دانلود و خرید کتاب پیک قصه نویسی مهدی حجوانی
تصویر جلد کتاب پیک قصه نویسی

کتاب پیک قصه نویسی

نویسنده:مهدی حجوانی
امتیاز:
۴.۰از ۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب پیک قصه نویسی

کتاب پیک قصه نویسی نوشته مهدی حجوانی است. این کتاب آموزش قصه‌نویسی است. سعی دارد با زمانی آسان و جامع به علاقه‌مندان به داستان‌نویسی کمک کند داستانی کامل و متناسب با استانداردهای ادبیات داستانی بنویسند.

درباره کتاب پیک قصه نویسی

منظور از قصه، خمیرمایه و شالودۀ مشترک همۀ قالب‌های داستانی است. بنابراین، قبل از آشنایی با این استخوان‌بندیِ اصلی، پرداختن به فرعیات حاصلی جز پریشانیِ ذهن ندارد. مهم‌ترین نکته برای درک مفهوم داستان شناخت مرز بین داستان و قالب‌های دیگر نگارشی (قالب‌های منثور) است. به عبارتی، به جای آنکه دریابیم قصه چیست، ابتدا باید بدانیم قصه چه چیزهایی نیست. این ضرورت از آنجا ناشی می‌شود که بسیاری از مبتدیان، به نیّت داستان‌نویسی، قلم به دست می‌گیرند و می‌نویسند، ولی همه یا بخشی از حاصل کارشان شکل یک یا چند قالب نگارشی را به خود می‌گیرد. این افراد ممکن است گزارش خاطره، مقاله، تاریخ و چیزهای دیگر بنویسند، به همین دلیل در کتاب پیک قصه نویسی ابتدا داستان را می‌شناسید و سپس به سراغ جزئیات آن میروید.

خواندن کتاب پیک قصه نویسی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به داستان‌نویسی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب پیک قصه نویسی

حال، برای اینکه در این درس فقط به بیان خشک و ذهنیِ تعاریف نپرداخته باشیم، داستان بچۀ مردم، نوشتۀ جلال آل‌احمد، را برای نمونه نقل کنیم. موضوع داستان همان «رها شدن کودکی در خیابان» است. اگرچه آوردن این نمونه شما را در عمل با قالب داستان بیشتر آشنا می‌کند و در هر حال مفید است، قصد ما فقط این نیست. هدف ما از ارائۀ این داستان بررسی دو تفاوت عمدۀ قالب داستان با دیگر قالب‌های منثور است؛ یعنی:‌ تخیل و حس‌برانگیزی.

قصد داریم با ذکر این نمونه بگوییم که برخلاف قالب گزارش، مقاله، خاطره، تاریخ، زندگینامه، و سفرنامه، در قالب داستان دست نویسنده تا چه حد برای تغییر در واقعیت بیرونی و پس و پیش کردن یا حذف و اضافۀ آن باز است. همچنین، به این نکته اشاره کنیم که چگونه می‌توان از واقعیتی بیرونی آغاز کرد و با یاری تخیل به خلق داستانی رسید که ساختگی اما حس‌برانگیز است.

برگردیم به حادثۀ مورد نظر: «نوزادی قنداق‌پیچ در گوشه‌ای از یک خیابان رها شده است.»

فرض می‌کنیم که شما، به عنوان داستان‌نویس، با چشم خود چنین کودکی را دیده‌اید یا با خواندن گزارش و مقاله و خاطره‌ای دربارۀ او یا صرفاً با شنیدن واقعه از زبان کسی، تحت تأثیر واقع شده و قلم به دست گرفته‌اید تا داستانی در این باره بنویسید. ذهن خلاقه را نهیب می‌زنید و به کارش وامی‌دارید. از نوشتنْ فاصله می‌گیرید و خود را به جای خواننده می‌گذارید تا به سؤالات او پاسخ گویید. این بچه را چه کسی سر راه گذاشته است؟ انگیزۀ او چه بوده؟ و...

بچۀ مردم/ جلال آل‌احمد

خوب من چه می‌توانستم بکنم؟ شوهرم حاضر نبود مرا با بچه نگه دارد. بچه که مال خودش نبود. مال شوهر قبلی‌ام بود، که طلاقم داده بود، و حاضر هم نشده بود بچه را بگیرد. اگر کس دیگری جای من بود، چه می‌کرد؟ خوب من هم می‌بایست زندگی می‌کردم. اگر این شوهرم هم طلاقم می‌داد، چه می‌کردم؟ ناچار بودم بچه را یک‌جوری سربه‌نیست کنم. یک زن چشم و گوش بسته، مثل من، غیر از این چیز دیگری به فکرش نمی‌رسید. نه جایی را بلد بودم، نه راه و چاره‌ای می‌دانستم. نه اینکه جایی را بلد نبودم؛ می‌دانستم می‌شود بچه را به شیرخوارگاه گذاشت یا به خراب‌شدۀ دیگری سپرد، ولی از کجا که بچۀ مرا قبول می‌کردند؟ از کجا می‌توانستم حتم داشته باشم که معطلم نکنند و آبرویم را نبرند و هزار اسم روی خودم و بچه‌ام نگذارند؟ از کجا؟ نمی‌خواستم به این صورت‌ها تمام شود. همان روز عصر هم وقتی کار را تمام کردم و به خانه برگشتم و آنچه را که کرده بودم برای مادرم و دیگر همسایه‌ها تعریف کردم، نمی‌دانم کدام یکی‌شان گفتند: «خوب زن، می‌خواستی بچه‌ات را ببری شیرخوارگاه بسپری. یا ببری‌ش دارالایتام و...» نمی‌دانم دیگر کجاها را گفت. ولی همان وقت مادرم به او گفت که: «خیال می‌کنی راش می‌دادن؟» من با وجود اینکه خودم هم به فکر این کار افتاده بودم، اما آن زن همسایه‌مان وقتی این را گفت، باز دلم هری ریخت تو و به خودم گفتم: «خوب زن، تو هیچ رفتی که رات ندن؟» و بعد به مادرم گفتم: «کاشکی این کارو کرده بودم.» ولی من که سررشته نداشتم. من که اطمینان نداشتم راهم بدهند. آن وقت هم که دیگر دیر شده بود. از حرف آن زن مثل اینکه یک دنیا غصه روی دلم ریخت. 

کاربر ۴۲۳۱۰۲۴
۱۴۰۱/۰۱/۱۶

همه چی رو گفته

سپید
۱۴۰۱/۱۱/۱۱

مطالب بسیار دلکش و کاربردی بیان شده و با ذکر مثال های زیبا و قابل لمس مخاطب را تشویق به پیگیری می کند. از نظر بنده کسانیکه وارد حوزه داستان نویسی شده اند، خواندن این کتاب واجب است

آنتوان چخوف در جایی گفته است: «اگر تفنگی را وارد داستان می‌کنید، حتماً باید شلیک شود.» البته منظور او واقعاً این نیست که تفنگ حتماً شلیک شود. او می‌خواهد بگوید ورود هر عنصری در داستان باید علتی داشته باشد.
پروا
فراموش نکنیم که حتی «ضعیف نوشتن»‌ بسیار بهتر از «ننوشتن» است.
پروا

حجم

۴۲۵٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۴۷۲ صفحه

حجم

۴۲۵٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۴۷۲ صفحه

قیمت:
۱۴۱,۰۰۰
۷۰,۵۰۰
۵۰%
تومان