دانلود و خرید کتاب دو انگشت روی یک ماشه حسن شیردل
تصویر جلد کتاب دو انگشت روی یک ماشه

کتاب دو انگشت روی یک ماشه

معرفی کتاب دو انگشت روی یک ماشه

کتاب دو انگشت روی یک ماشه نوشته حسین شیردل و حسن شیردل و سیروس شهبازی است. این کتاب مجموعه‌ای از خاطرات دفاع مقدس است که از زبان راویان حاضر در اتفاقات بازگو می‌شود.

درباره کتاب دو انگشت روی یک ماشه

در زمان جنگ تحمیلی ما به لحاظ تاریخی در مقطعی از زمان واقع شده بودیم که ایران اسلامی با حمایت ۴۴ کشور جهان از عراق مورد هجوم همه‌جانبه قرارگرفته بود و برای دفاع از کیان اسلامی حوادثی رقم خورد که شاید در دنیا کم‌نظیر یا بی‌نظیر باشد.

از آنجایی‌که که نویسنده کتاب به‌عنوان شاهد عینی این حوادث در بطن ماجرا حضور داشته است، بر خود فرض دیده است که رشادت‌های عزیزان را برای ثبت در تاریخ کشور بیان کند؛ و یاد کند از رهبری که خود مثل یک سرباز فداکار در خط مقدم جبهه به همراه شهید دکتر چمران مشغول نبرد بودند و یاد کنم از خانواده‌ای که هر سه پسرش را راهی جبهه جنگ کرد و درنهایت تنها یک پسر با کوله‌پشتی دو برادر شهیدش به خانه باز گشت. 

این کتاب یادگاری از دوران مقاومت و تلاش مردم غیور ایران است.

خواندن کتاب دو انگشت روی یک ماشه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به تاریخ معاصر ایران پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب دو انگشت روی یک ماشه

پدرم در یک کارخانهٔ شالی‌کوبی کار می‌کرد. سال‌ها قبل از آذربایجان آمده بودند بابل. کارخانه‌ای که آقای «اوصیاء» صاحبش بود و از خانواده‌های متمول و سرمایه‌دار بابل بودند.

پدرم در این کارخانه با آقای اوصیاء در کار شریک بود. برایش احترام خاصی قائل می‌شد، برای همین من که به دنیا آمدم پدرم حرمت نگه داشت و از آقای اوصیاء خواست که اسم اولین فرزند را او انتخاب کند!

آقای اوصیاء از سلطنت‌طلب‌ها بود. فرهنگ و منش او و خانواده‌اش در کل با ما فرق داشت پس اسمی که انتخاب کرد یک‌جورهایی با اعتقادات و گرایش مذهبی پدر و مادرم جور در نمی‌آمد، گفت: «اسمش و بگذارید سیروس».

پدرم به امام خمینی علاقهٔ شدیدی داشت، ما صدای امام را از طریق همان کاست‌هایی که پدر به خانه می‌آورد گوش دادیم. صدای غریبی داشت. لحنش هم چسبیده بود به دل مردم اما خودش را نمی‌شناختیم، اصلاً نمی‌دانستیم چه شخصیتی دارد که این‌طور پر شور و تأثیرگذار حرف می‌زند و ما را میخکوب می کند.

از پدرم که سؤال کردم گفت:

ـ یه روحانیه، بهش میگن «خمینی»، مخالفِ شاهه، دشمن نظامه، اون می خواد یه حکومت اسلامی به پا کنه مثل حکومت «علی»! 

همان‌طور که برای ما توضیح می‌داد من هم داشتم توی فکرم تصویر می‌کردم: یک روحانی که جلوی شاه با آن لباس نظامی و تاج معروفش ایستاده، اخم‌کرده و ... اما هرچه سعی کردم نتوانستم «حکومت اسلامی» را تصویر کنم! پرسیدم:

ـ حکومت اسلامی؟ این دیگه چیه؟

پدرم دوباره حرفش را مزه می‌کرد و در دهان می‌چرخاند و برای بار چندم می‌گفت:

ـ حکومت اسلامی؟! گفتم که یه چیزی شبیه حکومت حضرت علی، مثل زمان پیغمبر ...

ما هم با چشم‌های گرد و لب‌های غنچه‌مان سر تکان می‌دادیم و سادگی این توضیح در ذهنمان جا خوش می کرد.

کم‌کم شعله‌های انقلاب کوچه‌ها و خیابان‌های تاریک شهرمان را روشن می‌کرد. سروصداها از دل همان کوچه‌پس‌کوچه‌ها بلند شد. صف تظاهرات هم راه افتاد. همهٔ این‌ها از «مسجد کاظم بیک» بابل شروع شد. مرحوم «هادی روحانی» روحانی برجستهٔ شهر بابل بود. 

کاربر ۸۳۵۸۲۷
۱۴۰۲/۰۸/۲۴

کتاب خواندنی است

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۴۰۷٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۴۶۸ صفحه

حجم

۴۰۷٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۴۶۸ صفحه

قیمت:
۱۸,۰۰۰
تومان