کتاب افسانههای کهن
معرفی کتاب افسانههای کهن
کتاب افسانههای کهن، اثر شاگاهیراتا و جان پشنس، شامل قصههای علاالدین، شنل قرمزی و گربهی چکمهپوش است. کتاب افسانههای کهن را با ترجمهی کتایون محمدی میخوانید.
دربارهی کتاب افسانههای کهن
افسانههای کهن، جایگاه بسیار مهمی در ادبیات تمام دنیا دارند. همهی ما با این افسانههای کهن زندگی کردیم. تمام این قصهها را بارها برایمان تعریف کردند و یا خودمان برای بچههایمان تعریف کردهایم. از روی قصههای کتاب افسانههای کهن، بارها اقتباسهای سینمایی، انیمیشن و تئاتری صورت گرفته است. کتاب افسانههای کهن، کتابی با سه قصه است. قصههای علاالدین و چراغ جادو، شنل قرمزی و گربهی چکمهپوش با تصاویری زیبا و جذاب، میتوانند کودکان را ساعتها به خود مشغول کنند.
کتاب افسانههای کهن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
کتاب افسانههای کهن برای تمام بچهها و کسانی که به داستانهای قدیمی علاقه دارند، کتابی جذاب است.
بخشی از کتاب افسانههای کهن
علاءالدین مقداری چوب جمع کرد و مرد غریبه آتش درســت کرد و ســـپس چند کلمه جادویی بر زبان آورد. در همین موقع زمین در برابر آنها باز شد و راه پلهای به طرف پایین نمایان گشــت. علاءالدین ترسید و شروع به دویدن کرد اما مرد غریبه جلوی او را گرفت و گفت: «من یک جادوگر هســتم و عموی تو نیســتم، تو باید از پله ها پایین بروی و یک چراغ قدیمی که در زیر قرار دارد رابرای من بیاوری.»
او یک انگشــتر به علاءالدین داد و گفت: «نترس، این انگشتر تو را در مقابل خطر محافظت خواهد کرد.»
علاءالدین بر ترس خود غلبه کرد و به پایین راه پله رفت. در پایین پلهها باغ زیبایی با میوههای درخشــان بود. او متوجه شد که این میوهها حقیقی نیســتند و همه آنها جواهراتی به شکل میوه هســتند، بنابراین جیبهای خود را از یاقوت و مروارید پر کرد و چراغ جادو را هم برداشت. سنگ بزرگی نصــف دهانه غار را بســـته بود و علاءالدین به خاطر جواهراتی که داخل جیبش گذاشته بود قادر به بیرون امدن از آن نبود. مرد جادوگر گفت: «چراغ را به من بده...»
فهرست
- علاالدین و چراغ جادو
- شنل قرمزی
- گربه چکمه پوش
حجم
۴٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۳۷ صفحه
حجم
۴٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۳۷ صفحه
نظرات کاربران
جالب بود
عالی بود خیلی جالب بود توصیهمی کنم ب خوانید ولذت ببرید😉😊
خیلی خوب بود