دانلود و خرید کتاب محشر صغرا تادئوش کونویتسکی ترجمه فروغ پوریاوری
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب محشر صغرا اثر تادئوش کونویتسکی

کتاب محشر صغرا

انتشارات:نشر ثالث
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب محشر صغرا

کتاب محشر صغرا نوشته تادئوش کونویتسکی، نویسنده و کارگردان اهل لهستان است. او در این کتاب به شرایط سیاسی لهستان پس از دوران جنگ جهانی دوم پرداخته است و تصویری پادآرمانشهری (Dystopia : یک جامعه یا سکونت‌گاه خیالی که در آن، ویژگی‌های منفی، برتری کامل دارند و زندگی در آن دلخواه هیچ انسانی نیست. مقابل Utopia) از لهستان و همچنین نابودی انسانیت به تصویر کشیده است. 

این کتاب یکی از مهم‌ترین داستان‌هایی است که درباره لهستان نوشته شده است. این اثر را با ترجمه فروغ پوریاوری می‌خوانید. 

درباره کتاب محشر صغرا

تادئوش کونویتسکی در کتاب محشر صغرا تصویری پادآرمانشهری از لهستان پیش از دوره ی دموکراسی در حدود سال ۱۹۷۹ و بعد از جنگ به ما نشان می‌دهد. این کتاب درباره یک نویسنده است که با جریان‌های سیاسی دوران خودش مخالف است. او نوشتن را رها کرده چون اعتقاد دارد این کار هدفی ندارد و خدمتی به مردم نمی‌کند. به خصوص آن هم در زمانی که آشوب‌ها وضعیت شهر و کشورش را ناپایدار کرده است. دوستانش او را تشویق می‌کنند که درست مقابل حزب کمونیست خودش را به آتش بکشد.

نویسنده در این داستان در پی به دست آوردن درک و دریافتی از ماهیت عمل اعتراض است. اگر حرکت‌های اعتراضی در حالت هنری دارای قدرتی هستند چگونه می‌توان از آن‌ها استفاده کرد؟

 داستان محشر صغرا و کل وقایع آن در یک روز رخ می‌دهد. در ورشو. نویسنده شتابی در نوشته‌هایش ندارد و به خواننده‌اش اجازه می‌دهد تا در داستان غرق شود و خودش را با آن وفق دهد. علاوه بر این در همین کتاب نویسنده مخاطبانش را با اثرات ایدئولوژی و بروکراسی‌هایی که تا مرز جنون پیشرفت کرده‌اند آشنا می‌کند و به آنان اجازه می‌دهد تا تلاش انسان برای فنا شدن در راه هدفی بزرگتر را تجربه کند. 

کتاب محشر صغرا را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

علاقه‌مندان به ادبیات داستان جهان از خواندن کتاب محشر صغرا لذت می‌برند. اگر دوست دارید در قالب یک داستان با وضعیت لهستان آشنا شوید این کتاب انتخاب خوب و مناسبی برای شما است.

درباره تادئوش کونویتسکی

تادئوش کونویتسکی ۲۲ ژوئن ۱۹۲۶ در لهستان متولد شد. او نویسنده، کارگردان و از اعضای فرهنگستان زبان لهستانی بود. علاوه بر این در فیلم فرعون نیز نقش آفرینی کرد. تادئوش کونویتسکی ۷ ژانویه ۲۰۱۵ در ورشو از دنیا رفت. 

بخشی از کتاب محشر صغرا

اینک پایان دنیا. پایان دنیا نزدیک است، دارد فرا می‌رسد. شاید هم دنیای خودم است که آرام آرام به آخر می‌رسد. پایان دنیای شخصی من. اما پیش از آن‌که دنیایم خرد و خراب شود، به اتم‌ها تجزیه و به هیچ بدل شود، واپسین فرسنگ جلجتایم در انتظارم است. آخرین دور این ماراتن همان چند پله بالا یا پایین نردبان که بی‌معناست.

در ساعت دلگیری که آغازگر روزهای پاییز است، از خواب بیدار شدم. دراز به دراز روی تختم افتادم و به پنجره مالامال ابرهای بارانی نگاه کردم. اما راستش، آسمان پنجره‌ام را فقط پاره‌ابری بزرگ پوشانده بود که به فرشی تاخورده می‌مانست. ساعت مرور زندگی و رسیدگی به حساب‌های روزانه بود. آن قدیم‌ها مردم نیمه‌شب‌ها قبل از خواب خوش شبانه به حساب‌هایشان رسیدگی می‌کردند، اما حالا صبح‌ها با صدای قلب‌های رو به موت از خواب می‌پرند و سراسیمه می‌شوند.

کاغذ سفید، نیتروگلیسیرین نویسنده معاصر، ماده مخدر آدم‌های زخم‌خورده، دم دست توی کشوی میز بود. می‌توان در پهنه سفید و هموارش غرق شد و از خود و از دنیایی شخصی که کوتاه‌زمانی دیگر منفجر می‌شود، پنهان شد. می‌توان سفیدی بی‌پناهش را با خون فاسد، کینه غضب‌آلود، یا بلغم بویناک پر کرد، اما هیچ‌کس از آن خوشش نخواهد آمد، حتی خود نویسنده. می‌توان بر سفیدی‌اش شیرینی هماهنگی قلابی، شهد دلیری دروغین، شیره اشباع ‌شده چاپلوسی را جاری کرد، و همه از آن خوششان خواهد آمد، حتی خود نویسنده.

از گیجی و منگی کله‌ام، بعد از زدن پکی عمیق به سیگار خوشم می‌آید. دلم می‌خواهد با جهان وداع درخوری داشته باشم. چون از کودکی همیشه در حال کوچیدن از زندگی بوده‌ام، اما موفق نمی‌شوم کار را تمام کنم، کاهلانه در تقاطع خطوط راه‌آهن قدم می‌زنم، از کنار کارخانه‌هایی رد می‌شوم که سفال‌های بامشان در حال فرو ریختنند. آن‌قدر می‌نوشم که از پا می‌افتم. با اراذل و اوباش درمی‌افتم. من دارم به خط پایان نزدیک می‌شوم. در دور پایانی‌ام. دلم می‌خواهد هر جوری می‌شود با شما وداع کنم. آرزو دارم با صدایی غیرانسانی چنان فریاد بزنم که صدایم در دورترین گوشه این سیاره و شاید حتی در صور فلکی مجاور یا در اقامتگاه پروردگار نیز شنیده شود. این خودبینی است یا وظیفه؟ یا غریزه‌ای است که به ما رانده‌شدگانِ جهانی فرمان می‌دهد در طول اعصار در فضای پرستاره فریاد بزنیم؟

ما با کائنات خودمانی شده‌ایم. هر شاعر پول‌پرست، هر بذله‌گوی احمق، و هر روزنامه‌نگار خائنی در باره کیهان سخن‌سرایی می‌کند. پس من چرا نتوانم سرم را بالا بگیرم؟ __ رو به جایی که «اسپوتنیک»های زنگ‌زده و مدفوع چون سنگ فضانوردان سبکبال می‌پرند.

به خاطر همین است که دلم می‌خواهد یک جوری با شما وداع کنم. دیشب تمام مدت خواب دیدم یک ردیف دندانِ عین دانه ذرت را دستم گرفته‌ام. حتی یکی از دندان‌ها پر شده بود. کار نازل یک تعاونی دندانپزشکی در ورشو. دلم می‌خواهد درباره خودم تمام و کمال حرف بزنم. نه به عنوان هشدار، نه برای اطلاع‌رسانی، و نه حتی محض سرگرمی. فقط می‌خواهم حرفی بزنم که هیچ‌کس دیگر را یارای فاش گفتنش نیست. چون پیش از آن‌که خوابم ببرد، در اولین ابر گذرنده خواب، شروع به درک معنای هستی، زمان و زندگی آن دنیا می‌کنم. 

نظرات کاربران

Mahla V.KiyAN
۱۴۰۰/۰۱/۲۴

ادبیات اروپای شرقی طی دورانی که در اسارت کمونیسم دست و پا می‌زد، مهد چنین آثار شاخصی در بازنمایی رنج انسان ذره‌ای و زیستن در فضای توده‌ای است. تادئوش کونویتسکی در "محشر صغرا"، انفعال روشنفکران و سکوت در برابر طوفان سرکوب

- بیشتر
کافه کتاب
۱۴۰۱/۰۵/۰۳

لطفا کتاب را در بی نهایت قرار بدهید

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۲۱)
تعداد دیوانه‌هایی که به آن‌ها برمی‌خوریم، مدام بیش‌تر می‌شود؛ دیگر دیوانه‌ها را نمی‌گیرند، چون تیمارستان‌ها کیپ تا کیپ پر از انواع و اقسام مقام‌های دولتی‌اند. یک وقتی اپوزیسیون را در بیمارستان‌های روانی بستری می‌کردند تا هشدارشان بدهند، اما کوتاه‌زمانی بعد دیگر برای آن‌ها جا نماند، چون مُد شد مقام‌های سطح بالای دولت برای محافظت از خودشان در برابر سقوط، عزل یا محکومیت، با امضای خودشان به تیمارستان بروند.
نازنین بنایی
اکثریت خاموش روزگار می‌گذراند، یک کنج گرم پیدا می‌کند و پیلهٔ کامیابی نسبی خودش را می‌تند. این رژیم را رواج وسیع رشوه‌گیری و رشوه‌دهی نگه داشته است. رشوه‌ها و انعام‌ها یک جامعه غیرانسانی را انسانی کرده است. از آن بالای بالا، از خود دبیرکل گرفته تا خرده‌پاترین ناطور شب همه در کار گرفتن و دزدیدنند. ما در دریای بیکران دزدی مُجاز حرکت می‌کنیم. کشتی ما هرگز به صخره‌های ساحل نخواهد خورد و درهم نخواهد شکست، چون ما دیگر هرگز روی ساحل را نخواهیم دید. این نظام کارراهه‌اش را با این شعار لنین شروع کرد: ’هر چه را دزدی است بدزدید.‘»
ezzio
فقر معاصر ما مثل شیشه شفاف و مثل هوا نامرئی است. فقر ما صف‌های یک‌کیلومتری، تنه زدن‌های مدام، مقام‌های رسمی بدخواه، تأخیر بی‌دلیل قطارها، قطع جریان آب به دلیل بروز فاجعه یا کم‌آبی، تعطیل شدن نامنتظر یک مغازه، همسایهٔ عصبانی، روزنامه‌های دروغگو، تلویزیونی که به جای پخش رویدادهای ورزشی سخنرانی‌های چندساعته پخش می‌کند، عضو شدن اجباری در حزب، ماشین لباسشوییِ خرابِ خریداری‌شده از فروشگاهی دولتی است که اجناسش را به دلار می‌فروشد، زندگی یکنواختِ خالی از امید، شهرهای تاریخی رو به زوال، خالی شدن شهرستان‌ها و مسموم شدن آب رودخانه‌هاست. فقر ما موهبت حکومتی توتالیتر است که در سایهٔ لطفش زندگی می‌کنیم.
نازنین بنایی
نظام ما روشنفکرانه است و اساساً زادهٔ روشنفکرهاست. و چه کسی بهتر از خود روشنفکرها می‌توانست سانسور را ابداع کند؟»
lordartan
حزب ما دو سال است که تا آخرین پول سیاه ارزی‌اش را جمع کرده و برای مهمانی‌های محرمانهٔ رهبرانش گذاشته است. آیا خبر داشتید که وزیر خارجهٔ لهستان سه ماه است، به دلیل نبود ارز، نتوانسته به سازمان ملل برود؟ اولین دلارها همین امروز رسید، یک نفر از فروشگاه ارزی یک قوطی کبریت سوئدی خریده، یک عرب هم سه دوجین کاپوت خریده، پولش را گذاشته‌اند برای پیش‌پرداخت بلیت هواپیمای وزیر.
نازنین بنایی
در کشور من فقر وجود ندارد. تعدادِ انگشت‌شماری گوشه و کنار خیابان گدایی می‌کنند، اما فاقد اعتبار و قدرت درونی و حق اخلاقی ویژهٔ گدایان حقیقی‌اند. در مملکت من هیچ‌کس چوب کبریت را چهار قسمت نمی‌کند، هیچ‌کس دانه‌های نمک را نمی‌شمرد، وانگهی، امروزِ روز چهار قسمت کردن چوب کبریت بی‌معنی است، چون همین‌طوری‌اش هم از هر سه تا چوب کبریت به ندرت یکی‌اش بگیرد.
نازنین بنایی
گپ زدن در بارهٔ موضوع‌هایی که تمام روز در فکرمان بود و شب هم در خواب نکبت‌بارمان می‌دیدیمشان دشوار بود.
نازنین بنایی
«باج‌سبیل‌بگیرِ پیر، خوب کردید که مُردید. مثل لوله‌کشی که نتوانسته شیر آب را تعمیر کند، جیم شدید و رفتید. دنیا یکدست شده. دیگر نه آدم درستکار پیدا می‌شود، نه آدم شرور، فقط یک تودهٔ بزرگ اسرارآمیز مانده که دارد خودش را له‌ولورده می‌کند. منابعِ حیات‌بخشِ اخلاقیات قدیم از دَم خشکیده‌اند و در شن تپه‌های فراموشی محو شده‌اند. دیگر هیچ منبع حیات‌بخشی، هیچ مکانی برای تجدید قوا وجود ندارد. هیچ سرمشقی، هیچ منبع الهامی در کار نیست. شب است، شب بی‌تفاوتی، دلمردگی و هرج‌ومرج.»
ezzio
مردمِ این مملکت هر روز باید خودشان را آتش بزنند. خودسوزی فقط در صورتی داد و هوار ناظران و دنیا را درمی‌آورد که پای دیوار کرملین اتفاق بیفتد. اما خودسوزی‌های محلی ما که ناشی از سهل‌انگاری‌اند، فقط دنیا را ناراحت می‌کنند و موجد پیچیدگی بیخود و بی‌جهت نمایش هیجان‌انگیز جنگ خیر و شر می‌شود.
ezzio
یک وقتی یک چیزی آن‌جا بود. شکل‌ها، رنگ‌ها، تکه‌پاره‌های عاطفه در تحرکی خشونت‌بار. زندگی من یا زندگی انسانی دیگر و به احتمال قوی، نوعی زندگی ساختگی. ملغمه‌ای از خوانده‌ها، کارهای ناتمام، فیلم‌های قدیمی، خیالاتِ بی‌سرانجامِ افسانه‌ها و رؤیاهایی که هیچ‌وقت راست درنیامد. زندگی من کتلتِ پروتئین و گردوغبار کیهانی است.
نازنین بنایی

حجم

۲۸۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۱۹ صفحه

حجم

۲۸۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۱۹ صفحه

قیمت:
۱۵۹,۵۰۰
تومان