب قصه های قدیمی بروند. این کتاب برای بزرگسالان هم جذاب خواهد بود. 

خواندن کتاب قصه های قدیمی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام کودکان علاقه‌مند به داستان پیشنهاد می‌کنیم. 

بخشی از کتاب قصه های قدیمی

در روزگاران قديم مردي زندگي مي‌كرد كه باغ بزرگي داشت و هر سال در آن خيار مي‌كاشت. آن سال وقتي خيارهاي باغش رسيد تصميم گرفت چند كيلو از خيارهايش را بچيند و براي حاكم شهر ببرد. مرد خيارها را داخل كيسه گذاشت و به‌طرف خانه حاكم حركت كرد. توي راه دوست ساده‌لوحش را ديد كه از روبه‌رو مي‌آمد. دوستش با ديدن او پرسيد: «كجا مي‌روي، توي كيسه‌ات چي داري؟» مرد باغبان جواب داد: «توي كيسه‌ام خيار دارم و دارم براي حاكم مي‌برم اگر دوست داري تو هم با من بيا.» باغبان و مرد ساده‌لوح با هم راه افتادند تا به خانه حاكم رسيدند. حاكم با ديدن خيارها از مرد باغبان تشكر كرد و يك سكه به عنوان انعام به او داد. مرد ساده‌لوح وقتي اين‌طوري ديد با خودش فكر كرد: «بهتر است من هم براي حاكم ميوه‌اي ببرم و از او انعامي بگيرم.» و با اين فكر از باغبان جدا شد و به طرف بازار راه افتاد. مرد ساده‌لوح وقتي توي بازار ميوه‌فروش‌ها قدم مي‌زد نگاهش به چغندرهاي درشتي افتاد كه روي زمين پهن كرده بودند. جلو رفت و از مرد فروشنده قيمت چغندر را پرسيد، فروشنده وقتي قيمت را گفت مرد ساده‌لوح با خودش فكر كرد: «خيلي گران مي‌گويد من اين‌قدر پول ندارم، بهتر است به فكر ميوه ارزانتري باشم.» بعد تصميم گرفت براي حاكم پياز بخرد كه قيمتش هم ارزانتر بود. مرد ساده‌لوح چند كيلو پياز توي كيسه گذاشت و به خانه حاكم رفت. حاكم وقتي پيازها را ديد گفت:«اي مرد اين‌ها را از كجا آوردي؟» مرد گفت :«هديه‌ام به شماست از بازار خريده‌ام.» حاكم وقتي اين حرف را شنيد عصباني شد و به خدمتكارهايش دستور داد تا با هر پيازي كه داخل كيسه است يك ضربه به سر مرد ساده‌لوح بزنند. خدمتكارهاي حاكم آن‌قدر به سر مرد زدند تا پيازها تمام شد، وقتي آخرين ضربه به سر مرد خورد، او چند بار با خودش با صداي بلند گفت: «خدارو شكر، خدارو شكر!»حاكم كه از اين حرف مرد تعجب كرده بود پرسيد:«مرد نادان اين همه پياز توسرت خورده، آن‌وقت خدارو شكر مي‌كني؟» مرد جواب داد: «قربانت گردم قبل از پياز قرار بود برايتان از آن چغندرهاي درشت بازار بخرم، اگر چغندر خريده بودم كه الان مرده بودم....»

کاربر ۲۸۶۲۲۹۱
۱۳۹۹/۱۲/۰۲

خیلی خوبه

R
۱۴۰۰/۰۲/۱۵

زیبا بود

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۷۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۸ صفحه

حجم

۲۷۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۸ صفحه

قیمت:
۵,۰۰۰
تومان